خیانت مدعیان مدرنیته به تحزب

کرباسچی این روزها مدعی تحزب مدرن است و انذار می‌دهد که «نهادستیزی در نهایت به آنارشیست بدل می‌شود.» اما خود به تخریب یکی از ارکان اصلی مردم سالاری در ذهن مردم مشغول است؛ چه نهادستیزی ای بالاتر از تخریب تحزب در افکار عمومی؟

کد خبر : 903927

خبرگزاری فارس: برخی مواضع اعضای کارگزاران در روزهای اخیر که رویکردی تهاجمی و متفاوت از رفتار سالیان اخیر آنها دارد، نشان دهنده تغییری در راهبرد این حزب است و چنان می نمایاند که تکنوکرات‌ها نگران طرد کامل خود از سوی افکار عمومی در انتخابات آینده هستند و از این رو، به انکار کارنامه خود دست زده‌اند. به عنوان نمونه می توان به سخنان دبیرکل حزب کارگزاران سازندگی اشاره کرد که: «اینکه اگر اختیار داشتم؛ نجفی و افشانی را شهردار نمی‌کردم.»

اینکه کرباسچی شهردار شدن محمد علی نجفی، هم حزبی خود که از بدو تأسیس این حزب در کنارش بوده است را نادرست معرفی کند؛ یا ناشی از عدم اعتقاد به تحزب در این موضوع است که البته چنین احتمالی از کسی که ۲۳ سال بدون وقفه دبیرکل یک حزب فعال در انتخابات‌ها بوده، بعید به نظر می رسد و یا ناشی از فرافکنی و فرار از مسئولیت اجتماعی مورد انتظار در برابر اعلام فهرست انتخاباتی است.

این امر تنها به نجفی که از موسسین کارگزاران بوده منحصر نیست و افشانی نیز منتخب شورایی است که اعضای آن همگی از سوی حزب کرباسچی در انتخابات معرفی شده بودند و رییس آن نیز رییس شورای مرکزی حزبش است. به عبارت دیگر، این انتخاب ها از سوی کسانی انجام شده که او حامی آنها بوده است، رییس جلسه انتخاب شهردار نیز عضو ارشد کارگزاران بوده است و یکی از دو شهردار مورد انتقاد وی نیز جزو شش عضو اصلی حزبش بوده است.

عجیب تر آنکه وقتی شورا چهره ای از میان نزدیکان وی در دوره شهرداری را انتخاب می‌کند؛ کرباسچی از دوچرخه‌سواری نمادین شهردار تهران، دو بار انتقاد می‌کند. یک روی این رفتار، حاکی از تلاش برای ممانعت از اولویت یافتن فرهنگ است و رویه دیگر آن برجسته‌سازی مسائل فرعی برای به فراموشی سپردن اشتباهات اقتصادی است و جنبه سوم آن هم با توجه به انتقاد کرباسچی از دو شهردار منتخب قبلی دوستانش، می‌تواند اینگونه برداشت شود که وی در کنار ابراز حمایت از حناچی به دنبال نگه داشتن راه دررویی برای انتقادات آینده است.

کرباسچی فارغ از سوابقش، این روزها مدعی تحزب مدرن است و دانشجویان را انذار می دهد که «نهادستیزی در نهایت به آنارشیست بدل می‌شود.» اما خود به تخریب یکی از ارکان اصلی مردم‌سالاری در ذهن مردم مشغول است؛ چه نهادستیزی ای بالاتر از تخریب تحزب در افکار عمومی؟ بخشی از فراگیری حزب‌گریزی تا جایی که چهره های حزبی پس از قبول مسئولیت، منکر تعلقات حزبی خود شوند؛ حاصل همین رویکرد است؛ زیرا یکی از کار‌های ویژه که از تحزب انتظار می‌رود، مسئولیت‌پذیری در قبال فهرست‌های انتخاباتی معرفی شده از سوی آنها است.

اصلاح طلبان خود می‌دانند که عملکرد این دولت در افکار عمومی به پای آن‌ها نوشته خواهد شد، اما گاهی با ژست عبور از روحانی و گاهی با ژست حمایت از او در تلاش برای گرفتن امتیاز‌های بیشتر و در کنار آن القای این ذهنیت جعلی هستند که آن‌ها چندان هم در دولت مشارکت نداشته‌اند.

اصلاح‌طلبان خوب می دانند درباره شورای شهر، اوضاع وخیم تر است و بهانه‌های نخ‌نمایی همچون گردن «نظارت استصوابی» انداختن هم کارآیی ندارد و جوابگوی آنها نخواهد بود. تغییرات مکرر شهردار تهران در فاصله زمانی کوتاه، ناکارآمدی گزینه های آنها -که حتی صدای یارانشان را نیز به آسمان بلند کرده است- عملکرد باندی به جای شایسته سالاری، شعار زدگی، و دور بودن از عملی که افکار عمومی آن را در راستای «منافع ملی» تفسیر کند؛ آنها را به نقطه‌ای رسانده است که چاره ای جز فرار به جلو نمی یابند. اما چنین کنش هایی و مسئولیت گریزی در این سطح، تصویر به غلط ترسیم شده از حزب به عنوان مکانی برای باندبازی و تقسیم قدرت را تقویت می‌نماید؛ در حالی که حزب باید جایگاهی برای کادرسازی، برنامه نویسی برای اداره کشور و مسئولیت‌پذیری در قبال آن باشد.

با نگاهی به کارنامه هم‌جناحی‌های این حزب در چهار دهه گذشته، می توان درک کرد که فرافکنی و نپذیرفتن مسئولیت عملکرد، عادت قدیمی میان کسانی است که امروز با تابلوی اصلاح‌طلبی معرفی می‌شوند. اما عدم پاسخگویی جناح اصلاح‌طلب چندان دور از انتظار نیست. آنها از سال 1374 در دل خود گرایش‌های چپ اقتصادی تا لیبرال افراطی را پذیرفته‌اند و پس از در اختیار گرفتن قوه مجریه در سال 1376 تا کنون در حلقه اول خود شاهد یک رویکرد مشترک ایجابی نبوده‌اند. بلکه آنچه این گروه‌ها را طی دو دهه گذشته کنار هم حفظ کرده، یک غیریت مشترک و تقابل آن‌ها با جناح ارزشگرا است.

از آنجا که اصلاح‌طلبان جناحی برخاسته از یک تفکر دقیق برای اداره کشور نیستند و اعضای آن در عرصه‌های گوناگون سیاسی، اقتصادی در مبانی دچار اختلاف و حتی گاهی دچار تضاد دیدگاهی هستند؛ کژکارکرد بودن نهاد آنها در عرصه سیاست دخل مقدر است. اما گروهی اگر ادعای «حزب مدرن» بودن کند - هرچند اعضای آن را چهره هایی با داشتن سابقه اتهامات و جرایم امنیتی و اقتصادی تشکیل دهند و از محمد چریک تا فمنیستی با کفش‌های قرمز را شامل شود- نمی تواند چنین رفتاری از خود بروز دهد و جایگاه پر چالش تحزب در ایران را که با عملکرد حزب رستاخیر، حزب توده و ... دارای کمترین مقدار سرمایه اجتماعی است، بیش از این مخدوش نمایند. آیا کارگزاران تا این اندازه معتقد به امکان پیش بردن امور با عملیات روانی است و گمان می کند می توان تا این اندازه بدیهیات را وارونه نمایی کند؟

لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: