از زمستان ترامپ تا شعار جالب کیانا کوچولو

شاید در نگاه اول ماجرای همزمانی‌ مراسم ۱۳ آبان امسال با بازگشت تحریم‌های ترامپ و دولت آمریکا علیه ایران، می‌توانست تأثیرگذارترین حاشیه‌اش باشد. اما این مراسم مثل همیشه حاشیه‌های جالب‌تری هم داشت.

کد خبر : 889631
خبرگزاری فارس: «دلار بیا؛ دلار» نجوای دلالان ارز در میدان فردوسی، مثل همیشه است. آنان امروز را با دلار ۱۵ هزارتومانی آغاز کرده‌اند. از اینجا که بازار پرس و جو از قیمت دلار داغ است تا چندصدمتر بالاتر که سیاست‌های آمریکایی هدف مشت‌ها و شعارهای مردم است، فاصله چندانی نیست.

میان گروه‌های چندنفری ارز به دست، چهره دو جوان با گونه‌های رنگ‌شده با سه رنگ پرچم ایران، توی چشم می‌زند. حواسشان به زمزمه‌های اطراف نیست و راه خودشان را می‌روند. یکی می‌پرسد: «داداش استادیوم بازی یه؟» دوتایی می‌خندند و راهشان را به سمت ضلع شمالی میدان و خیابان سپهبد قرنی ادامه می‌دهند. به ظاهرشان نمی‌خورد. اما از سبز و سفید و قرمز روی گونه‌هایشان، می‌توانی حدس بزنی مقصدشان کجاست.

شعار با قوطی مچاله شده کوکاکولا

موانع فلزی و مأموران انتظامی با خودروهایشان در تقاطع خیابان‌های شهید قرنی و سمیه، اولین نشانه‌های رسمی رسیدن به محل مراسم است. موتورسوارهای پرشمار پشت مانع پلیس ایستاده‌اند و از مأموران، مسیرهای جایگزین را می‌پرسند. یکی‌شان بلند می‌گوید: «آقا موتورا رو می‌گیرن؟» و بلافاصله جواب می‌شنود: «نه بابا راهپیمایی‌یه. روز مرگ بر آمریکاست.»

سر خیابان سمیه یک زباله‌گرد، جمعیت روانه به خیابان طالقانی را که می‌بیند با هیجان شعار می‌دهد: «مرگ بر آمریکا.» یک بطری کوکاکولای مچاله شده هم توی دستش است. انگار شروع یک فیلم سینمایی است. فکر کردم اگر خبرنگار بی‌بی‌سی بود حتماً او را سوژه اول گزارشش می‌کرد. بعد می‌نوشت درحالی‌که ایرانیان هنوز مشکلات درونی خودشان را رفع نکرده‌اند شعار مرگ بر آمریکا می‌دهند. از همان جنس استدلال‌های همیشگی و تکراری این سال‌ها.

خبری از ساندیس نیست

وارد خیابان طالقانی که می‌شویم، غرفه‌های متعدد فرهنگی، هنری و ورزشی در دو سوی خیابان برپاشده است. از ایستگاه «فوتبال دستی» و «دارت» با سیبل تصویر ترامپ و نتانیاهو گرفته تا غرفه بازی رایانه‌ای و فارسی با موضوع شلیک تک‌تیرانداز به دشمن و نیز موکبی که یادآور راهپیمایی اربعین است و چای صلواتی پخش می‌کند. جلوتر که می‌رویم، چند غرفه‌ای هم با موضوع خطاطی و خوشنویسی به ماجرا اضافه‌ می‌شوند. یکی دو سکوی ویژه خبرنگاران و عکاسان و البته سازمان دانش‌آموزی هم هست که تا شروع سخنرانی اصلی مراسم، برنامه‌های خود را اجرا می‌کند. دو خودروی کابین‌‌دار هم در دو سوی خیابان طالقانی، بین مردم کاسه‌های عدسی پخش می‌کنند تا قدری از سوز سرمای پاییزی صبح یکشنبه پایتخت را با گرمای عدسی‌ها جبران کنند.

سربازان نوجوان فرمانده

«اینو حتماً نشون بدید. اینو. همینی که نوشتم» اصرار نوجوان توجه چند نفر را به خود جلب می‌کند. توی یک غرفه یک بنر سفید و چند تا ماژیک گذاشته‌اند تا هرکس شعاری بنویسد و همه‌اش بشود یک تومار یادگاری. پسر نوجوان که لباس مشکی یقه‌سه‌سانتی پوشیده و پشت لبش هم تازه سبز شده، نوشته‌اش را با انگشت اشاره، نشان تصویربردار تلویزیون می‌دهد: «جانم فدای رهبرم.» بعد هم می‌گوید: «رهبرمون اند دیگه. ما هم سربازاشونیم. حواسمون باید به فرمانده باشه.»

چند تا نوجوان دیگر، یکی از بنرهای دست مردم را سوژه کرده‌اند. همان تصویرسازی معروف حساب اینستاگرام منسوب به «سردار قاسم سلیمانی» که در پاسخ به شعار ترامپ و با الهام از سریال معروف «بازی تاج‌وتخت» بوده است. یکی از بچه‌ها می‌گوید: «دمش گرم! باید همین‌جوری جواب این مردک رو می‌داد.» بعد هم بحثشان می‌رود سمت تاریخ پخش فصل جدید سریال و ماجرای جان اسنو و زامبی‌های نزدیک دروازه شهر. مرد جوانی که همراهشان هست و به نظر می‌رسد مربی‌شان باشد، لبخندی می‌زند و می‌گوید: «بعله آقا! ترامپ نمی‌دونه زمستون هم که بیاد، رفتنی‌یه و روسیاهی تحریمش می‌مونه به زغال.»

خاطرات روی ویلچر

پیرمرد جلوی سن روی ویلچر نشسته و به جمعیت نگاه می‌کند. حتماً این مراسم برای او معناها و خاطرات زیادی را زنده می‌کند تا دانش‌آموزانی که برای چندمین بار برای مراسم آمده‌اند و وسط شعار دادن با هم شوخی می‌کنند. گذشتگان بار خاطرات زیادی را بر دوش می‌کشند. خاطراتی که خیلی از آن‌ها هنوز به گوش کسی نرسیده است. آن‌هم در ماجرای اشغال لانه جاسوسی آمریکا که اطرافش حرف‌وحدیث زیاد است و وقت برای روشن شدن آن کم.

توریست‌هایی در میان جمعیت چهار توریست (که هتل‌هایشان در اطراف خیابان طالقانی زیاد است) هم خودشان را (لابد از سر کنجکاوی) به مراسم رسانده‌اند و با لبخندی که چاشنی ترس را هم می‌شود داخلش یافت، در میان جمعیت و در خلاف مسیر آنان به سمت غرب خیابان طالقانی حرکت می‌کنند. قیافه‌هایشان به اهالی اروپای غربی می‌خورد و می‌شود حدس زد قبل از روبه‌رو شدن با این جمعیت و افتادن در موج مردم، توی ذهنشان یکی از خشن‌ترین مراسم‌های ضدآمریکایی را تصور می‌کردند. اما خنده‌های مردم و انگلیسی صحبت کردن‌های دست‌وپاشکسته بچه‌های دانش‌آموز، فضا را به‌شدت برایشان تلطیف کرده است. به‌ویژه وقتی یکی از بچه‌ها، با لحنی شبیه به جواد خیابانی از یکی‌شان می‌پرسد: «?Why you with Iran against USA No» و بعد صدای شلیک خنده‌شان، توریست‌ها را هم می‌خنداند. با خودم فکر می‌کنم اگر بشود با برنامه‌ریزی قبلی، امکان حضور توریست‌های خارجی در این مراسم را هم ایجاد کرد شاید برای رساندن پیام این مراسم تأثیرگذار باشد و یا حتی فعالان ضدآمریکایی که در دنیا فعال‌اند.

قلبی به نام ایران

با کالسکه و بچه‌هایشان آمده‌اند. توی همین مسیر چند صدمتری خیابان طالقانی کالسکه‌های فراوانی می‌شد دید.کالسکه‌هایی با مادرانی که همراه کودکانشان به مراسم آمده‌اند.

کودکانی مثل «کیانا» ی پنج‌ساله که همراه با برادر کوچک‌ترش «کسرا» و مادرش به این مراسم آمده و با زبان شیرین و کودکانه‌اش می‌گوید: «مرگ برگ آمیکا» و دوروبری‌هایش را به خنده و قربان‌صدقه وامی‌دارد. یا مثل چند مادری که با دخترهایشان بادکنک‌های هلیومی با نقش پرچم ایران را به کالسکه‌ای بسته و روی دست‌های خودشان و بچه‌ها نوشته‌اند: «مرگ بر آمریکا».

از یکی‌شان می‌پرسم چرا بچه‌ها را با خودشان و توی این شلوغی آورده‌اند. یکی‌شان می‌گوید: «از پدرها و مادرهایمان یاد گرفته‌ایم که هرجا قرار است اسم ایران و اسلام و مبارزه با آمریکا باشد خانوادگی حاضر باشیم. قشنگ یادم هست وقتی هم‌سن بچه‌هایم بودم، مادرم دستمان را می‌گرفت و می‌آورد اینجا. حالا هم ما می‌خواهیم این روحیه مقاومت و دشمنی با دشمنان ایران و اسلام را نسل به نسل به فرزندانمان منتقل کنیم.»

لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: