حواشی تماشای فینال لیگ قهرمانان آسیا در یک مدرسه
خبر خوب اینکه امروز صدای آه و حسرت و شادی و هیجان بچهها در گلو خفه نشد و خبر خوبتر اینکه امروز صدای جواد خیابانی در سالنهای آمفیتئاتر مدارس پیچید؛ درست مثل بازی برگشت ایران و استرالیا در ملبورن در 21سال قبل.
خبر خوب اینکه دیگر از رادیوهای ترانزیستوری دو دهه پیش زیر میز مدرسه خبری نبود. خبر خوب اینکه از گوشیهای موبایل و هندزفری که از سر تا ته کلاس بین بچهها دستبهدست میشد خبری نبود. خبر خوب اینکه صدای پچپچ بچهها سر کلاس گوش معلم را کر نکرد. خبر خوب اینکه صدای آه و حسرت و شادی و هیجان بچهها در گلو خفه نشد و خبر خوبتر اینکه امروز صدای جواد خیابانی در سالنهای آمفیتئاتر مدارس پیچید؛ درست مثل بازی برگشت ایران و استرالیا در ملبورن در 21سال قبل.
وقتی مدرسه یک صدا پرسپولیسی می شود
وقتی معاون پرورشی مدرسه «ماندگار البرز» کلاه هواداری قرمز بر سر گذاشته و مثل بوقچی های باسابقه، باقدرت در یکی از همان بوقهای گوشخراش فوت میکند، بچهها دیگر بهانهای ندارند که یکدست فریاد نزنند: «این تیم شیرانه، یا علی مدد، پرسپولیس ایرانه، یا علی مدد»
هرچند با 2گلی که تیم ژاپنی زد، پایان این بازی خبر خوبی برای ما نداشت و بدتر اینکه پسر برانکو را هم از دست دادیم و «سیامک نعمتی» را در بازی برگشت در استادیوم آزادی نخواهیم داشت، اما برای قشر جوان و دانشآموز ما امروز یک خاطره خوب باقی ماند ؛ اینکه میشود در کنار اولیاء مدرسه هم هیجانات بازی فوتبال را تخلیه کرد، بدون نگرانی از تنبیه های انضباطی.
اما از همه اینها گذشته، پخش بازی مستقیم فوتبال در مدرسه «ماندگارالبرز» حواشی هم در برداشت.
لباسهای فرم آبی
تیم خبرساز امروز، تیم پرسپولیس بود و رنگ، رنگ قرمز؛ اما ماجرا این بود که لباس فرم بچههای این مدرسه آبی بود. اینطور بود که بعضی پسرها زیر لباسهای فرم آبیشان، تیشرتهای قرمز پوشیده بودند تا هواداریشان نسبت به تیم قرمزهای پایتخت به رخ بکشند. در بین آنها البته استقلالیهایی هم بودند که عرق ملی داشتند و رنگها جلوی چشمشان نمیآمد . خوشتر اینکه عشق به ایران همه را به اتحاد و یکرنگی رسانده بود.
یک خط درس یک خط فوتبال
هر وقت صدای هیجانانگیز آقای گزارشگر در سالن آمفیتئاتر مدرسه اوج میگیرد و هیجان بازی بیشتر میشود، پسری که کتاببهدست روبهروی تلویزیون نشسته، بیشتر سرش را در کتاب زیستشناسی فرومیکند و تندوتند ویژگیهای دستگاه عصبی را برای خودش تحلیل میکند. شاید با خودش فکر می کند؛ بازی را که از دست دادیم، دستکم نمره زیست شناسی را از دست ندهم. خلاصه یک خط درس میخواند و یک خط فوتبال میشنود.
معلم روحانی و فوتبال دوست
معلم پرورشی و روحانی مدرسه که در وقت نماز ، بچهها به او اقتداء میکنند، حالا بین بچهها نشسته و هیجان بازی فوتبال را کنار آنها تجربه میکند. بچهها که در ابتدای پخش بازی مراعات معلم روحانی خود را میکنند، بعدازاینکه میبینند معلم جوان عباپوششان خودش هم بهراحتی هیجاناتش را با تشویق تیم پرسپولیس بروز میدهد، آنها هم به وجد میآیند و با معلم خود همصدا میشوند و با تمام وجود نماینده ایران را تشویق میکنند.
تخمه، بستنی، ساندویچ
تیتر را با ریتم بخوانید. «تخمه، بستنی، ساندویچ»، تبلیغ آهنگین فروشندگانی بود که در استادیوم آزادی تنقلات میفروختند. اینجا در مدرسه البرز هم بر خلاف قانون نانوشته و رایج در تمام مدرسهها در ممنوعیت مصرف تنقلات، این اقلام بهوفور موجود است.گویا این قانون هم امروز در مدرسه اجرا نمی شود. پسران جوان تخمه میشکنند، لقمههای مامانپیچ را گازمی زنند و چیپس و تنقلات میخورند. اما خبر خوب اینکه همه آنها یک کیسه پلاستیکی به صندلی جلویی آویزان کردهاند تا زبالههایشان روی زمین نریزد و اسباب زحمت برای بابای مدرسه نشوند.
بازی، تمام شده است. اما امید، تمام شدنی نیست. این را میشود از زمزمههای بچههایی فهمید که خسته و بیحال نیمکتهای سالن را ترک میکنند و میانشان یک حرف، مشترک است: «توی ایران نشونشون می دیم قهرمانی مال ماست.»
بستنی، ساندویچ»، تبلیغ آهنگین فروشندگانی بود که در استادیوم آزادی تنقلات میفروختند. اینجا در مدرسه البرز هم بر خلاف قانون نانوشته و رایج در تمام مدرسهها در ممنوعیت مصرف تنقلات، این اقلام بهوفور موجود است. گویا این قانون هم امروز در مدرسه اجرا نمیشود. پسران جوان تخمه میشکنند، لقمههای مامانپیچ را گازمی زنند و چیپس و تنقلات میخورند. اما خبر خوب اینکه همه آنها یک کیسه پلاستیکی به صندلی جلویی آویزان کردهاند تا زبالههایشان روی زمین نریزد و اسباب زحمت برای بابای مدرسه نشوند.