نگاهی انتقادی به عملکرد نهادها و مدیریت فرهنگی
روح الله نامداری معتقد بود که غالب نهادهای فرهنگی و پژوهشی به خاطر مسائل انتزاعی و نه عینی، در بلاتکلیفی به سر میبرند و تکلیفشان با خودشان مشخص نیست.
خبرگزاری مهر: روحالله نامداری (۱۳۵۹ ایذه ـ. اردیبهشت ۱۳۹۶ قم)، فعال فرهنگی، پژوهشگر منتقد و اندیشمند جوان انقلابیای بود که عمر خودش را وقف مطالعه و ترویج اندیشههای امام خمینی (ره) و انقلاب اسلامی کرد. پروژه بزرگ زندگی علمی و عملی او، تبیین «تقابل اسلام ناب محمدی (ص) و اسلام آمریکایی» بود. همّ و غم زندگی او، تحقق اسلام ناب محمدی (ص) بود که مصداق بارز و احیاگر برجستهاش را امام خمینی (ره) میدانست. شاید بتوان گفت: او پدیدههای اجتماعی را بیشتر از زاویه دید «استکبار و استضعاف»، «مستضعف و مستکبر»، «فقر و غنا» و «حق و باطل» تحلیل میکرد و به این دوگانه قرآنی ـ. که در سیره امام خمینی (ره) نمود خاصی داشته است ـ. با تمام وجودش، باور و اعتقاد داشت. او در نظر و عمل به این گفتار طلایی شهید آوینی رسیده بود که «آخرین مقاتله ما به مثابه سپاه عدالت، نه با دموکراسی غرب که با اسلام آمریکایی است، که اسلام آمریکایی از خود آمریکا دیر پاتر است.» یکی از دوستان زنده یاد نامداری خواست که با توجه به شناخت و سابقه همکاری که با وی در دفتر نشر معارف داشتم نکات یا خاطراتی درباره دیدگاههای وی درباره عملکرد نهادها و مدیریت فرهنگی بنویسم. خوشبختانه به اهتمام دوستان و نزدیکانش، خاطرات و سخنان و درسگفتارهایش در حال ثبت و ضبط یا گردآوری و تدوین است و اگر آنها منتشر شود، دیدگاههای این فعال فرهنگی و اندیشمند جوان بهتر مشخص میشود. نگارنده گزیدهای مختصر از آنچه که در طی مدت آشنایی و همکاری، از ایشان دیدم و شنیدم میآورم. *** فقدان مسأله محوری : آقا روح الله نامداری معتقد بود که غالب نهادهای فرهنگی و پژوهشی به خاطر مسائل انتزاعی و نه عینی، در بلاتکلیفی به سر میبرند و تکلیفشان با خودشان مشخص نیست. نمیدانند با چه باید مواجه باشند، فقط هستند و دور و برشان میگردند. معتقد بود که اگر نهادهای فرهنگی با توجه به نیاز جامعه و حل مسائل عینی فرهنگی قدم بردارند، خیلی از مشکلات پیش نمیآید و نهادها بلاتکلیف نخواهند بود.
فقدان فهم و درک درست از مسائل و ریشههای آن: میگفت: بیشتر کسانی مدیریتهای فرهنگی را بر عهده گرفتهاند درک و فهم درستی از مسائل جامعه و فرهنگ و ابزار و شیوههایش ندارند. از صداوسیما و سپاه و بنیاد شهید و سازمان تبلیغات و حوزههای علمیه گرفته تا دیگر نهادها و سازمانها. حتی اگر فهم و درک درستی از مسائل جامعه داشته باشند، چون از یک قشر خاص یا مرفّه برآمدهاند، با توجه به خاستگاه یا علایقشان، نمیتوانند تحول مثبتی در جامعه مخاطب و زیرمجموعهشان ایجاد کنند.
اولویتنشناسی: آقا روحالله از اینکه نهادهای فرهنگی به جای هزینه کردن در جهت تقویت فعالیتهای سازمانی تعریف شده یا اهداف و آرمانهای آن، قسمت اعظم بودجهشان را صرف ساخت و ساز و حقوق کارمندانشان میکنند اعصابش خُرد میشد و روحیه ساخت و ساز مدیران را به باد انتقاد میگرفت. میگفت: اینها اشتباهی در حوزه فرهنگی مشغول فعالیت شدند، باید میرفتند جاهای دیگر مثلاً معاونت عمرانی و اداری و اجرایی. میگفت: اینها به خاطر علایق ساخت و ساز، ولویتهای فرهنگی را تغییر دادهاند و اگر در همان توانمندی و علایقشان مشغول میشدند، چه بسا مفید واقع میشدند. منیّتها و خودپسندی: آقا روحالله از اینکه برخی نهادهای فرهنگی کاری انجام نمیدهند و اینکه کارشان شده فرصت طلبی و اینکه نهادهای حکومتی تلاش دارند کارهای دیگران را در دقیقه ۹۰ از آن خود کنند بدش میآمد. معترض این روحیه کاسبگرایانه نهادها و مدیران فرهنگی اینچنینی بود. یا اینکه برخی ارگانها، برنامه فرهنگی فلان گروه یا تشکّل مردمی را زمانی قابل اجرا یا استمرار میدانستند که نام و آرم آن نهاد پای پوسترها و بنرها باشد. کارهای سطحی و شعاری. معتقد بود اینکه فعالیتهای فرهنگی در پوستر و بنر خلاصه کنیم و نهضت بنر و پوستر راه بیندازیم، اشتباه است. کار فرهنگی باید ناظر به عمل خاصی باشد و شعار بدون عمل، رهزن و گمراه کننده است. اینکه تشکلهای دانشجویی و نهادهای فرهنگی، خودشان را به فضای مجازی سرگرم بکنند و از صحنه واقعی فعالیت فاصله بگیرند، اشتباه است. محافظه کاری و دوری از تفکر و عمل انقلابی. روحالله یک جوش و خروش و شور انقلابی داشت که میخواست همین جوش و خروش و شور انقلابی در همه زندگی علمی و خانوادگی و کاری و اداریاش و حتی رفاقتیاش تجلّی داشته باشد. اینکه ناشران و موسسات و نهادهای انقلابی نسبت به امام و انقلاب و مردم و حرفهای رهبری، خنثی و بیتفاوت باشند، معترض بود. بارها پیش میآمد و این تعبیر معروف میگفت: عکس امام و رهبری را در اتاقشان میزنند و عکس نظراتشان عمل و زندگی میکنند. از ته باور داشت که «محافظهکاری» و «تجمّلگرایی» و «ریاکاری» قتلگاه انقلاب اسلامی هستند. دوگانگی نظر و عمل مدیران و سازمانها. روحالله، چون خودش حرف و عملش یکی بود، نمیتوانست دوگانگی حرف و عمل افراد، مراکز و شخصیتها و نهادها را بپذیرد. بعضاً میگفت: مدیران یا نهادها دچار بیباوری و بیعملی شدهاند، اینکه به هیچ اصول و مبنایی پایبند نیستند یا اینکه نفاق دارند و ریاکاری میکنند. در مذمّت محافظه کاری و تجمل گرایی کم و بیش گفته شده، ولی از خطرات ریاکاری و نفاق در زمان حاکمیت اسلامی کم گفته شده. در مباحث اخلاقی پس از انقلاب، درباره آفات ریاکاری کمتر سخن گفته شده.
روحیات و تمایلات شخصی مدیران فرهنگی. روحالله از نقل روحیات و تمایلات شخصی مدیریت فرهنگی غافل نبود. روحیه اشرافی و مصرفگرایی مدیران فرهنگی را یک آسیب جدی مدیریت فرهنگی میدانست. اینکه مدیری به خاطر روحیات اشرافی و بریز و بپاشهایش یا تمایلات شخصیاش، مسیر فعالیتهای یک نهاد فرهنگی را به جاهایی میبرد که خوشش میآید، نه اینکه آن فعالیتها مورد نیاز و در اولویت باشد.
