تبعات خطرناک اتحاد چین و روسیه برای آمریکا
نشریه «نشنال اینترست» نوشت نادیده گرفتن همکاری احتمالی میان چین و روسیه علیه ایالات متحده و عواملی که میتواند این همکاری را تشدید کند، ممکن است برای ایالات متحده بسیار پرهزینه باشد.
خبرگزاری فارس: «دیمیتری سیمس» مدیر اجرایی نشریه «نشنال اینترست»، در یادداشتی که اخیرا در همین نشریه منتشر کرده، به بررسی احتمال شکلگیری اتحادی راهبردی میان روسیه و چین پرداخته و به سیاستمداران آمریکایی توصیه کرده که چشمانداز ظهور یک ائتلاف سینوروسی علیه ایالات متحده را نادیده نگیرند.
ترجمه متن کامل این یادداشت در ادامه آمده است:
دیدگاه رایج در واشنگتن، احتمال اتحاد چین و روسیه را ضعیف میداند. «جیمز متیس» وزیر دفاع که معمولا فردی عملگرا و دارای طرز تفکر راهبردی است «عوامل ایجاد اتحاد میان چین و روسیه را اندک» میبیند. اما نگاهی عمیقتر به روابط این دو کشور نشان میدهد که چین و روسیه میتوانند جبههای متحد در برابر ایالات متحده و متحدانش تشکیل دهند. حتی اگر چنین اتحادی دوام نداشته باشد میتواند عواقب خطرناکی داشته باشد.
به استثنای مواردی خاص در اواخر قرن ۱۹ و اوایل دهه ۱۹۵۰، چین و روسیه هرگز به یکدیگر نزدیک نبودهاند. آنها در عوض، تاریخچهای طولانی از تخاصم با یکدیگر دارند. در حالی که آمریکاییها تمایل دارند این دو کشور را به خاطر سیاستهای اقتدارگرایانهای که دارند شبیه هم ببینند، فرهنگ و ارزشهای روسیه و چین بسیار متفاوت است. پس از سالها حس تنفر از قدرت روسیه، پکن اکنون به اقتصاد ضعیفتر، جمعیت نسبتا کم و ناتوانی روسیه در توسعهی نواحی وسیعی از سیبری که با چین مرز مشترک دارد، نگاهی از بالا به پایین دارد. دانشگاهیان چینی که در روسیه تحصیل میکنند ملیگرایی بیگانهستیزی را تجربه میکنند که همتایان غربی آنها به ندرت با آن مواجه میشوند.
این تمام ماجرا نیست. روسیه هم چندان تمایلی به تحسین چین به خاطر موفقیتهای اخیرش ندارد، به خصوص تطابق موثر چین با بخشیهایی از عناصر سیستم اقتصادی غربی بدون پذیرش مدل دموکراتیک. روسها همچنان توجه کمی به سبک زندگی چینی نشان میدهند و برخلاف فشار فزایندهای که در ایالات متحده و اروپا تجربه میکنند، تمایلی به خرید املاک در پکن، شانگهای و حتی هنگکنگ ندارند.
مقامات و همچنین متخصصان روسیه و چین، در خلوت، اعتقاد اندکی به توانایی این دو کشور در ایجاد اتحادی ماندگار دارند. روسهایی که در تلویزیونهای داخلی ادعا دارند که پکن و مسکو عملا چنین رابطهای را ایجاد کردهاند و فقط این رابطه اعلام نشده، اذعان دارند که میزان سرمایهگذاری چین در روسیه ناامیدکننده بوده، که بانکهای چینی از قرار گرفتن در معرض تحریمهای ایالات متحده با همکاری با روسیه هراسان هستند، که مقامات روسی به حل و فصل مناقشه ارضی با ژاپن (بر سر جزایر کوریل) بیرغبت هستند، چون هرگونه واگذاری زمینهای تحت کنترل روسیه، میتواند چین را به ادعاهای جدید در خصوص این نواحی ترغیب کند. مفسران سیاست خارجی روسیه هم اذعان دارند که اگر روسیه و ایالات متحده بتوانند به تفاهمات تازهای دست یابند و واشنگتن از اقدامات تهدیدآمیز علیه روسیه خودداری کنند، خروج از معاهده سلاحهای هستهای میانبرد (INF)، این امکان را به روسیه میدهد که بازدارندگی هستهای خود را در برابر چین افزایش دهد، و این وضعیت از پیمان INF بهتر است.
با این حال، این موارد نباید موجب آسودگی خاطر ایالات متحده باشند. هرچند که ناتو (پیمان آتلانتیک شمالی) علاوه بر تهدید مشترک، بر مبنای ارزشهای مشترک شکل گرفته، اما اغلب اتحادها در طول تاریخ بر اساس نیازهای مشترک بودهاند، نه علاقه متقابل. توافق سهگانه پیش از شروع جنگ جهانی اول، شامل فرانسه و بریتانیای دموکراتیک و روسیه سرکوبگر و اقتدارگرا بود. ترس مشترک آنها از آلمان در حال خیزش برای اینکه آنها را کنار هم جمع کند کافی بود.
روسیه و چین از جنبههای مختلفی تفاوت دارند، اما بریتانیا و روسیه نیز در اوایل سده ۱۹۰۰ چنین بودند. گذشته از تخاصمهای پیشین و تفاوتهای فرهنگی، امروزه چین و روسیه هر دو در اقتدارگرایی (به خصوص چین به میزان قابل توجهی سختتر) مشترک هستند و از آنچه به عنوان تلاش ایالات متحده در مهار نظامی میبینند، اگر نگوییم محاصره و حملات نظامی آشکار و پنهان به سیستم دولتی آنها، خشمگین هستند. هر دو این استدلال را رد میکنند که حمایت ایالات متحده از همسایگان روسیه و چین به این دلیل روی میدهد که این همسایگان با نوع عملکرد منطقهای این دو قدرت، راحت نیستند. برای مثال میتوان به تلاش اخیر چین برای تسلط یافتن بر نشستهای «ASEAN» و «APEC» و یا ضبط کشتیهای اوکراینی توسط روسیه در دریای «آزوف» اشاره کرد.
در عین حال ناراحتی مسکو از چین و در همین روی، جهتگیری فرهنگی غربی روسیه، در حال حاضر بسیار کمتر حائز اهمیت است. اگر مقامات روس تغییرات قابل قبول و قابل دستیابی را در سیاستهای خود نبینند که بتوانند روابط بهتر با ایالات متحده و متحدانش را تسهیل کنند، شاید به این نتیجه برسد که برای محافطت از امنیت، حق حاکمیت، نظم سیاسی و آرمانهای یک قدرت بزرگ، گزینه چندانی جز ایجاد روابط نزدیکتر با چین ندارد. علاوه بر این تبادلات بازرگانی میان روسیه و چین به میزان چشمگیری افزایش یافته است. اکنون چین، همکار تجاری برتر روسیه است و ۱۵ درصد از تجارت خارجی روسیه در سال ۲۰۱۷ با این کشور بوده است. مسکو انتظار دارد در سال ۲۰۱۸ تبادلات دوجانبه به ۱۰۰ میلیارد دلار برسد. هرچند روابط اقتصادی روسیه و چین در برخی حوزهها ضعف دارد (سرمایهگذاری چینیها در روسیه از سال ۲۰۱۴ تا ۲۰۱۶ به میزان چشمگیری افت داشت)، هردو کشور در حال نزدیکتر شدن به یکدیگر هستند.
یقینا مسکو و پکن در حال حاضر از تعهدات رسمی امنیتی مشترک صحبت نمیکنند، اما هرچه بیشتر از همکاریهای سیاسی، اقتصادی و نظامی بین این دو کشور مطرح میشود. «وانگ یی» وزیر خارجه چین گفته است روابط چین و روسیه «در بهترین سطح در طول تاریخ» قرار دارد. در حالی که «ولادیمیر پوتین» رئیس جمهور روسیه بیان داشته «چین همکار راهبردی ما است و سطح روابط آنها با کشورمان بهطور بی سابقهای بالا است». متخصصین متنفذ و برجسته روس از این هم فراتر میروند. در قسمتی از برنامهی تلویزیونی بازی بزرگ که از کانال یک تلویزیون روسیه پخش میشود، هر چهار سیاستمدار و مختصص شرکت کننده در بحث، از اتحادی روسی-چینی به عنوان یک واقعیت یاد کردند. این کارشناسان هرچند روی یک پیمان رسمی [امنیتی]حساب باز نکردهاند، اما به عقیده آنها همکاری گسترده علیه غرب و به خصوص و در وهله نخست علیه ایالات متحده، امری قطعی است.
اگر چنین صف آراییای شکل بگیرد، محرکههای جغرافیای سیاسی جهانی و اقتصاد به صورت عمیقی به زیان امریکا و غرب در خواهند آمد. از زمانی که دولت نیکسون راهبردی سیاست خارجی را بر عهده داشت، سیاست ایالات متحده این بوده که با این دو کشور، رابطهای بهتر از آنچه بین آن دو وجود دارد برقرار کند. با این حال به نظر میرسد سیاست فعلی آمریکا بیشتر مبنی بر توهین همزمان به هردوی این کشورها است، حداقل از دید این دو کشور.
با این حال، به نظر نمیرسد دولت یا کنگره انتخابی عامدانه برای مواجهه همزمان با روسیه و چین انجام داده باشند. بالعکس، تغییرات متعاقب جغرافیای سیاسی میتواند از شکست واشنگتن در ایجاد ارتباط میان اقدامات و اظهارات ایالات متحده در خصوص این دو کشور نشأت گیرد.
«دونالد ترامپ»، طی کمپین ۲۰۱۶ خود، چین را به صورت چالشی بزرگ برای ایالات متحده ترسیم کرد و بیان داشت که ایجاد تغییر در روابط تجاری با پکن در میان مهمترین اولویتهای سیاست خارجی وی قرار دارد. به زودی، ورودیهای ترکیبی بوروکراسی، کنگره و متحدان آسیایی، رئیسجمهور آمریکا را متقاعد کرد که قدرت بازدارندگی نظامی در برابر چین را تقویت کند. در نهایت کنگره، حقوق بشر را بهصورت یک مسئله در آورد. برای مثال میتوان به توجه کنگره به نحوه برخورد پکن با اقلیت «ایوغور» اشاره کرد؛ بنابراین «مایک پنس» معاون رئیس جمهور اخیرا اعلام کرد که «اقتدارگرایی و خشونت، در منطقه ایندوپاسیفیک جایی ندارد».
با توجه به اینکه دولت ترامپ نشان داده که به مبارزه با اقتدارگرایی در خلیج فارس، دستکم تا زمانی که پای متحدانمان نظیر عربستان سعودی در میان باشد، علاقهای ندارد، ممکن است سران چین اهداف ایالات متحده را گستردهتر از آنچه که ما مد نظر داریم، تفسیر کنند. با وجود فضای گرم در نشست «G ۲۰» در سال ۲۰۱۸، آمریکا پیام روشنی به پکن فرستاده که رفع عدم توازن تجاری به تنهایی نمیتواند برای حفظ روابط تجاری با واشنگتن کافی باشد. اگر تعاملات بین رسانهها و اعضای کنگره و مقامات دولتی نسبت به پکن خصمانه باشد و از الگوهایی پیروی کند که در بحثهای بین آمریکا و روسیه طی دو سال گذشته دیده شده، این امر میتواند حتی اثری بزرگتر داشته باشد. تکرار و افزایش ابعاد افشاگریها و تحقیقات در مورد عملکرد چین، میتواند پیامدهای سیاسی تکاندهندهای در ایالات متحده و چین به دنبال داشته باشد.
ترامپ، برخلاف آنچه در خصوص چین پیش گرفت، از زمان ورود به کاخ سفید بهبود روابط آمریکا با روسیه را خواستار شده است. به نظر میرسد وی در برابر خوکامگی روسیه، رفتار سلطهطلبانه با کشورهای همسایه و حتی ادعاهای مطرحشده درباره اینکه مسکو مجوز قتل مخالفان سیاسی در خارج از مرزهای روسیه را صادر کرده، بیتفاوت است. ترامپ در سال ۲۰۱۷ در مصاحبهای گفت: «قاتلان زیادی وجود دارند. گمان میکنید کشورهای شما بی گناه هستند؟» او در سال ۲۰۱۵ هم تصاحب کریمه توسط روسیه را «مشکل اروپا» دانسته بود.
منتقدان ترامپ، او را متهم میکنند که عروسک خیمهشببازی روسیه است یا در بهترین حالت به لحاظ غریزه خودکامگیاش، دارای حس نزدیکی با پوتین است. در مقابل، از دید ترامپ، روسیهای که تولید ناخالص داخلی آن یک دهم ایالات متحده است و حجم تجارتش با آمریکا در سال ۲۰۱۷ از ۲۴ میلیارد دلار تجاوز نکرده، برای منافع اقتصادی آمریکا تهدید محسوب نمیشود. به نظر میرسد که از نظر ترامپ، مناقشات ارضی روسیه با اوکراین و گرجستان بیشتر یک درگیری منطقهای در شرق اروپا هستند، تا خطری واقعی برای ایالات متحده. همینطور، به نظر نمیرسد که نگرانیهایی که متحدان ایالات متحده در ناتو مطرح کردهاند، چندان تأثیری روی ترامپ گذاشته باشد. از دید او، این کشورها در عمل به تعهدات خود در زمینه دفاع از خود که در بند سوم پیمان موسس ناتو بر آن تأکید شده، کمکاری کردهاند. به عقیده او، روسیه بیش از آنکه رقیبی برای ایالات متحده باشد، سرمایهای برای به چالش کشیدن چین در حال ظهور است.
با این وجود، تلفیق مداخله روسیه در انتخابات ریاستجمهوری سال ۲۰۱۶ آمریکا، سوء استفاده حزبی دموکراتهای کنگره از این مداخله و خصومت بخش اعظم سیاسیون جریان اصلی فعال در زمینه امنیت ملی با جهانبینی ترامپ، از اینکه وی بتواند سیاست خارجی آمریکا در قبال روسیه را تغییر دهد، جلوگیری کرد. علاوه بر این، ناتوانی شخصی ترامپ در ایجاد چشماندازی برای روابط ایالات متحده و روسیه و به کارگیری یک هسته مقاوم از افرادی که دیدگاه او را قبول داشته باشند، موجب شد تا همان سیاست خصومتآمیز دوره اوباما در قبال روسیه، ادامه یابد. تعهد ترامپ به ارتقا توانمندیهای نظامی ایالات متحده و از بین بردن رژیم کنترل تسلیحاتی ایالات متحده و روسیه، این روند را تسریع کرده است، خصوصا آنکه با تلاشهای کنگره برای تنبیه مسکو و محدود کردن ترامپ همراه شده است. [از دید کنگره]، ترامپ معمولا بر اساس واکنشهای احساسی و محاسبات سیاسی داخلی عمل میکند، نه بررسیهای جامع و بحث در مورد اولویتهای امنیت ایالات متحده و تبعات ناخواسته اقدامات آمریکا.
در حالی که گمان میرفت رئییس جمهور جدید ایالات متحده رویکردی دوستانهتر در روابط آمریکا و روسیه اتخاذ کند، پاسخ کرملین به ترامپ در مقابل مواضع سرسختانهتر او نسبت به دوران زمام داری اوباما، آکنده از خشم و نگرانی بود. برخی سیاستمداران و متخصصان روس، تغییری اساسی و پاسخی کوبنده در سیاست روسیه مقابل آمریکا توصیه میکنند تا نشان دهند نباید سربهسر روسیه گذاشت. چنین اقدامی میتواند شامل موضعگیری نظامی مقتدرانهتر در قبال اوکراین، تصرف قلمروهای بیشتر برای پل زدن به کریمه، ایجاد تغییر در راستای ایجاد اقتصادی منسجم و قطع همکاری با آمریکا و اعضای کلیدی ناتو در تقریبا تمامی زمینهها در سازمان ملل به خصوص تحریم سایر کشورها باشد. بلوک اقتصادی لیبرالتر در دولت روسیه به شدت مخالف چنین رویکردی است و استدلال کرده که چنین کاری میتواند اقتصاد روسیه را به ورشکستگی کشانده و حتی ثبات سیاسی روسیه را به خطر اندازد.
پوتین پس از انتخاب مجدد در سال ۲۰۱۸ تیم امنیت ملی خود را بدون تغییر باقی گذاشت و تا الان بر حفظ سیاست خارجی خود تاکید کرده است. به این صورت که از تسلیم شدن تحت فشار سر باز میزند، اما درصورتی که آمریکا و متحدان اروپاییش برای گفتگو اظهار آمادگی کنند، از آن استقبال میکند. اما در نتیجه، کرملین برای مضاعف کردن تلاش خود برای افزایش روابط با چین تحت فشار قرار گرفته است. به نظر میرسد هدف از این گرایش به سمت پکن این باشد که مسکو نشان دهد که میتواند از زیر فشار آمریکا بیرون آمده و حتی با همراهی چین، توازن قدرت را در جهان بر ضد واشنگتن تغییر دهد.
جدی نگرفتن این چشمانداز برای سیاستمداران آمریکایی اشتباه بزرگی است. همانطور که در گزارش کمیسیون کنگره در خصوص راهبرد امنیت ملی ایالات متحده، عنوان شده است: «امروزه روسیه و چین قادر هستند ایالات متحده، متحدان و شرکایش را بیش از هر زمان دیگر پس از پایان جنگ سرد، به چالش بکشند. این کشورها همچنین از فناوریهای موجود و در حال ظهور استفاده میکنند تا برای نیروهای نظامی ایالات متحده دردسر درست کنند. استفاده چین از توانمندیهای منع دسترسی/منع فضا و به کارگیری روشهای جنگ ترکیبی توسط روسیه در جریان تصرف شرق اوکراین، نمونههایی از این موارد هستند.»
عواقب ایجاد اتحاد چین و روسیه در مقابل تهدیدی مشترک را تصور کنید. توصیه این کمیسیون به وزارت دفاع (DOD) چنین است: «بهطور واضحتری توضیح دهید چگونه موضوع اصلی راهبرد دفاع ملی (NDS) را طوری تبیین خواهید کرد که بتوانید در جنگ و رقابتهای مختلف، رقیبان قدرتمند خود را شکست دهید. بدون رویکردی قابل اتکا برای پیروزی جنگی در برابر چین یا روسیه، تلاشهای وزارت دفاع بی نتیجه خواهد ماند».
این امر بسیار معقول است. اما این امر معقولتر خواهد شد، اگر با عواملی، چون ارتقا وضعیت موضعگیری نظامی از طریق اتخاذ تفکری خلاقانه و رویکردهای دیپلماتیکی تلفیق شود به نحوی که موجب شکلگیری اتحادی روسی-چینی نشود. [چراکه]چنین اتحادی تهدیدی به مراتب بیشتر از تهدید منفرد هریک از این کشورها، ایجاد میکند.
این صفآرایی فقط احتمالی فرضی یا رویایی ناشی از خیال پردازیهای روسیه نیست. هرچند چین همیشه از روسیه در سازمان ملل حمایت نکرده (غیبت چین هنگام رأیگیری برای به رسمیت نشناختن حاکمیت روسیه بر کریمه در سال ۲۰۱۴ و رأیگیریهای سالهای ۲۰۱۷ و ۲۰۱۸ برای محکومیت به کارگیری سلاحهای شیمیایی در سوریه)، اما [در این موارد]چین اطمینان داشته که مسکو از حق وتوی خود برای جبران غیبت این کشور در جلسه شورای استفاده میکند. به هر حال، به طور کلی چین و روسیه مرتبا در شورای امنیت سازمان ملل همسو با هم رای میدهند. آنها توانستند طرح آمریکا در سازمان ملل را در خصوص توقف صادرات نفت پالایش شده به کره شمالی، در ماه جولای ۲۰۱۸ وتو کنند. آنها مخالفت خود را با تصویب تحریمهای بیشتر علیه پیونگیانگ نشان داده و در عوض از کاهش تحریمها حمایت کردند. همچنین روسیه و چین با طرح ترامپ برای ایجاد تحریمهای بیشتر بر ضد ایران در سال ۲۰۱۸ مخالفت کردند، تصمیم آمریکا مبنی بر انتقال سفارت خود از تلآویو به بیتالمقدس را در سال ۲۰۱۷ محکوم کردند و به صراحت با درخواست آمریکاییها برای برگزاری جلسات استماع در مورد خشونتها و بیثباتی در نیکاراگوئه و میانمار مخالفت کردند. آنها همچنین چند بار هماهنگ با یکدیگر به توقف انتشار گزارشها و تحقیقات و تحریمهای دارای تمرکز بر جنگ داخلی سوریه و عملکرد دولت بشار اسد، رأی دادند. در نهایت، اواخر نوامبر ۲۰۱۸ چین از روسیه در شورای امنیت سازمان ملل جهت محکوم کردن اوکراین در خصوص نقض حریم آبی روسیه در دریای آزوف حمایت کرد.
در زمینه نظامی نیز بیش از ۳۰۰۰ نیروی نظامی چینی در سپتامبر ۲۰۱۷ در رزمایشی مشترک با روسیه شرکت کردند که از آن به عنوان بزرگترین رزمایش روسیه/چین از دوران اتحاد جماهیر شوروی یاد میشود. «سرگئی شویگو» وزیر دفاع روسیه با اظهارات خود هر شبههای را از بین برد: «هیچ شکی نیست که تنش بینالمللی، با تنگتر شدن پیوند چین و روسیه در ارتباط است». یک مورد خطرناک دیگر افزایش فروش تسلیحات از روسیه به چین است که شامل جنگندههای پیشرفته S-۳۵ و سامانه موشکی ضدهوایی S-۴۰۰ است. به نظر میرسد روسیه تسلیم خواست چین در خصوص مهندسی معکوس فناوریهای نظامی روسی است. روسیه تاکنون نسبت به فراهم کردن مدرنترین سلاحهایش به چین بیرغبت بوده. با اینکه این نگرانی همچنان وجود دارد، تمایل روسیه برای جبران تلاشهای آمریکا جهت محدود کردن فروش تسلیحات روسی به هر کجای دنیا موجب شده روسها رفتاری قابل قبولتر دربارهی فروش تسلیحات پیشرفته نظامی به جمهوری چین داشته باشد. اگر قرار باشد مسکو در کنار فروش تسلیحات، فناوریهای کلیدی آن، مانند قطعات لازم برای ساخت موتور جت و سیستم راهبری موشک را به اشتراک بگذارد، آمریکا با تهدیدی جدید روبرو میشود.
هرچند دولت چین برای حمایت روسیه در مواجهه بالقوه با آمریکا مشتاق است، ارزیابی این کشور از رابطهای که با آمریکا دارد میتواند تاثیرگذاری چشمگیری بر این حمایت داشته باشد. اگر مسکو و واشنگتن در مقابل یکدیگر قرار گیرند، چین این امید را در نظر میگیرد که آیا رابطهاش با آمریکا تقویت مییابد و هم این بیم را دارد که نزدیک شدن بیش از حد با روسیه بتواند بطور دائمی به این رابطه آسیب وارد کند. با این حال، حتی در زمان فعلی نیز احتمال بالای تشکیل اتحاد میان چین و روسیه میتواند روسیه را برای مواجهه با فشارهای آمریکا جسورتر کند و روسها برای هدف قرار دادن منافع آمریکا در سرتاسر جهان تشویق شوند.
نادیده گرفتن همکاری احتمالی چین و روسیه بر ضد ایالات متحده و عواملی که میتواند آن را تشدید کند، میتواند برای ایالات متحده بسیار گران تمام شود. با این اوصاف، در صورتی که نیاز به درک محدودیتهای آمریکا در قبال مواجهه با رژیمهای متفاوت نسبت به قابلیتهای نظامی و اقتصادی آمریکا وجود داشته باشد، بسیاری از افراد در کنگره و رسانهها، به شدت نسبت به پذیرش عواقب آشکار سیاستهای تصمیمگیری این کشور بیمیل خواهند بود. با این حال، راهی برای سیاستگذاری مناسب جهت درک عواقب ناخواسته مواجههی همزمان ایالات متحده با روسیه و چین پیشبینی نشده است.