عجیب‌ترین مدرسه ایران که جهانی شد +تصاویر

«فرود نعمتی» بی تردید متفاوت‌ترین معلم این روز‌های نظام آموزش و پرورش است. معلمی که با تلاش‌های خستگی ناپذیرش، نام مدرسه روستایی شهدای محراب در منطقه‌ای کوهستانی و دورافتاده را جهانی می‌کند.

کد خبر : 885351

خبرگزاری فارس: «مدرسه روستایی در منطقه کوهستانی و دورافتاده!» با خواندن این جملات چه تصویری در ذهنتان نقش می‌بندد؟ در و دیوار‌هایی کاهگلی و چند نیمکت و یک تخته زهوار در رفته شاید، اولین تصاویر حک شده ذهنتان باشد. اما «فرود نعمتی» خط بطلانی بر همه معادلات ذهنی شما می‌کشد. وقتی با تلاش‌های بی وقفه اش نام مدرسه روستای دورافتاده «دشتبال» را بر سر زبان‌ها می‌اندازد. فیلمی که از فعالیت‌های بی نظیرش در دبستان تهیه شده به دست گردشگری کانادایی که از قضا معلم هم هست رسیده و مسئولان آموزش و پرورش در یکی از ایالت‌های کانادا را هم انگشت به دهان کرده است. معلم فداکار هر روز مسیر صعب العبور جاده پر پیچ و خم را طی می‌کند و به «پادنای علیا»، دورترین منطقه در اطراف استان اصفهان می‌آید. حتی پای گردشگران را هم به منطقه‌ای کوهستانی که ۳۰۰ کیلومتر با مرکز استان فاصله دارد باز کرده است. ماجرای این معلم و مدرسه اش خواندنی است.

عجیب‌ترین مدرسه ایران در پادنای عُلیا

ادعا نیست اگر بگوییم دبستان شهدای محراب روستای دشتبال متفاوت‌ترین مدرسه این روز‌های ایران است. مدرسه‌ای که مدیر و معاون و ناظم ندارد، ۱۴ دانش آموز دارد و یک معلم و یک دنیا عشق. در جذاب‌ترین مدارس دنیا هم دانش آموزانش روز‌های تعطیل رغبتی برای رفتن به مدرسه ندارند، اما مدرسه شهدای محراب تنها مدرسه‌ای است که دانش آموزش روز‌های تعطیل سال هم به مدرسه می‌روند، حتی ۳ ماه تابستان. شاگردان «فرود نعمتی» در ۶ سال اول سال تحصیلی همه فن حریف می‌شوند. هم قالیباف و گلیم باف و سفالگر می‌شوند هم نجار و طراح و مسلط به کامپیوتر. بازیگر تئاتر می‌شوند. کارآفرین می‌شوند. پرورش قارچ یاد می‌گیرند و محصول تولید شده را به روستاییان می‌فروشند.

جذاب حتی برای گردشگران

بچه‌های مدرسه روستای دشتبال با تلاش‌های خستگی ناپذیر معلم نه تنها مجری طرح‌های کوچک اقتصادی می‌شوند بلکه راه را برای ورود گردشگران داخلی و خارجی به دورافتاده‌ترین روستای استان اصفهان باز کرده اند. آقا معلم کمپینی داخلی را برای تقویت گردشگری روستای دشت بال در پادنای علیا راه اندازی کرده است. فرود نعمتی می‌گوید: «مدرسه شهدای محراب برای گردشگران هم جذاب است. تابستان یک سال قبل گردشگری ایرانی که مقیم کانادا بود و اتفاقا معلم یکی از مدارس آن کشور، به روستای ما آمد. مدرسه باز بود و چند نفر از بچه‌ها در گوشه‌ای از مشغول قالیبافی بودند، یکی دو نفر سفالگری می‌کردند، دو نفر با کامپیوتر کار می‌کردند. توجه این گردشگر جلب شد و من برایش از روش تدریس در مدرسه توضیح دادم. اینکه شعار مدرسه خانه دوم است را عملی کردم. بچه‌ها هر روز صبح با کمک یکدیگر صبحانه درست می‌کنند و می‌خورند. گفتم ما در مدرسه مان نیمکت نداریم. همه دور یک میز جمع می‌شوند. بچه‌های پایه‌های بالاتر به کلاس پایینی‌ها درس می‌دهند. با هم نهار درست می‌کنیم. در این روستا ۳۰ خانواده عشایری در چادر زندگی می‌کنند. هر روز یکی از خانواده‌ها را در چادر خودشان میهمان نهار می‌کنیم. برای آنکه به بچه‌ها نجاری یاد بدهم دوره نجاری را گذراندم. همه رشته‌های مهارتی در مقطع ابتدایی در مدرسه ما به صورت عملی آموزش داده می‌شود.» گردشگر، فیلمی از فعالیت‌های مدرسه تهیه می‌کن و بعد از رفتن به کانادا و آغاز سال تحصیلی، فیلم مدرسه روستای دشتبال را به مسئولان آموزشی نشان می‌دهد.

وقتی کانادایی‌ها انگشت به دهان می‌مانند

با معلم ایرانی تبار مقیم کانادا از طریق یکی از شبکه‌های اجتماعی ارتباط برقرار می‌کنیم تا از واکنش مسئولان آموزش و پرورش کانادا بعد از دیدن فیلم مدرسه روستایی باخبر شویم. خانم «پزشک زاد» می‌گوید: «مسئولان باور نمی‌کردند این اتفاق در مدرسه یکی از روستا‌های دورافتاده ایران می‌افتد. آن‌ها می‌گفتند با اینکه آموزش و پرورش کانادا در روش تدریس مهارت محور حرفی برای گفتن دارد، اما هنوز نتوانسته به سبک معلم روستایی عمل کند.» این اتفاق بهانه‌ای شد برای آنکه آقا معلم تصمیم بگیرد کاری کند کارستان و مدرسه را به پاتوق گردشگران داخلی و خارجی تبدیل کند. نعمتی می‌گوید: «تفاهم نامه‌ای با اداره گردشگری استان اصفهان منعقد کرده ایم و قرار است با کمک دانش آموزان و اهالی روستا روستای دشتبال را به عنوان شاهراه گردشگری میان اصفهان و یاسوج تبدیل کنیم.»

آقای معلم و وقف تنها دارایی‌اش برای مدرسه

معلم اصفهانی در بدو ورود به مدرسه، بی سر و صدا تنها دارایی اش را فروخت تا مدرسه فرسوده شهدای محراب را از نو بسازد. «فرود نعمتی» می‌گوید: «شنیده بودم مدرسه‌ای در روستای دشتبال قرار دارد که هیچ معلمی راضی نمی‌شود دوران خدمتش را در آن بگذراند. چون در دورترین نقطه استان اصفهان و جاده‌ای کوهستانی قرار دارد. من داوطلب شدم. تابستان ۳ سال قبل به روستای دشتبال رفتم. مدرسه، فقط نامش مدرسه بود، اما مخروبه‌ای بیش نبود. مخروبه‌ای با ۴۵ سال قدمت. فرصت کم بود و سال تحصیلی نزدیک. آموزش و پرروش استان بودجه‌ای برای بازسازی نداشت، اما من مسئول بودم در قبال خودم و دانش آموزان روستای عشایری دشتبال. راضی نمی‌شدم در چنین جایی درس خواندن را شروع کنند. تنها دارایی ام باغ سیبی در روستای بیده بود. باغ سیب را فروختم و بازسازی مدرسه را آغاز کردم. از خرید یخچال و تلویزیون و اجاق گاز گرفته تا رنگ آمیزی مدرسه و لوله کشی و آماده کردن وسایل سرمایشی و گرمایشی. در فرصت باقیمانده با کمک اهالی روستا و بچه‌هایی که قرار بود این مدرسه خانه دومشان شود، آن را بازسازی کردیم نه در قامت مدرسه، بلکه خانه‌ای در هیبت یک مدرسه.»

کارآفرینان دبستانی امروز و اقتصاددانان فردا

۱۴ دانش آموز مدرسه ابتدایی روستای دشتبال از کودکی کارآفرین هستند. نه تنها کارآفرین بلکه مجری طرح‌های کوچک اقتصادی در روستا شدند. کودکان و نوجوانان کارآفرین در تابستانی که گذشت ۷ میلیون درآمد کسب کردند. درآمدی که از فروش محصولات هنری و صنایع دستی کودکان دبستانی به دست آمد حاصل چشم انداز اقتصادی بود که آقا معلم ۳ سال قبل ترسیم کرد. اولین روزی که به مدرسه شهدای محراب آمد شیوه نوین مهارت محور را در تنها مدرسه روستای دشتبال اجرا کرد. فرود نعمتی در بدو ورود به روستا به فکر سپرده گزاری برای دانش آموزان مدرسه هم بود. سپرده گزاری با چاشنی مهارت. نعمتی می‌گوید: «در اولین روز آغاز سال تحصیلی، والدین دانش آموزان را به مدرسه دعوت کردم. گفتم اگرمی خواهید آینده مالی فرزندانتان تامین باشد به هر دانش آموز یک بره بدهید و سپرده گزاری را آغاز کنید. مسئولیت نگهداری از بره را به دانش آموز بسپرید تا مسئولیت پذیری را از کودکی یاد بگیرند. این بره‌ها در عرض چند سال تبدیل به یک گله می‌شوند. این اتفاق افتاد. ۱۴ بره بعد از ۳ سال تبدیل به ۴۳ گوسفند شده است. گوسفندان دانش آموزان شماره گزاری شده اند. درآمد حاصل از فروش محصولات لبنی با اعمال نظر بچه‌ها در یک حساب بانکی نگهداری و بخشی از آن هم صرف خرید تجهیزات برای مدرسه می‌شود. با این روش بچه‌ها یاد گرفتند چطور باید طرح‌های اقتصادی کوتاه مدت و بلند مدت را اجرا کرده و درآمد حاصل از آن را مدیریت کنند.»

معلمی که چوپانی کرد تا دانش آموزش به مدرسه برگردد

«پدر از کار افتاده بود و گله گوسفندانش بی چوپان. هزینه‌های خانواده از درآمد حاصل از فروش محصولات لبنی دام تامین می‌شد. پسر‌های بزرگ‌تر بعد از ازدواج به شهر رفته بودند. تنها گزینه پدر، علی بود و تنها مانع برای سپردن گله‌ها به او، مدرسه. علی مدرسه نرفت. روز اول به دوم نرسیده آقا معلم در خانه دانش آموز غایب حاضر شد. پدر قاطعانه می‌گفت: کسی جز علی نیست که گله را به او بسپرد. از معلم اصرار و از پدر انکار. رایزنی‌ها با پدر ادامه داشت آنقدر که معلم، چند روز آخر هفته چوپان گله پدر از کار افتاده شد. عاقبت پدر، تسلیم ازخودگذشتگی تنها معلم روستا شد و علی به مدرسه برگشت.» این ماجرا تنها بخشی از تلاش‌های معلم روستا برای روشن نگهداشتن چراغ مدرسه روستایی است. آنقدر که حالا همه اهالی دشتبال فرود نعمتی را عضوی از خانواده شان می‌دانند. تلاش‌ها به باسواد شدن کودکان روستا ختم نمی‌شود. آقا معلم سور و سات دانش اندوزی را در خانه تک تک روستاییان پهن کرده و پای بعضی از پدر و مادر‌ها هم به مدرسه رویایی باز شده است. حالا به مدد تلاش‌های خستگی ناپذیر او بیشتر روستاییان با سواد شده اند.

دانش آموز فداکار و متفاوت‌ترین واحد درسی

یک معلم و ۱۴ دانش آموز و یک پیکان سفید رنگ. چهارشنبه‌ها دل تو دل بچه‌های مدرسه روستای دشتبال نیست. چون به نوبت کنار آقا معلم می‌نشینند و چم و خم رانندگی در جاده‌های پر پیچ و خم روستا را از او یاد می‌گیرند. این هم یکی از درس‌های کلاس است که بچه‌ها باید در آن نمره قبولی بگیرند. واکنش والدین روستایی به این آموزش متفاوت بود. مخالف بودند و عکس العمل‌ها متفاوت بود. بچه‌ها پر توقع می‌شوند آقا معلم! بچه ۱۰ ساله را چه به رانندگی؟ پس فردا از ما طلب ماشین می‌کنند! اما یک اتفاق همه مخالفت‌ها را تبدیل به تحسین بی پایان آقای نعمتی و متفاوت‌ترین واحد کلاسی اش کرد. «فرود نعمتی» می‌گوید: «یک روز پدر یکی از بچه‌ها سراسیمه به مدرسه آمد و مرا در آغوش گرفت. با اینکه مردان روستایی سخت گریه می‌کنند، اما او گریه هایش بی پایان بود. تعجب کردم. کمی که حالش رو به راه شد، گفت: آقا معلم خدا خیرت دهد. ما را ببخش که اینقدر مخالفت کردیم. امروز دانش آموز ۱۰ ساله شما جان خانواده ام را نجات داد. بالای جاده از ماشین پیاده شدم تا از مغازه خرید کنم. فراموش کردم ترمز دستی را بکشم. کمی بعد صدای جیغ و فریاد به گوشم رسید. بیرون آمدم و دیدم ماشین از جایی که آن را پارک کرده بودم فاصله زیادی گرفته و در سراشیبی در حال حرکت است. دست پاچه شده بودم. فقط می‌دویدم و فریاد می‌زدم. یک دفعه نوجوانی که نزدیک ماشین بود داخل ماشین پرید و با کشیدن ترمز دستی آن را متوقف کرد. آن دانش آموز مدرسه شما بود و جسورانه جان ۴ نفر را نجات داد. ممنونیم که آنقدر بچه‌ها را توانمند و با عرضه تربیت کرده اید که می‌توانند در کودکی ناجی شوند.»

لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: