پروژه «پوتین»سازی زیر چکمههای تهمت روابط نامشروع +تصاویر
این فیلم جاسوسی با ویژگیهای مرسوم ژنریک تطابقی ندارد و جاسوس و جاسوسهها، در مجموعه ماموریت غیرممکن و جیمز باند، دائما در حال تعقیب و گریز و زد و خورد تکنولوژیک نیستند.
خبرگزاری تسنیم: ادبیات سازمانهای امنیتی اطلاعاتی، به جاسوسههایی که بواسطه اغواگری، عملیاتهای اطلاعاتی و یا شناسایی را انجام میدهند عنوان پرستو را نسبت میدهد. عنوان «پرستو» در ابتدا از دل سازمان جاسوسی - امنیتی موساد و MI۶ بیرون آمد و میان سازمانهای امنیتی دنیا متدوال شد.
اما عنوان پرستو در سازمان اطلاعاتی - امنیتی روسیه به «گنجشک سرخ» تغییر نام داد. تربیت پرستو و کارگزاری در سیستم امنیتی رقبای سیاسی امری متداول در سازمانهای جاسوسی مهم دنیاست و KGB سازمان اطلاعات و امنیت شوروی سابق، به صورت محدودی از این روش تربیت جاسوسه با عنوان «گنجشکهای سرخ» بهرهبرداری میکند.
به همین دلیل، عنوان فیلم «گنجشگ سرخ» کنجکاو برانگیز است. با شنیدن اسم کافی است تا حدس بزنیم که موضوع فیلم طبیعتا درباره جاسوسهای است که قرار است برای نیروهای شوروی سابق جاسوسی کند.
اما رویدادهای فیلم مربوط به زمان حاضر است و فیلم سعی میکند با همان جهت گیری و قضاوتی که هالیوود نسبت به دستگاه امنیتی شوروی همواره در فیلمهای مختلفی آن را به نمایش گذاشته، همان گزارهها را در دشمنی مستمر با بلوک شرق جدید و امپراطوری گسترش یافته روسیه ادامه دهد.
همان نسبتهای نمایشی و تم جاسوسه ضعیف شرق، در برابر ابرجاسوس مذکر غرب که در آثاری نظیر «از روسیه با عشق» و «جاسوسی که دوستم داشت» از مجموعهفیلمهای جیمزباند و حتی فیلم اخیر رابرت زمکیس با عنوان متفقین که نقشهای اصلی آن را برد پیت و ماریون کوتیار بازی میکنند، تجلی نمایشی دارد.
در چنین آثاری مولفان نشان میدهند که سازمانهای اطلاعاتی و امنیتی شرقی مثل کشور روسیه، ضعفهای بنیادین عملیاتی خود را در امر جاسوسی با تربیت پرستوها - گنجشکهای سرخ - اغواگر ترمیم میکنند.
با دیدن چنین فیلمهایی این تصور پیش میآید که کلیه عملیاتهای اجرایی دستگاه جاسوسی، روسیه را زنان انجام میدهند. اما القاء چنین واقعیت مصنوعی از دریچه فیلم گنجشک قرمز و سالت، حقیقت وارونهای است که نوع اغراقآمیزتر آن را در فیلم سالت (فیلیپ نویس) به نمایش گذاشته میشود. نمایش مدارسی که دختران روس را از دوران کودکی برای جاسوسی تربیت میکنند.
تاریخ نشان میدهد اصالت تربیت پرستوها را به صهیونیستها باید نسبت داد و دلیله (Delilah) یکی از مشهورترین پرستوهای تاریخ صهیونیستها محسوب میشود که به سراغ شکار سامسون (شمشون - Samson) میرود.
چرا این پیشفرضهای سیاسی در ابتدای این مقدمه گنجانده شده و بر پیشفرضهای واقعی در جهان امنیتی و جاسوسی اصرار داریم؟ فیلم «گنجشک سرخ» فیلم بسیار خوشساخت، قوی با داستانی مسحور کننده است که تصویری افسونگر از دستگاههای اطلاعاتی ایالت متحده و تصوری مخدوش از دستگاههای امنیتی روسیه معاصر ارائه میدهد و به دلیل تاثیر گذاری شگرف فیلم با استناد به برخی واقعیتهای تاریخ با تشریح برخی مصادیق، بنا را بر آگاهیرسانی قرار دادهایم تا مخاطبی که از این فیلم و سریال «اَمریکن» تاثیر میپذیرد با مقایسه مصادیق واقعی، دریافت خود از حقیقت محدود به فیلم نکند.
اما بیشتر از آنکه روسهای از دوران فعالیت سازمان اطلاعات و امنیت شوروی سابق- KGB - عاشق تربیت «گنجشگ سرخ» باشند، آمریکاییها علاقه عجیبی به پرورش پرستو داشتند. در سال ۱۹۴۲ میلادی «فرانکلین دلانو روزولت»، رئیس جمهور وقت ایالات متحده، نخستین آژانس جاسوسی آمریکا یعنی دفتر خدمات استراتژیک (office of strategic services) را تأسیس کرد و برای جذب نیرو فراخوان داد و زنان بسیاری برای به این فراخوان پاسخ مثبت دادند.
به گفته "ملیسا ماهل" یکی از سران پیشین سیا، با اینکه ۴۰ درصد از نیروی کار CIA را در سال ۱۹۹۱ میلادی زنان تشکیل میدادند، تنها ۱۷ درصد از افسران عملیات زنان بودند و در دوران جنگ سرد، تعداد کارکنان زن سیا شاخه جمعآوری اطلاعات در اروپا، از مرز ۷۰ درصد عبور میکند.
مشهورترین پرستوهای سازمانهای امنیتی مثل گلدا مایر (مادربزرگ پرستوها)، تزیپی لیونی، لیمور لیونات، والری پلیم عمدتا خروجیهای مشهور موساد یا CIA هستند. در میان تمام پرستوهای امنیتی که پرونده آنان افشا شده موارد بسیار کمی وابستگی به کشور روسیه دارند که میتوان از تمام موارد افشا شده به «واسیلیونا کوشچینکو» معروف به آنا چپمن اشاره کرد که در سال ۲۰۱۰ به همراه ۹ نفر دیگر در آمریکا دستگیر شدند.
پدرش از دیپلماتهای مشهور روس بود که قبل از بازنشستگی در نایروبی مشغول به کار بود. پس از دستگیری «کوشچینکو» مشخص شد که پدرش واسیلی از مقامات بلند KGB بوده و با تلاش «ولادیمیرپوتین» آزاد و به روسیه بازگردانده شد و در بازگشت در شورای محافظان جوان روسیه منصوب شد. اما روایت رویدادهای واسیلیونا و انتشار اخبار آن به صورت گسترده به الهامی برای نویسنده «جیسون متیو» تبدیل شد و تنها با الهام از زندگی کوشچینکو او کتاب «گنجشگ سرخ» را نوشت.
در فیلم گنجشک سرخ دومینکا ِاگروف (جنیفر لارنس) بالرینی است که حرفهاش را به خاطر حسادت دو نفر از همکارانش از دست میدهد. یکی از همکاران مرد او حین تمرین با قصد قبلی بدون اینکه ماجراصحنهسازی به نظر برسد، پای دومینکا را حین اجرای برنامه میشکند. او تمام هزینههای درمان و نگهداری مادرش را پس از مرگ پدرش تامین میکند و با شکسته شدن پایش، در تامین هزینههایش درمانده میشود.
آنطور که فیلم تشریح میکند و با نشانههایی نمایشی که با حقیقت سنخیتی ندارد، زندگی او لابه لای چرخهای مرد سالاری فاسد تبهکار اداری - امنیتی روسیه درهم میشکند و او به خواست عمویش مجبور میشود برای تامین مخارج مادرش، در یک مدرسه جاسوسی غیرمتعارف همراه با مربی زن سختگیری به نام مترون (شارلوت رمپی) آموزش ببیند و بیاموزد چگونه از «گنجشک سرخ» بودن در جهت مقاصد دولت روسیه به کشورش خدمات ارائه دهد.
