ایران؛ بر لبه پرتگاه یا بر کرانه خلیج عدن و مدیترانه؟
شما میفرمایید من آخوند باید دغدغه مردم را بیان کنم. بلی باید چنین باشد اما یک وظیفه بنده و جنابعالی تزریق روح امید به مردم است؛ نه امید واهی بلکه امید بر پایه واقعیتهای عینی موجود.
مجله مهر: پنج شنبه شب برادر بزرگوار و دغدغه مند حجت الاسلام و المسلمین آقای زائری میهمان ویژه برنامه یلدایی شبکه یک بودند. گر چه برنامه با رویکردی شاد تدوین شده بود و ظاهرا قرار بود ایشان به حافظ خوانی بپردازند لیک به رسم معهود خویش فرصت را برای طرح دغدغههای دلسوزانه مناسب یافته مسائلی را طرح نمودند که گرچه به یقین خالصانه مطرح شد لیکن لوازمی داشت که التفات به آن لوازم سبب تشکیک در لزوم بلکه جواز اینگونه سخن گفتن و نیز سخنانی اینگونه گفتن در رسانه ملی می گردد.
ایشان با محور قرار دادن بحث های پیش آمده در خصوص نماینده سراوان و نوع برخورد مجلس با این قضیه مسائلی را طرح نمودند که بر فرض درستی، درخور طرح در یک برنامه اجتماعی تلویزیونی مفرح نبود. کسی در زشتی آنچه از نماینده سراوان منتشر شد و سپس آن عذر بدتر از گناه و نیز در اینکه بروز چنین رفتارهایی چه زنگ خطری است برای اینکه مجلس شورای اسلامی که باید عصاره فضائل ملت باشد مبادا طور دیگری شود شک ندارد. بر صندلیهای این مجلس روزی کسانی نشستهاند که با قطع نظر خط و ربطهای سیاسی کثیری از آنان امروز ستارگان سماء شهادت اند و دیگرانی مایه مباهات و شهره به پاکدستی و مردمداری و حتی کسی در طراز رهبر فرزانه انقلاب روزی در همین کرسی و جایگاه قرار داشته اند.
سیل حمایتی افکار عمومی نسبت به کارمند محترم گمرک نیز شاهدی بر این مدعاست. آنچه از همه بیشتر راقم ناچیز این سطور را بر آن داشت تا گلایه خود را سرگشاده و به نحو عمومی طرح کند این تعبیر ایشان بود که کشور بر لبه پرتگاه است و انبار باروتی است که جرقه ای می تواند آن را منفجر کند. گویی این اظهارات آنچنان غیر متعارف و سنگین نمود که حتی مجری محترم برنامه نیز که خود همواره در حد توان منعکس کننده و پیگیر دغدغه های به حق مردم بوده است این سطح از بدبینی را برنتافت و بر لزوم امیدواری در شرایط سخت تاکید کرد.
سخن اینجاست که اولا آیا ما در لبه پرتگاهیم یا نه؟ و ثانیا بر فرض که باشیم باید این چنین در مرئی و منظر عام اظهار و القاء ترس کنیم؟ آقای زائری نباید از یاد ببرد که صدا و سیما رسانه حاکمیتی جمهوری اسلامی است و ایشان نیز هم به لحاظ شخصی و هم به لحاظ خانوادگی و مهم تر از همه به لحاظ کسوت روحانیت در نگاه بیننده بخشی از نظام به شمار می رود.
آیا اگر امروز بلا تشبیه یک شیخ وهابی در تلویزیون دولتی سعودی سخن از در لبه پرتگاه بودن سعودی به میان آورد ما خوشحال نمیشویم؟ پس چگونه توقع میرود که اینگونه سخنان دشمنان ما را شاد نکند؟ شما میفرمایید من آخوند باید دغدغه مردم را بیان کنم. بلی باید چنین باشد اما یک وظیفه بنده و جنابعالی تزریق روح امید به مردم است؛ نه امید واهی بلکه امید بر پایه واقعیتهای عینی موجود. اگر چه حادثه دبستان دخترانه زاهدان بسیار بسیار تلخ و غیر قابل دفاع است و هر چه فریاد بزنیم کم است و اگر چه فشار مسائل اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی کمر شکن است لیکن چرا نباید گفت ما زیر همین فشارها عمق راهبردی خود را تا کناره مدیترانه توسعه داده ایم؟
چرا نباید گفت در انتخابات لبنانی که جنابعالی در آنجا درس خواندهاید علیرغم آنهمه هزینههای جبهه عبری عربی، خط مقاومت پیروز شد؟ چرا نباید گفت از پیروزی جبهه حق در سوریه و تطهیر عراق و شام از جراثیم داعش و قلع آن شجره خبیثه؟ چرا نباید گفت که یمن باتلاق دشمنان جمهوری اسلامی شد و انصار الله حزب الله دیگری شد در کناره خلیج عدن و تنگه باب المندب و بیخ گوش سعودی خبیث و مصداق ترهبون به عدو الله و عدوکم؟
آیا وزن این همه توفیقات را که مصداق فلما رأی الله صدقنا انزل علینا النصر و انزل بعدونا الکبت می باشد با وزن گران شدن دلار در بازار غیر رسمی یا گرانی پسته شب یلدا یکی کنیم؟ چرا از اینکه فلان کس با ماشین آنچنانی به فلان اداره رفته گلایه کنیم اما در کنار آن خبر پرافتخار نفوذ دستگاه امنیتی کشورمان را تا سطح وزرای صهیونیست پر رنگ نکنیم و بدان نبالیم؟
جز این است که همه این توفیقات با دست خالی و زیر آتش بار این همه دشمنی و فشار حاصل شده و می شود. باور کنید مردمی که مخاطب شما هستند همان اندازه که دوست دارند دغدغههایشان را از زبان شما بشنوند همان اندازه از شنیدن پیروزی ها و تزریق روحیه نشاط و امید از جانب شما خوشحال می شوند.
و اصبر نفسک مع الّذین یدعون ربهم بالغدوة و العشی یریدون وجهه و لا تعد عیناک عنهم ترید زینة الحیوة الدنیا و لا تطع من اغفلنا قلبه عن ذکرنا و اتبع هوئه و کان امره فرطا