پشت پرده ولخرجیهای فرح، ملکه فاسد دربار
فتنه امریکایی- اسرائیلی ۱۳۸۸ و رونمایی از برخی شعارهای ساختارشکن در طول آن، فرح دیبا و فرزندش را -که تا آن روز حتی نمیتوانستند به براندازی فکر کنند- به عرصه تبلیغ رسانهای بازگرداند. در همان دوره افشاگریهایی موجب شد تا پشت پرده ولخرجیهای شهبانو در ساختن مستندهای تبلیغی تا حدی به بیرون درز کند
روزنامه جوان: نظری به کارنامه بیوه شاه مخلوع پس از فرار از ایران تا هماینک، میتواند نمادی از عمق ناکارآمدی اپوزیسیون خارجنشین باشد. این خوانش هنگامی از اهمیت مضاعف برخوردار میشود که در آستانه چهلمین سالروز پیروزی انقلاب اسلامی و در مقام ارزیابی شرایط خاندان پهلوی در دوره اکنون باشیم. امید آنکه مقبول افتد.
آغازی بر یک خواب زمستانه
بعدازظهر ۲۶ دی ماه ۱۳۵۷ که فرح دیبا در کنار محمدرضا پهلوی در حال خروج از ایران بود، بهرغم ملال و افسردگی مفرط، سعی داشت تا لبخندی ضعیف بر لب داشته باشد. او از آن لحظه تا موسم مرگ شاه در بیمارستان معادی قاهره، تنها در نقش ملکهای بختبرگشته ظاهر میشد. در تشییع جنازه شاه، هیچیک از دوستان صمیمی دوران سلطنتش نظیر ملکحسین پادشاه اردن یا ملکحسن پادشاه مراکش و مقامات اروپایی شرکت نکردند، به جز ریچارد نیکسون (رئیسجمهور سابق امریکا) و انور سادات (رئیسجمهور وقت مصر). جنازه شاه با تشریفات نظامی که سادات فراهم کرده بود، روی یک عراده توپ، از بیمارستان المعادی که در آن فوت کرده بود تا مسجد الرفاعی، تشییع و در همان مسجد به خاک سپرده شد. تمامی کسانی که این منظره را دیدند، آن را مفهوم مرگ همسر سوم شاه تلقی میکردند و گذشت تقریباً چهار دهه از آن روز، نشان میدهد آنان چندان هم بیربط فکر نمیکردند. نایبالسلطنگی در زمانی خرد!
پس از مرگ محمدرضا، تا نزدیک یک سال، فرح و مادرش و فرزندان شاه در کاخ قبه و نزد سادات ماندند. در حالی که حدود دو سال از سقوط رژیم پهلوی و استقرار جمهوری اسلامی میگذشت و فرح به استناد متمم قانوناساسی شاهنشاهی، چون هنوز رضا پهلوی به ۲۱ سالگی نرسیده بود، خود را نایبالسلطنه میدانست! چند ماه بعد، رضا پهلوی که به ۲۱ سالگی رسیده بود، خود را شاه ایران خواند و بدین صورت دوران نایبالسلطنه بودن فرح دیبا، بیش از چند ماه، دوام نیاورد. در همین فاصله تجاوز سراسری رژیم بعث عراق به جمهوری اسلامی شروع شد و فرح در اولین هفتههای آغاز جنگ عراق علیه ایران، با صدور بیانیهای که با عنوان نایبالسلطنه امضا شده بود، از نیروهای مسلح ایران خواست که با یورش نظامی صدام حسین مقابله کنند! یکی از مسائلی که فرح از ابتدای سقوط سلطنت با آن دست به گریبان بوده است، اتهاماتی است که بسیاری از وابستگان رژیم شاه در خاطراتشان به فرح و اطرافیانش وارد کرده و فرح را از مقصرین اصلی سقوط سلطنت پهلوی معرفی میکنند. از جمله افرادی که با صراحت به فرح تاختهاند، میتوان به اشرف پهلوی و تاجالملوک اشاره کرد. این درگیریها به جایی رسیده بود که رضا پهلوی از مادربزرگش (تاجالملوک) خواسته بود در مورد فرح چیزی نگوید! چند ماه بعد از مرگ شاه، تاجالملوک مادر محمدرضا نیز در نیویورک درگذشت، اما بعد از فوت تاجالملوک، هیچیک از اعضای خانواده پهلوی حاضر نشدند مخارج کفن و دفن او را بپردازند تا اینکه فرح به این منظور ۵ هزار دلار برای غلامرضا پهلوی -برادر ناتنی شاه- فرستاد، ولی غلامرضا که آلوده به مواد مخدر بود این پول را خرج خود کرد و سرانجام جنازه همسر قدرتمند رضاشاه و مادر محمدرضا با کمک شهرداری نیویورک و در ضمن خاکسپاری افراد معتاد و بیخانمان و ولگرد و با جنازههای بیهویتی که هر روز در گوشه و کنار نیویورک کشف میشوند، بدون هیچ گونه مراسمی و در یک گور دسته جمعی، به خاک سپرده شد!