فیلم برای پلید نشان دادن دستگاه امنیتی روسیه، برای دریافت اطلاعات، به روابط تحقیرآمیز گنجشگهای مذکر و مونث در این آموزشگاه مخوف اشاره دارد و بخشی از تاکید دراماتیک فیلم به رضایت و بهرهکشی جنسی حین آموزش گنجشکها اختصاص داده شده است. حال آنکه تماشاگر غربی با ژست و پشتوانه فمنیسم به مفهوم پرهیزکاری جنسی در نظام جاسوسی - خدماتی روسیه که دومینکا را محاصره کرده چشم دوخته است.
در واقع آمریکاییهایی شگردهای مخوف و سخت خودشان در تربیت جاسوس و جاسوسهها را به روسها نسبت دادهاند. اما جذبه فیلمهایی آمریکایی در خطوط روایی متعدد، مثل فیلمهایی ایرانی نیست و این تریلر هیجانانگیز مثل سکه، رویه دیگری هم دارد و به زندگی جاسوس «نیت نش» (جو اجرتون) میپردازد که مقامات روسی در تلاش هستند تا کشف کنند او در روسیه با چه کدام مقام ارشد در ارتباط است. حالا «گنجشک سرخ» مامور تخیله نیت است و او هم مامور به تور انداختن جاسوسه روس میشود.
در این فیلم مثل کلیشه مرسوم هالیوودی، بازهم رابطهای عمیق و عاطفی میان این دو مامور برقرار میشود که مثل رابطههای عاشقانه دوران جنگ سرد که در مجموعه جیمز باند دیدهایم سطحی و عامهپسندانه نیست و برخلاف معمول چنین فیلمهایی و انتظار تماشاگران، فیلمی تمرکزی روی رابطه عشقی این دو نفر ندارد و این رابطه محور اصلی فیلم نمیشود.
فرانسیس لارنس هنرپیشه بسیار جوان آمریکایی در این درام جاسوسی دور از انتظار ظاهر میشود. او یک زن است و یک بالرین، اما از زمانیکه وارد مدرسه جاسوسی روسها میشود دیگر جاسوسه بودن او چندان اهمیتی ندارد و حرفه او را با جنسیتش نمیشناسیم و حتی تصمیمات او در جهان خشن مشابه جنگ سرد بسیار مردانهتر است.
در قضاوت نابرابر سینمایی، آمریکاییها با قصهای خیالی و قضاوت کردن مرسوم و معمول، عبور از هر خط قرمزی را به سازمان امنیتی کشور رقیب نسبت میدهند. مثلا در اواسط فیلم متوجه میشویم که عموی دومینکا به او نظر دارد و اگر فرصت پیدا کند، وارد رابطه فرانامشروع با خواهد شد. به همین دلیل هنرپیشه که نقش عموی دومینیکا را ایفا میکند را شبیه ولادمیر پوتین آرایش و گریم کردهاند.
فیلم قرار است که ظاهر شهروندان را در یک جمع سیاستورز قضاوت کند، اما به ناگهان به درون ذهنیت شهروندان روسی وارد میشود که از انجام کار جاسوسی اجباری و سوء استفاده دولت از آنان، جهان به مثابه یک زندان برای آنهاست.
این فیلم جاسوسی با ویژگیهای مرسوم ژنریک تطابقی ندارد و جاسوس و جاسوسهها، در مجموعه ماموریت غیرممکن و جیمز باند، دائما در حال تعقیب و گریز و زد و خورد تکنولوژیک نیستند.
البته گنجشگ قرمز یک نمونه تام کروزی و جیمزباندی بهادر دارد که قرار بود تبدیل به یک سریال سینمایی بشود که نشد. نمونه بزن بهادر فیلم گنجشگ سرخ، فیلم سالت آنجلینا جولی است که بعدها نمونه ارتقاء یافتهتری به نام بلوند اتمی را از روی نسخه سالت ارائه کردند.