او معتقد بود که داشتن روحیه زهد و سادهزیستی برای مدیران فرهنگی ضروری است. اینکه در عین سادهزیستی قائل به پول خرج کردن در عرصه فرهنگی هم باشد. او منافاتی بین ساده زیستی و هزینهکردن برای فرهنگ قائل نبود و هزینه کردن برای سختافزارها و بسترسازی برای استفاده عمومی را قبول داشت و از اختصاصی سازی امکانات برای اقشار و افراد خاص انتقاد میکرد. این سخن استاد رحیم پور ازغدی بارها بیان میشد که «بخورید، با هم بخورید، ولی تک و تنها نخورید». ورود سیاسیون یا غلبه نگاه سیاسی و امنیتی بر نهادهای فرهنگی. او حضور و ورود سیاسیون و شخصیتهای سیاسی را در عرصه فرهنگی خصوصاً عرصه مدیریت فرهنگی یک آفت جدی میدانست. با نگاه سیاسی و امنیتی، نه تنها مشکلی حل نمیشود، بلکه به مرور زمان، خودشان منشأ مشکلات در آینده میشوند. دور بودن از زندگی و نیازهای واقعی مردم. او دور بودن از مردم عادی و توده مردم را از آسیبهای مدیران فرهنگی میدانست و معتقد بود مدیری که از مردم بریده باشد، فعالیتهایش ارزش و اعتنایی ندارد؛ چرا که برای خودش و طبق امیال و علایق کار میکند و نه نیازها و خواستههای مردم. سیاستها و برنامههای دولتمردان. دولتمردان پس از استقرار در نهادهای دولتی و حکومتی، برای پیشبرد اهداف خودشان، فرهنگ و رسانه را ابزار مهمی برای تداوم و نهادینه کردن سیاستهای خودشان میدانند. او دوران هاشمی رفسنجانی را اوج این فعالیتها میدانست که به خاطر اعتقاد به سیاست توسعه و داشتن روحیات اشرافی، همه نهادهای فرهنگی را در بسترسازی این سیاستها و روحیات بسیج کرده بودند و مسیر فرهنگی انقلاب را تغییر دادند. به نام اسلام و انقلاب، به کام منفعتطلبان. از کماطلاعی و سادهنگری یا سطحینگری مدیران فرهنگی گله میکرد و اینکه بدین واسطه مورد سوء استفاده قرار میگیرند؛ آنها را فریب میدهند و به عمّال بیجیره و مواجب و مجری سیاستها و برنامههای سیاسیون تبدیل میشوند و خودش از دور خوردن نیروهای فرهنگی مذهبی و انقلابی خاطرهها داشت. او خواستار تیزی و زیرکی نیروهای فرهنگی، ارزشی و انقلابی بود و نیروهای سادهنگر و سطحی را آفت مجموعههای فرهنگی میدانست. او دل پُری داشت از اینکه رسانهها در شرایط فعلی خیلی از سیاستها و اولویتهای نهادهای فرهنگی را تغییر میدهند و مدیران ضعیف و کم اطلاع نیز تابع رسانهها شدهاند. فقدان نظارت و ارزیابی جدی. او معتقد بود مدیریت فرهنگی، مثل بقیه مدیریتها، کیفیگراست تا کمّی گرا. بر نقش نظارت و ارزیابی مدیران بر مجموعه هایشان تأکید میکرد. معتقد بود که اگر یک مدیر حدود ۵۰ درصد وقتش را صرف نظارت و پیگیری از زیرمجموعههایش بکند، ضرر نمیکند. اینکه برخی کارهای معمولی الآن در ادارات اتفاق نمیافتد یا برخی رفتارهای نامناسب در ادارات صورت میگیرد، بدین خاطر است که مدیران از زیرمجموعههایشان خبر ندارند.
تملّق و چاپلوسی و تعارفات. نامداری فردی صریح و رُک بود. اهل تعارف، تملّق و چاپلوسی نبود و از اینها بدش میآمد. یکی از دردهای ادارات امروزی و بوروکراسی موجود را همین تملّق و چاپلوسی و تعارفات میدانست. صادقانه و مخلصانه و بیملاحظه و تعارف با دوست و و رفیق و همکار و مدیر برخورد میکرد. بارها شاهد تذکرات و انتقادات او به دوستان و همکاران و حتی مدیرانش بودم.
کارهای کیفی و ماندگار، نه بزن دررویی. نامداری آدم کیفی بود و به کمیت بهایی نمیداد. یکی از مشکلات فعالیتهای فرهنگی و فعالان فرهنگی را کمیتگرایی میدانست؛ کمیتگرایی که کیفیت را قربانی میکند و توجهی به اثرگذاری بر مخاطب ندارد. میگفت: نهادها حاضرند مراسم بزرگداشت شهدا با هزینههای آنچنان برگزار کنند، اما یک کار ماندگار در ثبت خاطرات شهدا و ساخت مستند و فیلم انجام ندهند؟ و دهها سئوال و مطالبه دیگر. او این مشکل را یک مشکل همگانی همه نهادهای فرهنگی کشور میدانست و میگفت: حاضرند دهها میلیون صرف دکور برنامه یا شامدهی یا اطعام شرکتکنندگان بکنند، ولی حاضر نیستند سه چهار میلیون خرج چاپ کتاب یا تولید یک مستند ماندگار بکنند. میگفت: اگر در کنار هر دوره یا دورهای که برگزار میکردند، سه چهار کتاب یا مستند میساختند، در این سیواندی سال صدها و هزارها کتاب و مستند در سراسر کشور تولید شده بود که مواد خامی بود برای سریال سازی و نوشتن داستانها و رمانهای جذاب واقعی.
جلوهفروشی و خودنمایی. از اینکه نیروهای حزباللهی و ارزشی به جلوهفروشی و خودنمایی روی آوردند معترض بود و آن را آسیب بزرگ و انحرافی عمیق میدانست. رسوخ این روحیه در بین نیروهای حزباللهی ـ. خصوصاً نیروهای فکری حزباللهی ـ. را یک آسیب بسیار جدی میدانست؛ اینکه همه به دنبال مطرح کردن خودشان هستند و نه تفکر و اندیشه انقلابی. دغدغه مطرح شدن نام و کسب شهرت را رهزن و تنگه احد انقلابیون ذکر میکرد. مردمی بودن. مردمی بودن را هم یک شرط لازم برای فعالان و فعالیت فرهنگی میدانست و از اینکه فعالان فرهنگی به بهانههای مختلف از مردم عادی کوچه و بازار و به قول خودش «پاپَتیها» فرار میکنند یا به دغدغهها و نیازهایشان بیتفاوتند، عیب و نقص میدانست. در زندگی خودش به معنی واقعی کلمه، مردمی بود.
بیتوجهی به تجربیات تاریخی و ثبت خاطرات و تکرار اشتباهات گذشته. ثبت و ضبط تاریخ شفاهی و انتقال تجربیات را یک ضرورت برای فعالان فرهنگی میدانست. روحالله در زمان حیاتش مُجِدّانه ثبت خاطرات شهدای شهرستانها و روستاییان را پیگیری میکرد، چرا که به راحتی میتوانست در آن منطقه یک موج مثبت و اثرگذار ایجاد کند. روحالله از اینکه غالب فعالیتهای مراکز تحقیقاتی دفاع مقدس و ادبیات پایداری به شهدای شاخص یا شهدای تهرانی و اصفهانی و شهرهای بسیار بزرگ محدود میشود، نادرست میدانست و تلاش داشت که در حد و اندازه خودش برای ثبت خاطرات شهدای شهرستانهای کوچک و دور اقدام کند. برای ثبت خاطرات فعالیتهای انقلابی هم دغدغه زیادی داشت. انتخابات و راهپیماییهای مختلفی که سالانه یا دوسالانه در کشور برگزار میشود و در اواخر پیادهروی سالانه ایام اربعین. مثلاً در ایام انتخابات سال ۱۳۹۲ که برخی دوستانش در ایذه برای ستاد انتخاباتی دکتر جلیلی فعالیت میکردند، نمونههای تبلیغات مردمی و خاطرات فعالان را ثبت کرده بود و به ما نشان میداد. یا خاطرات اکران مستندهای جشنواره عمار سال ۱۳۸۹ در ایذه را در حد و اندازه یک کتاب ۱۴۰ صفحهای آماده انتشار کرده بود. حتی پیگیر ثبت خاطرات و نظرات مخاطبان برنامههای «راز»، «عصر»، «ثریا» و برخی از برنامههای مهم سینما و تلویزیون مثل «آژانس شیشهای»، «مختارنامه» و... بود.
خدایش بیامرزد و به خانواده اش صبر بدهد و به دوستانش توفیق عمل و استقامت در مسیر اسلام و انقلاب.