بازگشت به پاریس رؤیایی!
در سال ۱۳۶۰ فرح به همراه فرزندانش (به غیر از رضا پهلوی) به امریکا رفت، ولی بلافاصله بعد از اینکه وضعیت تحصیل و اقامت فرزندانش را سروسامان داد، خود دوباره به پاریس -شهر رؤیاییاش- بازگشت. در پاریس، فرح تشکیلاتی شبیه دفتر مخصوص ملکه ایجاد کرد که هماکنون مسئولیت دفتر فرح در اروپا بر عهده فریدون جوادی است. از سه ضلع اصلی اطرافیان فرح در دوران سلطنت شاه، یعنی «فریدون جوادی، رضا قطبی و هوشنگ نهاوندی»، هوشنگ نهاوندی، رئیس دفتر سابق فرح، علناً به گروههای همجنسگرا پیوست و عکسهای او در لباس و آرایش زنانه در مطبوعات فرانسوی منتشر شد. نهاوندی بهرغم انتشار چند کتاب در تمجید از عملکرد شاه، ظاهراً دیگر علاقهای به فعالیتهای سیاسی از خود نشان نمیدهد! رضا قطبی، پسردایی فرح هم به کارهای تجاری و سرمایهگذاری روی آورده و تنها این فریدون جوادی است که در کنار فرح باقی مانده است.
دعوای اصلی بر سر مایملک محمدرضا پهلوی
اختلافات مالی بین ورثه محمدرضا، یکی دیگر از اموری است که فرح تا امروز بدان مشغول بوده است. از جمله اختلاف و درگیریهای فرح با اردشیر زاهدی و رجوع این اختلاف به دادگاههای امریکا، بر سر اتومبیلهای ضدگلوله مرسدسبنز و لیموزینهای سفارتخانههای مختلف ایران در اروپا بود که اردشیر زاهدی ادعا کرده بود آنها را به جای طلب ۷۰۰ هزار دلاریاش از شاه، فروخته است! براساس وصیتنامه محمدرضا، فرح ۱۵ درصد، رضا پهلوی ۲۰ درصد، علیرضا پهلوی ۲۰ درصد، فرحناز ۱۴ درصد، لیلا ۱۴ درصد، شهناز ۱۵ درصد و مهناز (نوه محمدرضا) ۲ درصد از کل داراییها و ثروت شاه را به ارث بردند. به گفته فریده دیبا، فرح، سهمش از اموال و دارایی شاه را در بنیاد مالی راکفلر که از بزرگترین کارتلهای اقتصادی ایالات متحده امریکاست، سرمایهگذاری کرده است.
آغاز رؤیای براندازی جمهوری اسلامی!
دور جدید فعالیتهای سیاسی- اجتماعی فرح بعد از مرگ شاه، متوجه براندازی نظام جمهوری اسلامی بوده است. از جمله اصلیترین این فعالیتها میتوان به حمایت مالی فرح از راهاندازی رسانهها و نشریات و گروههای سلطنتطلب اشاره کرد که البته نحوه هزینهکردن این سرمایهها نیز قابل توجه است. مادر فرح به گوشهای از این حمایتها و فرجام آنها اشاره کرده است:
«مثلاً ارتشبد بهرام آریانا میگفت: ۵۰ هزار نفر جنگجوی زبده در مرز ایران و ترکیه سازماندهی کرده و حالا برای خرید تسلیحات نظامی پول میخواهد و بدین ترتیب چند میلیون دلار ما را تیغ زد، بعداً فهمیدیم که همه پولها را صرف قمار در کازینوهای لندن و معشوقه جوان خود کرده است.»