جاسوسههای سینمایی که بزن بهادرهای درجه یک محسوبی میشوند نمونه هجو شدهای دارند که آنرا ملیسا مکارتی در فیلم «جاسوس» ارائه میدهد. آنچه مکارتی در فیلم جاسوس ارائه دارد، بزن بهادر مونثی است که به نظر برخی منتقدان هجو چنین شخصیتهایی محسوب میشود.
دومینکا جاسوسی متفاوت است، به خاطر اینکه ناخواسته و اجباری وارد این چرخه جاسوسی میشود. عمویش او را با وعده تامین اجتماعی و تامین مخارج، اجازه منزل و هزینههای درمان مادرش فریب میدهد.
مهمترین ابزار و سلاح جاسوسی دومینکا در مدرسهای که یک وهن اغراق شده آمریکایی- هالیوودی است، استفاده از جاذبه جنسی به عنوان اسلحه است، برای زانو درآوردن طرف مقابل است که زمینه را برای شکنجه شدن و مورد تجاوز جنسی قرار گرفتن گنجشک فراهم میکند.
آنچه در فیلم نشان داده میشود در آموزشگاههای جاسوسی KGB رخ میدهد و اینجاست که از فضای ساخته شده فرامتنی و پرتنش ME_TOO هم استفاده میکنند و تجاوز و بهرهکشی را به فضایی غیرآمریکایی نسبت میدهد.
جنبشی که یکی از انشعابات اعتراضی در هالیوود است که به واسطه تحرکات منحرف تهیهکنندگان هالیودی و چهرههایی مثل هاروی واینستاین سرباز کرد، اما حالا در قالب فیلمی جاسوسی به رقیب سیاسی ایالات متحده نسبت داده میشود. زوایه دید مخاطب به فیلم و شخصیت اصلی، زاویه دید یک قربانی است که به دنبال مفری میگردد که خود را از چنگال این نظام بوروکراتیک، تبهکار و فریبکار روسیه جدید (به زعم محتوای فیلم) که با اتحاد شوروی تفاوت چندانی ندارد، خلاص کند.
این فیلم بر اساس کتابی به همین نام ساخته شده است که جیسون متیو جاسوس سابق سازمان سیا آنرا به نگارش درآورده است. در جهان ادبیات جاسوسی، همواره بهترین کتابها و نولهای جاسوسی را جاسوسها نوشتهاند و جیسون به عنوان یکی از نیروهای کارکشته CIA به خاطر تسلطش به جزئیات کار جاسوسی و استفادهاش از زبان خاص دستگاههای جاسوسی، حتی برایش مراسم تقدیری در لانگلی (مقر سازمان CIA) برایش برگزار شد و کتابش موردش تقدیر وتحسین قرار گرفت.
در هر اتهامات غیر اخلاقی که به طرف روس و گاهی به صورت تمثیلی پوتین نسبت داده میشود با تاریخ مغایرت دارد و با اتکا بر شناخت تاریخچه تقابل سیا و KGB، نسبتهای نمایشی سندیت تاریخی ندارد و قضاوت یکسویهای محسوب میشود، اما با فیلم خوش ساختی طرف هستیم که طرح و توطئهاش را به عالیترین شکل ممکن ارائه میکند و در میان فیلمهای سنت شکن پرخرج با حضور هنرپیشههای طراز اول و کهنهکار، فیلم «گنجشگ سرخ» در تلاش خودش برای ایجاد توازن میان مبالغه، احساساتگرایی و عدم اعتماد، به همه ویژگی خاص فیلمهای جاسوسی پشت میکند.
این فیلم برای درگیر کردن تماشاچی به اندازه کافی هوشمندانه و پر تدبیر است و به اندازه کافی اغواگر و پر اطوار. فیلمی که آشغال سینمایی ایدئولوژیک، لذت بخشی برای تماشاگر آمریکایی، برای تحقیر بلوک شرق محسوب میشود.