انتقاد عجیب روزنامه نگار اصولگرا از روحانی مشهور
عدالتخواهی در انقلاب اسلامی همواره یک جریان چالش برانگیز بوده است. عدالتخواهی دراین کشور به جهت گفتمانی عمدتا به سمت جریانهای مارکسیستی متمایل شده است و در اجرا نیز یا در نهایت به افسردگی رسیدند مثل استاد حکیمی و یا از چارچوب انقلاب خارج شدند مثل جریان احمدی نژاد.
محسن مهدیان نوشت: عدالتخواهی در انقلاب اسلامی همواره یک جریان چالش برانگیز بوده است. عدالتخواهی دراین کشور به جهت گفتمانی عمدتا به سمت جریانهای مارکسیستی متمایل شده است و در اجرا نیز یا در نهایت به افسردگی رسیدند مثل استاد حکیمی و یا از چارچوب انقلاب خارج شدند مثل جریان احمدی نژاد.
در مواردی هم گفتمان عدالتخواهی اگر چپ مالیزه نشده، گرفتار دوگانه امام و رهبری شدند و تصور کردند رهبری مثل امام انقلابی و عدالتخواه نیست.
اما چرا این اتفاق میافتد؟ چطور میتوان یک انقلابی عدالتخواه بود که نه به افسردگی رسید و نه از نظام خارج شد؟
ابتدا دو مقدمه کلیدی داریم.
یکم. پرچم عدالت خواهی در این روزگار در ابعاد جهانی به دست کیست؟ حتما میگوید انقلاب اسلامی. اگر اینطور فکر نمیکنید ادامه این متن بکارتان نمیآید. یک جبهه، استکبار امپریالیسم است و یک جبهه انقلاب اسلامی.
دوم. بزرگترین اقدام عدالتخواه چیست؟ باید ببینیم برای مبارزه با ظلم بزرگ در این عالم، چطور تقابل با جبهه استبکار را باید تقویت کنیم. پس بزرگترین اقدام عدالتخواهی کمک به انقلاب اسلامی است.
اما ازاین دو مقدمه یک نتیجه بسیار مهم میگیریم؛ لطفا دقت فرمائید.
ما انقلاب را با عدالت میسنجیم نه عدالت را با انقلاب. رهبری و ولایت را هم با عدالت میسنجیم نه عدالت را با ایندو.
اما؛ برای رسیدن به عدالت بزرگ که ایستادن مقابل مظهر شیطان اکبر است، ولایت و رهبری و انقلاب یک مقدمه است.
مثل ساده بزنم. وضو مهمتراست یا نماز؟ روشن است نماز. اما وضو مقدمه نمازاست. بدون وضو به نماز نمیرسیم.
نتیجه اینکه.
عدالتی عدالت است که این مقدمه اصلی را بهم نزند. نمیشود به اسم عدالتخواهی این مقدمه را ویران ساخت که این خود بزرگترین بی عدالتی است، چون فرصت مبارزه با ظلم عالمگیر امپریالیسم را از بین میبرد.
خب؟ یعنی در مقابل اشکالات انقلاب اسلامی سکوت کنیم؟ یعنی بی عدالتیهای داخلی و فساد درونی را نبینیم؟
خیر. باید عدالتخواه بود و محکم در مقابل انحرافات انقلاب ایستاد که این نیز خود بلند کردن بیرق اصلی عدالتخواهی جهانی و مبارزه با ابرظالمان شیطانی است.
اما؛ اینجا میرسیم به مصداق علیزاده و صدرالساداتی.
هرچند نباید در مصداق ماند. ایندو در همه دورانها بوده اند و خواهند بود؛ نمادند.
معتقدم هردوبزرگوار نیت اصلاحی و عدالت خواهانه دارند؛ بنابراین در نیتها چند و، چون نمیکنم و با حسن ظن رفتار میکنیم. هردو نیز تلاش میکنند عدالتخواه باشند؛ اما یک اختلاف کلیدی بین ایندو نفر است.
این اختلاف دقیقا مرتبط به رعایت این مقدمه است. یعنی چه؟ از کجا متوجه شویم که یک عدالتخواه، این مقدمه را رعایت کرده است؟
پاسخ: از فهمی که درباره اهم و مهم عدالتخواهی دارد. از شناختی که درباره اصل و فرع دارد.
از هیچ ظلمی در این عالم نباید گذشت؛ برای خلخال ربودن از پای زن یهودی باید جان داد. اما عدالتخواه واقعی وقتی سایه بزرگ ظالم اصلی را بالای سر کشورش میبیند، درگیر لات پس محله و پس کوچهها نمیشود.
یعنی وقتی لات کوچه اش را در حال ظلم دید رها میکند؟ خیر. با ظلم مبارزه میکند، اما مراقبت میکند این مبارزه با ظلم، ظالم اصلی را تقویت نکند. چطور ممکن است؟ ظالم هفت تپه چکار دارد به امپریالیسم؟ مبارزهای که معنویت و اخلاق را در انقلاب اسلامی تضعیف و قانون شکنی کند و در نهایت، انقلاب را ظالم جلوه دهد، به ظالم بزرگ، خواسته یا ناخواسته کمک کرده است.
علیزاده این مقدمه را فهم کرده است و امروز تمام تلاشش مقابله با جریانیست که اصل انقلاب را هدف گرفته اند. اما صدرالساداتی همه تلاشش معطوف به زندگی اشرافی فلان آقازاده و ساعت و کفش بهمان کوچک زاده است. در مصداق نمانید؛ غرضم روش هاست.
رمز عدالتخواهی داخلی و مبارزه با خرده ظلم ها، نگاه کردن مستمر به رابطه طولی این خرده عدالتها با عدالت اکبر است. اگر هنر امتداد دادن ده ونک و هفت تپه با تقویت انقلاب اسلامی را داریم بسم الله. در غیر اینصورت به اسم دفاع از بی نوا و کارگر گرفتار بی عدالتی بزرگتر شدیم.
عدالت خواهی که سرش را پایین بندازد و عدالت بزرگتر را نبیند، در فریادهایی که برای خرده عدالتها میکشد، دچار بزرگترین ظلمها میشود.
لُب این عدالتخواهی رعایت عقلانیت است و نتیجه این عدالتخواهی تقویت معنویت در جامعه است؛ در نهایت عدالت خواهی ضدفساد را تا عدالت خواهی ضدامپریالیستی امتداد میدهد.
حالا؛ نامه اخیر مجمع دانشجویان عدالتخواه دانشگاه تهران به رهبر انقلاب را از این منظر یکبار مرور کنید.