فرح همچنین پنج تا هشت میلیون دلار به منوچهر گنجی (وزیر سابق آموزشوپرورش) پرداخت کرد تا تشکیلات ضدجمهوری اسلامی به راه بیندازد. در عین حال، فرح نیاز مالی کیهان سلطنتطلب (چاپ لندن) را با پرداخت میلیونها دلار به مصباحزاده و علیرضا نوریزاده نیز تأمین میکرد. فعالیتهای فرح در دهه دوم حیات جمهوری اسلامی و بعد از ناامیدی از براندازی نظام را میتوان در ارسال پیامهای سالانه نوروزی که در آن مردم ایران را به براندازی جمهوری اسلامی دعوت میکند و گهگاه، ارسال پیام تسلیت به مناسبت درگذشت یکی از وابستگان خاندان پهلوی، خلاصه کرد. در سال ۱۳۷۶، فریده دیبا، مادر فرح در پاریس درگذشت و در بهار ۱۳۷۹، لیلا کوچکترین فرزند شاه و فرح، با خوردن تعداد زیادی قرص خوابآور، خودکشی کرد که اثر فوقالعاده نامطلوبی بر وجهه خاندان پهلوی و شخص فرح وارد آورد؛ واقعهای که بعد از مدتها نام فرح را در داخل کشور، بر سر زبانها انداخت. یک مورد نیز چاپ پیام تبریک فرح به مناسبت سال نو (۱۳۷۷) در روزنامه زن بود که در فضای سیاسی و مطبوعاتی داخل و خارج کشور، بازتابی نمایان داشت.
یکی از اظهارنظرهای فرح در آن سالها درخصوص مسائل ایران، واکنش وی به خبر اعطای جایزه نوبل به شیرین عبادی است. فرح در گفتوگویی با کانال سوم تلویزیون فرانسه در مارس ۲۰۰۳ میلادی، در این خصوص گفت: «اعطای جایزه نوبل صلح به خانم شیرین عبادی، برای من شادی بزرگی به همراه داشت. من از این بابت احساس غرور میکنم. از روزی که این خبر را شنیدم، وقتی در خیابان راه میروم، احساس سرافرازی میکنم. من برای خانم عبادی آرزوی موفقیت بیشتری میکنم و از خلال مبارزه او، مبارزه در راه آزادی و سرفرازی زن ایرانی را میبینم. موفقیت خانم شیرین عبادی، بزرگترین هدیهای بود که به مناسبت سالروز تولدم به من داده شد!»
آغازی بر سریدوزی مستندهای تبلیغاتی برای تطهیر خاندان سلطنت!
فتنه امریکایی- اسرائیلی ۱۳۸۸ و رونمایی از برخی شعارهای ساختارشکن در طول آن، فرح و فرزندش را -که تا آن روز حتی نمیتوانستند به براندازی فکر کنند- به عرصه تبلیغ رسانهای بازگرداند. در همان دوره افشاگریای موجب شد تا پشت پرده ولخرجیهای شهبانو در ساختن مستندهای تبلیغی تا حدی به بیرون درز کند: «مدیر بخش فارسی بیبیسی ضمن زد و بند با بیوه محمدرضا پهلوی، افتضاح تازهای را برای این شبکه دولتی انگلیس رقم زد. بازدید بیوه ۷۵ ساله محمدرضا پهلوی از بیبیسی فارسی به یک کلاهبرداری جنجالی انجامید. بنگاه سلطنتی انگلستان به شرطی به بیوه شاه سابق اجازه بازدید از بیبیسی فارسی را داده بود که این بازدید و حواشی آن محرمانه بماند. این شرط مورد موافقت فرح دیبا قرار گرفته بود، اما ماجرا آنطور که انتظار میرفت پیش نرفت؛ چراکه خودنمایی فرح دیبا و طبع آزمند صادق صبا (مدیر بیبیسی فارسی) موجب بروز دردسر بزرگی شد. اطلاعات دریافتی از نزدیکان فرح پهلوی حاکی است که وی در جریان بازدید پیشنهاد میکند در قبال پرداخت ۲ میلیون دلار به بنگاه بیبیسی تحت عنوان کمک به گسترش اطلاعرسانی در ایران (!)