ماجرای مرموز کشته شدن پسر ۱۴ ساله در تهران

چهار پسربچه نوجوان که با دوست هم سن و سال خود بازی می‌کردند سناریوی مرگباری را رقم زدند. بازپرس جنایی تهران دستور بررسی موضوع را صادر کرد.

کد خبر : 883000

خبرگزاری فارس: روز عاشورای سال جاری بود که جسد خونینی در محلاتی تهران سناریوی پیچیده‌ای را پیش روی بازپرس کشیک قتل پایتخت قرار داد؛ بنابراین گزارش چهار نوجوان با پلیس تماس گرفته و از کشته شدن دوست ۱۴ ساله شان طی یک تصادف خبر دادند.

سریعا پس از این ماموران انتظامی به بررسی موضوع پرداختند که با توجه به مشکوک بودن ماجرا و اظهارات ضد و نقیض چهار پسربچه‌ای که پلیس را در جریان موضوع قرار داده بودند تحقیقات اولیه در محل کلید خورد.

پس از اندک زمانی مشخص شد که با توجه به گفته‌های شهود محلی هیچ صدایی مینی بر تصادف در محل شنیده نشده و همین ظن ماموران را برانگیخت.

با انتقال چهار پسربچه نوجوان به کلانتری تحقیقات بیشتری در این رابطه کلید خورد و امید تحت بازجویی‌ها و با توجه به ادله موجود لب به اعتراف گشود و گفت: حقیقت ماجرا را خواهم گفت.

وی ادامه داد: من و چهار دوستم که یکی از آن‌ها کشته شده است از ظهر امروز در خانه ما بازی می‌کردیم. پدرم سرایدار ساختمان است و هنگامیکه این اتفاق رخ داد پدرم خانه را ترک کرده بود.

این کودک افزود: من قاتل نیستم و اینکه پدر و مادر امیرحسین از من شکایت دارند تعجب می‌کنم. آن روز بالای ساختمان رفتیم و در حال کفتر بازی بودیم که امیرحسین بالای خرپشته رفت.

وی افزود: هرچه به او التماس کردیم پایین بیاید نپذیرفت و وقتی می‌خواست از روی یک خرپشته به روی خرپشته دیگری بپرد به پایین پرتاب شد.

این پسربچه افزود: ما اصلا ندیدیم که چه طور این اتفاق افتاد و فقط وقتی صدای گروپ را شنیدیم فهمیدیم او از بالای خرپشته به هفت طبقه پایین‌تر و حیاط خلوت ساختمان مان افتاده است؛ بنابراین گزارش کودکان مدعی شدند پس از این متوفی ۱۴ساله را به خیابان منتقل کردند تا با صحنه سازی نشان بدهند او تصادف کرده است.

با تشکیل پرونده این موضوع در دادسرای جنایی تهران، پدر متوفی در شعبه سوم بازپرسی امور جنایی تهران حضور یافت و از امید با توجه اینکه او صحنه را برهم زده تا تحقیقات ماموران را از مسیر اصلی منحرف بکند و دروغ‌هایی نیز گفته است شکایت کرد.

مادر متوفی نیز مدعی شد بار‌ها به امید هشدار داده بودم به پسر من نزدیک نشود و به دلیل بیش فعالی امید دوست نداشتم او با فرزندم بگردد که حالا هم معلوم نیست چه بلایی بر سر او آورده است.

لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: