عاقبت یک جاسوس
یکی از حربههای دشمن جهت تسلیم کردن بچهها آوردن ۱۰ نفر جاسوس گردن کلفت در اردوگاه بود. این افراد که همگی از جاسوسان خبره و کار کشته بودند با حضورشان در اردوگاه سعی کردند که جو ترس و وحشت را ایجاد کنند و همزمان کسانی را به سوی خود جذب کنند.
خبرگزاری ایسنا: یکی از حربههای دشمن جهت تسلیم کردن بچهها آوردن ۱۰ نفر جاسوس گردن کلفت در اردوگاه بود. این افراد که همگی از جاسوسان خبره و کار کشته بودند با حضورشان در اردوگاه سعی کردند که جو ترس و وحشت را ایجاد کنند و همزمان کسانی را به سوی خود جذب کنند.
نعمت الله گلرنگی از رزمندگان و آزادگان دوران دفاع مقدس است که در عملیات خیبر، منطقه هورالهویزه به اسارت نیروهای بعثی درآمد. او در خاطرهای درباره اردوگاه بینالقفسین(رومادیه ۲) روایت میکند: هدف از تشکیل این اردوگاه تبلیغات علیه جمهوری اسلامی و منحرف کردن ما بود. از همان آغاز ورود عراقیها مقررات سختی را همراه با شکنجه برای ما وضع کردند. غذای آلوده و غیربهداشتی، شکنجههای شدید، کلاس نظام جمع، حضور خبرنگاران خارجی، بیماری شدید اسهال خونی و غیره همه و همه مشکلاتی بود که ما باید با آنها دست و پنجه نرم میکردیم.به این مسائل تجربه و سن کم را هم اضافه کنید. ما در موصل در کنار بزرگانی بودیم که میتوانستیم از راهنماییهای آنها استفاده کنیم اما اینجا شاید مسنترین فرد در بین ما ۱۸ ساله بود. با این وجود نبرد بین ما و دشمن در این زمینه آغاز شد. نبردی که منجر به پیروزی ما و شکست دشمن شد. چرا که ما همه چیز را به خداوند سپردیم و از او کمک خواستیم.
حضور ده جاسوس خائن
یکی از حربههای دشمن برای تسلیم کردن اسرا، نفوذ دادن ۱۰ نفر جاسوس گردن کلفت در اردوگاه بود. این افراد که همگی از جاسوسان خبره و کار کشته بودند با حضورشان در اردوگاه سعی کردند که جو ترس و وحشت را ایجاد کنند و همزمان کسانی را به سوی خود جذب کنند. کسانی که احتمال میدادند هم بترسند و هم سست باشند. ما هم تلاش میکردیم با آنها مقابله کنیم. اعتصاب به راه انداختیم و حتی آنها را در مواقع حساس کتک زدیم تا احساس امنیت نکنند و دایره فعالیتشان محدود شود.
مقاومت ما همراه با ایستادگی و گاهی اقدامات تلافی جویانه باعث شد که عرصه بر جاسوسان تنگ شود و آنها تقاضا کردند که از بچهها جدایشان کنند. با وجودی که عراقیها جاسوسان را در یک آسایشگاه جای دادند و آزاد باش را نوبتی کردند اما ما جهت تلافی اقدامات ناجوانمردانه آنها روزی به آسایشگاهشان هجوم بردیم و به سختی تنبیهشان کردیم و چون همگی با هم اینکار را انجام دادیم عراقیها نتوانستند کسی را شناسایی کنند.
انتقال جاسوسان
بعد از این اتفاقات جاسوسان را از اردوگاه ما بردند و فضا مناسبتر شد. ما نماز جماعت خواندیم و سفره وحدت انداختیم. افسر عراقی با ترفند جدیدی وارد شد و تعدادی از بچههای به ظاهر ساکت و آرام را جمع کرد و ضمن سخنرانی و بیان سخنان تبلیغی از بچهها خواست که از آمدن تلویزیون به داخل آسایشگاه استقبال کنند. آن روز مرحوم رضا بهوندی از بچههای خوزستان که خدا او را بیامرزد خطاب به افسر عراقی گفت :«ما روستایی هستیم و در روستا بیشتر سروکارمان با رادیو بوده. اگر ممکن است برای ما رادیو بیاورید.»
نعمتالله گلرنگی نفر وسط با دایره قرمز مشخص است
افسر عراقی احساس کرد که او را به تمسخر گرفتهاند. برای همین دستور داد تا به شدت این نوجوان خوزستانی و همراهانش را مورد ضرب و شتم قرار دهند. این جلسه هم سود چندانی برای دشمن نداشت. با طولانی شدن حضور ما در اردوگاه شماره ۷ یا همان رومادیه ۲ بر تجربیات ما افزوده میشد و در هر برخوردی نسبت به گذشته پیشرفت بیشتری داشتیم.
بازگشت به ایران
نعمت گلرنگی بعد از قریب به هفت سال حضور در جبهه و اسارت در شهریور ماه سال ۱۳۶۹با سرافرازی به میهن عزیز اسلامی بازگشت و بعد از مدتی به استخدام وزارت نفت درآمد. او بعد از اشتغال به کار به ادامه تحصیل مشغول شد و توانست بعد از اخذ مدرک دیپلم وارد دانشگاه شود و مدرک کارشناسی خود را در رشته حقوق اخذ کند و اینک در گچساران مشغول کار و زندگی است.