، بنگاه سلطنتی فیلم مستندی از زندگی او تولید و پخش کند. صادق صبا که از این پیشنهاد وسوسه شده بود، از بیوه محمدرضا پهلوی میخواهد مبلغ مورد نظر را مستقیم به خود وی بپردازد و او مضاف بر اجابت خواسته صبا پس از تولید و پخش فیلم مورد نظر، هر از گاهی خبر و تصویری از نامبرده را پخش نموده و به بهانه در پیش بودن شصتمین سالگرد سلطنت ملکه انگلیس، تصاویری از فرح دیبا در کنار ملکه را نیز پخش نماید! در این میان چانهزنی مختصری بین آنها به عمل میآید و در نهایت توافق میشود که فرح دیبا مبلغ ۲۰۰ هزار پوند به عنوان پیشپرداخت به صبا بپردازد و اضافه میکند در صورت تحقق وعده او، ۲۰۰ هزار پوند دیگر نیز بپردازد که البته برای خالی نبودن عریضه، مبلغ دیگری را به طور رسمی به بنگاه بیبیسی اهدا میکند تا موجب شک مسئولان بیبیسی جهانی به صادق صبا نشود. بنابر این گزارش، صادق صبا نیز دست به کار شده و تولید مستند را به یک باند خارج از بیبیسی واگذار میکند. مستندی که تولید میشود بسیار ضعیف، ابتدایی و به نوعی «ضدتبلیغ» از کار درمیآید و بنگاه بیبیسی با اصرار و تکرار تلاش میکند تولید فیلم را به یک مستندساز مستقل نسبت دهد و نقش خود در تولید آن را منتفی اعلام نماید. این موضوع برای فرح دیبا گران تمام میشود و در شرایطی که از عملکرد صادق صبا بسیار خشمگین بوده، مدیر بیبیسی فارسی در تماسی با وی مابقی مبلغ مورد توافق (۲۰۰ هزار پوند دوم) را مطالبه میکند که بیوه پهلوی ضمن امتناع از پرداخت مبلغ، دغلبازی و کلاشیهای صادق صبا را در برخی محافل خصوصی خویش مطرح مینماید و این وضعیت مناقشهای پنهان بین صادق صبا، باند تولیدکننده فیلم و بیوه پهلوی به وجود آورده است. مسئولان ارشد بیبیسی هم که از ماجرا مطلع شدهاند، در تلاش هستند رسوایی به وجود آمده را به نوعی مخفی نمایند.»
«ملکه و من»؛ آغازی بر معرکهگیری در رسانههای انگلیسی
در همین دوره بود که مستند تبلیغی «ملکه و من» بارها و بارها از تلویزیون بیبیسی پخش شد. این فیلم که در مضمون خویش فاقد طرح ابتداییترین انتقادات به روش فرح دیبا در دوران پیش و پس از انقلاب بود، واکنشهایی را در داخل و خارج به دنبال داشت از نوع ذیل: «در هفتههای پایانی بهمنماه مستندی با نام «ملکه و من» از شبکه انگلیسی بیبیسی پخش شد. در این مستند مبارزی تودهای که قبل از انقلاب با شاه مبارزه کرده بود به دنبال ساخت مستندی از زندگی فرح پهلوی است. این مستند چهار سال پیش ساخته شده، ولی بارها و بارها در شبکه بیبیسی بازپخش شده است. او شدیداً پیگیر مصاحبه با فرح پهلوی میشود تا بالاخره اجازه فیلمبرداری و مصاحبه را از او میگیرد. این مستند در راستای ارائه چهرهای مظلوم از فرح است تا آن را به نمایش درآورند. در این مستند و بالاخص زمان مصاحبه با فرح آهنگهای غمگین و غریبی پخش میشود تا بتواند احساسات مخاطبان را بازیچه قرار دهد. در قسمتی از این مستند فرح ایمیلهای مردمی که به دستش رسیده را میخواند. ایمیلهایی که این مستند را برای کسانی که این خاندان را میشناسند بیشتر شبیه به طنز میکند تا یک مستند درام. در یکی از این ایمیلها شخصی از فرح خواستار آیپد شده است که فرح میگوید: «من جدیداً یه آیپد خریدم و میتونم اون قدیمی رو بدم بهش. فقط نمیدونم سیماش کجاست...» یا در ایمیلی دیگر که جوانی خواستار صحبت با فرح شده در این مستند فرح با او تماس میگیرد و جوان بسیار از صحبت با او خوشحال میشود. در قسمتی دیگر از این مستند فرح وقتی میشنود که برادر یک دختر به دست افراد انقلابی اعدام شده به شدت متأثر میشود و میگوید: «خیلی ناراحت میشم وقتی میبینم ایرانیای بیگناه کشته میشن.» البته در این قسمت از مستند بنا بر این شیوه بیبیسی که تلاش میکند خود را بیطرف نشان دهد شبههای را در ذهن مخاطبان ایجاد میکند.»
دومین خودکشی در میان فرزندان شهبانو
در میانه پروپاگاندای جدید بیبیسی در تبلیغ برای بیوه شاه، اتفاقی افتاد که بهشدت برای خاندان جلیل سلطنت گران تمام شد! علیرضا پهلوی فرزند دیگر فرح دیبا، در منزل مسکونی خویش در امریکا به حیات خود پایان داد. در روزهای اعلام این خبر، بسیاری از فرح سؤال میکردند: خانوادهای که قدرت اداره خود را ندارد، چگونه دوباره میخواهد به اداره یک کشور بپردازد؟ آنچه در پی میآید، نمونهای از واکنشها به لاپوشانی خانواده پهلوی درباره علل مرگ علیرضاست: «خانواده پهلوی در بیانیهای که پس از مرگ علیرضا منتشر کردهاند گفتهاند که وی به دلیل وضعیت مردم ایران (!)، فوت خواهرش و مرگ پدرش افسرده بود و در نهایت نتوانسته بر افسردگی خود فائق آید و خودکشی کرده است (نقل به مضمون)، اما این دلایل برشمرده شده هیچ کدام قانعکننده نیستند چراکه: اولاً: علیرضا هنگام خروج از ایران تنها ۱۲ سال داشته و بیشتر عمر خود را در خارج از ایران گذرانده بود؛ بنابراین افسردگی دوری از وطن برای چنین فردی نمیتواند انگیزهای قوی برای خودکشی ایجاد کند، چه آنکه بسیاری از فراریان و مهاجران از کشور در سنین بسیار بالاتر جلای وطن کردند و هماینک نه تنها افسرده نیستند بلکه به زندگی عادی و طبیعی خود در گوشهای از دنیا مشغول هستند. ثانیاً: آیا افسردگی ناشی از مرگ پدر تنها برای او و لیلا بوده و دیگر فرزندان و منتسبان به محمدرضا پهلوی از این قاعده مستثنی هستند؟
ثالثاً: اگر افسردگی ناشی از عواملی که در بیانیه کوتاه خانواده پهلوی درباره علت خودکشی علیرضا بیان شده، دلیل مرگ او بوده، چرا خانواده پهلوی یک چنین آدم افسردهای را به حال خود رها کرده بودند تا تنها در گوشهای از دنیا در گرداب افسردگی غوطه بزند و درنهایت خودکشی کند؟ البته خبرها و گزارشهایی نیز در برخی سایتها منتشر شده که ماجرای عشقی و حادثه غرق شدن معشوقه فرزند سوم شاه، دلیل و انگیزه اصلی افسردگی و خودکشی او ذکر شده، اما همین مسئله نیز در بیانیه خانواده پهلوی مورد اشاره قرار نگرفته و در عوض آن به مسئله افسردگی علیرضا در اثر وقایع ایران و مرگ لیلا و پدرش و... اشاره شده است. «ماستمالی» کردن حقایق، دردی را از خانواده پهلوی درمان نمیکند. اینکه چرا دو عضو یک خانواده طی کمتر از یک دهه دست به خودکشی میزنند، نیازمند بررسی است؛ چراکه کتمان دلایل واقعی خودکشی لیلا پهلوی سبب نشد تا برادر بزرگتر او علیرضا نیز به راه خواهر کوچکتر نرود.»