ماجرای سپاه اسامه چه بود؟

محمدحسین رجبی دوانی گفت: رسول خدا در آخرین روز‌های عمر شریف خود با اعزام سپاه اسامه در نظر دارد که مدعیان خلافت و یا مخالفان امیرالمومنان در مدینه نباشند.

کد خبر : 890609

خبرگزاری مهر: محمدحسین رجبی دوانی گفت: رسول خدا در آخرین روز‌های عمر شریف خود با اعزام سپاه اسامه در نظر دارد که مدعیان خلافت و یا مخالفان امیرالمومنان در مدینه نباشند.

متن زیر گفتاری از محمدحسین رجبی دوانی در مورد وقایع روز‌های پایانی عمر پیامبر است که در ادامه می‌خوانید.

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم پس از حجة الوداع و اعلام ولایت امیرالمومنین سلام الله علیه به عنوان جانشین خود، به مدینه بازگشتند. ماه محرم و ماه صفر بود که حال ایشان دگرگون شد و پیامبر خدا به سبب بدحالی، گاهی اوقات در خانه بستری می‌شدند و قادر به اقامه نماز جماعت نبودند.

تا اینکه در اواسط ماه صفر، رسول خدا اعلام فرمود: همه‌ی کسانی که در مکه قادرند سلاح در دست بگیرند برای رفتن به ماموریتی که انتقام جنگ موته و شهادت سرداران بزرگ اسلام در آن جنگ است آماده حرکت بشوند.

ایشان، ناحیه‌ای به نام جرف در بیرون از مدینه را به عنوان اردوگاه این سپاه تعیین کردند و جوانی به نام اسامة بن زید را به فرماندهی این سپاه منصوب کردند و بنا به نقلی، جز ده نفر از بنی هاشم که استثناء شده بودند همه باید در این لشکر حضور پیدا می‌کردند.

چرا پیامبر خدا در این ایام و بیماری خود اقدام به اعزام چنین سپاهی می‌کند، اگر که دشمن حمله ور شده بود و حضرت برای دفاع لشکر اعزام می‌کردند جای بحثی نبود، اما پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم می‌گوید که ما می‌خواهیم انتقام جنگ موته را بگیریم، ولی چرا این همه تعجیل در این قضیه می‌شود؟

آنچه مسلم است و بزرگان علمای شیعه به آن معتقد هستند، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم، چون ارتحال خود را نزدیک می‌دید، برای محکم کاری در امر خلافت و جانشینی بلافصل امیرالمومنین علیه السلام این تدبیر را اندیشیدند.

ایشان با توجه به علم و آگاهی که از دشمنی‌ها و حساسیت‌های بسیاری از اصحاب نسبت به مولای متقیان علیه السلام دارند و اینکه می‌دانند این افراد نمی‌توانند رهبری او را برتابند، می‌خواهد آن‌ها را به این ماموریت اعزام کند و در غیاب آن‌ها که به این ماموریت رفتند، رسول خدا رحلت می‌کند و امیرالمومنین علیه السلام که در غدیر معرفی شده است و برای او بیعت گرفته شده در جای رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم قرار خواهد گرفت و مسلمانان که از ماموریت موته برگردند، درعمل انجام شده قرار می‌گیرند و نمی‌توانند با رهبری امیرالمومنین علیه السلام مقابله و منازعه‌ای داشته باشند؛ لذا این سپاه را حضرت اعزام می‌کند.

اما باید دقت کرد در اعزام این سپاه و تعیین فرمانده آن از سخنانی که پیرامون این سپاه بیان می‌فرماید رموزی نهفته است. پیغمبر اکرم وقتی اسامة بن زید را که هفده ساله یا هجده ساله بوده است به عنوان فرمانده تعیین کرد و همه مسلمانان با سابقه را به عنوان سربازان او قرار داد، با اعتراض عمومی مواجه شد. خیلی گلایه و انتقاد داشتند که چرا این جوان باید بر ما مسلمانان با سابقه فرماندهی پیدا کند.

پیامبر خدا با همان حال بیماری در حالی که دستمالی بر سر بسته بود وارد مسجد شد و خطاب به مردم گفت که این سخنان چیست که به گوش من رسیده؟! اصل بر لیاقت است، نه بر سن و سال، اسامه لیاقت دارد همانگونه که پدرش پیش از این لیاقت داشت (پدر اسامه، زید بن حارثه بود که در جنگ موته به شهادت رسیده بود.) بعد پیغمبر بزرگوار ما لعنت می‌کند کسانی که از سپاه اسامه و فرمان او سرپیچی کنند و فرمود، چون من تعیین کردم، همه موظفید که اطاعت کنید و با او همراهی کنید.

این اقدام پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم جای تامل و تعمق دارد. از این رو که اگر بحث بر لیاقت باشد آیا پیامبر ما افراد لایقی از اصحاب خود را سراغ ندارد که هم لایق اند و دارای سوابق بالا، و سنی هم از آن‌ها گذشته باشد تا اعتراض و انتقاد اصحاب برانگیخته نشود؟ قطعاً پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم اصحاب اینگونه داشتند، اما در کار پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم حکمتی نهفته است.

آن حضرت می‌خواهد جلوی انتقادات احتمالی درباره‌ی ولایت امیرالمومنین علیه السلام را به بهانه‌ی کم بودن سن آن حضرت بگیرند، یعنی وقتی رسول خدا حکم می‌کند که شما باید تحت امر اسامه‌ای که هفده هجده سال بیشتر ندارد بروید، به اعتبار اینکه که پیامبر خدا آن را تایید کرده، قطعاً باید تابع امیرالمومنین علیه السلام باشید که خداوند او را تعیین کرده و سن او هم حدود دو برابر سن اسامه است.

امیرالمومنین علیه السلام هنگام رحلت پیامبر عظیم الشان اسلام سی و سه سال دارد و وقتی هم می‌فرماید اصل بر لیاقت است، همه می‌دانند که امیرالمومنین علیه السلام لایق‌ترین اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بوده و سوابق درخشان و بی نظیر آن حضرت در خدمت به اسلام و دین الهی و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بر همگان آشکار است.

مورد دیگر هم اینکه وقتی هر کسی که از رسول خدا سر پیچی کند مستوجب لعن و نفرین است، به طریق اولی اگر کسی از ولایت امیرالمومنین علیه السلام که توسط خداوند تعیین شده و توسط پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم معرفی شده است سر پیچی کند لعن و نفرین ابدی برای خود خریده است.

پس رسول خدا در آخرین روز‌های عمر شریف خود با اعزام سپاه اسامه در نظر دارد که مدعیان خلافت و یا مخالفان امیرالمومنان علیه السلام، به اعتبار حضور در ماموریت گرفتن انتقام جنگ موته، در مدینه نباشند.

لحظات پایانی عمر شریف پیامبر اکرم

درباره ارتحال جان سوز رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم باید عرض شود که وقتی آن وجود مقدس همه مردان را از خانه خود بیرون راند و فرمود: زن‌ها حضور داشته باشند، مدتی بعد فرمود که برادر و حبیبم را خبر کنید.

عایشه بیرون آمد و گفت که پیغمبر ابوبکر را می‌طلبد، ابوبکر وارد شد، اما رسول خدا روی خود را از آن برگرداند وی هم بیرون آمد و گفت که به خدا قسم که به من نیازی نداشت، اگر من را می‌خواست حاجت خود را می‌گفت.

پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم باز هم فرمودند: گفتم برادر و حبیبم را خبر کنید، در این موقیت حفصه همسر دیگر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بیرون آمد و گفت: آن حضرت عمر بن خطاب (پدر خود) را می‌خواهد. عمر هم که وارد شد باز حضرت روی خود را برگرداند، او هم بازگشت و گفت که به من نیازی نداشت.

بار سوم که حضرت فرمودند: برادر و حبیبم را خبر کنید ام سلمه همسر بزرگوار رسول خدا صلی الله علیه و آل و سلم که به اعتقاد شیعه بعد از حضرت خدیجه کبری سلام الله علی‌ها برترین همسران آن حضرت هست با صدای بلند اعلام کرد که به خدا سوگند آن حضرت علی را می‌خواهد. چرا علی را با خبر نمی‌کنید؟!

با اصرار و پافشاری ام سلمه امیرالمومنین علیه السلام را خبر کردند. با آمدن امیرالمومنین علیه السلام حضرت زهرا سلام الله علی‌ها و فرزندان آن ذوات مقدس هم وارد شدند. اینجا بود که پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم وقتی دید عزیزترین کسانش گرد او جمع شدند فرمود که همه زنان هم بیرون بروند. وقتی همه زنان از منزل پیغمبر خارج شدند آن وجود مقدس ماند با اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام.

در اینجاست که حضرت زهرا علی‌ها السلام وقتی پدر بزرگوار خود را در آن حالت دید منقلب و گریان شد و پیغمبر به او فرمود: نزدیک بیا و آهسته نکته‌ای را برای آن حضرت بیان فرمود که بعد‌ها وقتی از حضرت فاطمه سلام الله علی‌ها سوال شده است که پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم در آن آخرین سخنان به شما چه فرمود: می‌فرماید: پدرم به من بشارت داد که تو اول کس از اهل بیت من هستی که به من ملحق خواهی شد و بعد به امیرالمومنین علیه السلام فرمود:‌ای علی بیا و سر من را در آغوش خود بگیر.

حضرت مدتی طولانی به راز با امیرالمومنین علیه السلام سخن گفت که خود مولای متقیان سلام الله علیه می‌فرماید پیغمبر در این سخنان آخرین خود هزار در از علوم و معارف گوناگون به روی من گشود که از هر در آن هزار باب گشوده می‌شود. بعد به امیرالمومنین علیه السلام فرمود: بزودی جان از تن من خارج خواهد شد، همین که دیدی من جان به جان آفرین تسلیم کردم دستی بر صورت من بکشید و دست خود را بر صورت خود بمالید و تا وقتی که من را دفن نکردید از پیکر من جدا نشو و بعد در آغوش امیرالمومنین علیه السلام جان به جان آفرین تسلیم کرد و مصیبت بزرگ رحلت آن وجود مقدس اتفاق افتاد.

رحلت پیامبر عظیم الشان اسلام صلی الله علیه و آله و سلم در شیعه بنابر نقل معروف بیست هشت صفر سال یازده هجرت اتفاق افتاده، ولی اهل تسنن رحلت آن بزرگوار را در روز دوازده ربیع الاول که به زعم آن‌ها روز ولادت آن حضرت هم هست می‌دانند.

لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: