از دستگیری خواستگار قلابی تا باند جاعل پاسپورت کانادایی +تصاویر
در چهارمین مرحله از طرح دستگیری سارقان به نام پایتخت، مرد هزار چهره، جاعلان ساروج، سارقان مسلح و سارقان میلیاردی خانههای تهران از جمله افرادی بودند که توسط کارآگاهان پلیس پایتخت دستگیر شدند.
خبرگزاری فارس: در چهارمین مرحله از طرح دستگیری سارقان به نام پایتخت، مرد هزار چهره، جاعلان ساروج، سارقان مسلح و سارقان میلیاردی خانههای تهران از جمله افرادی بودند که توسط کارآگاهان پلیس پایتخت دستگیر شدند.
ساعت ۸ صبح، محوطه پلیس آگاهی پایتخت.
باز هم مثل همیشه آدمها، دستبند در دست و پابند به پا کنار هم ردیف شدهاند؛ چاق و لاغر، کوچک و بزرگ، پیر و جوان با لباسهای رنگارنگ، از شلوار و شلوارک گرفته تا لباس اورژانس؛ تفاوت در همه چیز است جز یک چیز و آن هم علت دستگیری.
همه این آدمهای رنگارنگ را پلیس با ساعتها کار اطلاعاتی رصد، شناسایی و سپس دستگیر کرده است.
در بین آنها سارقانی هستند از جنس سارقان مسلح، سارقان به عنف، سارقان خودرو، سارقان منزل، زورگیر، کیف قاپ، موبایل قاپ و از همه جالبتر خواستگار قلابی.
آنطرفتر اما، ماشینها را چیدهاند؛ ۷۵ دستگاه خودرو که سارقان به سرقت برده و پلیس در این عملیات آنها را کشف کرده است؛ موتورهای سرقتی، پوشک بچه، مواد غذایی و داروهای قلابی قاچاق و... از جمله موارد دیگر است که پلیس آنها را در حیاط آگاهی به نمایش گذاشته است.
این طرفتر، اما میزهای چیده شده چیز دیگری میگویند: انواع تیزی، چاقو، قمه، اسلحه، دلار، طلا، پول، گذرنامه، انواع مهر، موبایل، سیستم صوت خودرو و ... اموالی هستند که از سارقان کشف شده است.
پرده اول: خواستگار قلابی فیس بوکی با ۱۵۰ شاکی
۳۵ ساله است؛ به مرد هزار چهره معروف شده، شاکیانش ۱۵۰ نفر خانم هستند؛ همان مرد معروف سایت همسریابی شیدایی را میگویم که از خانمها کلاهبرداری کرده؛ به عبارتی بهتر همان خواستگار قلابی را میگویم.
با متانت خاصی حرف میزند. فعلها را جمع میبندد. از وی میپرسم مگر چند نفر بودید؟ که میگوید به تنهایی کار کردم.
باز هم صحبت میکند و با تشخصی که برای خود قائل است قضیه را تشریح میکند: «از سال ۹۰ توی شرکت هرمی بودیم؛ بعد از ورشکستگی به فضای مجازی آمدیم؛ فیس بوک. وارد سایت همسریابی شدم و سوژهها را انتخاب کردم؛ موقعیت شغلی و مالی آنها مدنظرم بود».
خواستگار قلابی ادامه میدهد: مهمترین شاخصه این دخترخانمها سادگیشان بود؛ در ۴-۳ جلسه چنان رابطه صمیمی با آنها برقرار میکردم که به پیشنهاد ازدواج انجامید و بعد با اطمینانی که برایشان حاصل شده بود به آنها پیشنهاد دادم که خودرو ثبتنام کنند و بعد از هرکدام از آنها مبالغی گرفته و متواری شدم؛ مبالغی از ۲ تا ۳ میلیون و نهایتاً ۱۰ میلیون.
از وی میپرسم آیا شما هم برای دختر خانمها خریدی میکردید؛ اصلا برایمان بگو که چگونه اعتمادشان را جلب کردی؟ میگوید: خودم را دکتر، مهندس و ... جا میزدم. با آنها قرار میگذاشتم. برایشان خرید میکردم؛ از موبایل، ادکلن، پک آرایشی و ... حتی برخی مواقع خودرو کرایه میکردم؛ بیامو؛ روزی ۷۰۰ هزار تومان؛ البته نه برای همهشان، بستگی داشت که طرف مقابلم چه کسی باشد.
خواستگار قلابیماکه زنش را طلاق داده و دختر ۸ سالهای دارد میگوید: در مجموع از ۳۰ خانم کلاهبرداری کردیم و ۳۰۰ میلیون به جیب زدیم که همهاش نیز خرج شد.
مرد هزار چهره که فوق دیپلم برق دارد، مشغول گفتگو است که یکی از شاکیانش فرا میرسد.
دختر خانم، وی را شناسایی میکند و میگوید: خودش را پزشکی که از ایتالیا آمده است معرفی کرد. در چند جلسه با هم صحبت کردیم و اعتمادم جلب شد؛ حتی به من گفت که زنش را طلاق داده و دختر ۸ ساله دارد. بعد از من تقاضای پول کرد؛ خب از روی حس ترحم پول را به وی دادم و ....
پرده دوم: دزدی در لباس اورژانس
میانسال است؛ موهای سفید جوگندمیاش را از پشت با کش بسته است.
خودش را مهندس کامپیوتر معرفی میکند. میگوید اشتباهی او را دستگیرکردهاند، اما افسر پروندهاش چیز دیگری میگوید: یک ماه و نیم بود که تحت عنوان پزشک و با آدرس ساختمان پزشکان معروف به شرکتهای معتبر سفارش دارو میداد و از آنها میخواست که با پیک داروها را بفرستند.
وقتی پیک میرسید «محمد» با لباس اورژانسی که بر تن داشت خودش را منشی دکتر یا مسئول هماهنگی معرفی میکرد و از پیک مربوطه میخواست که برای دریافت هزینه دارو به فلان طبقه پیش فلان دکتر برود و تسویه کند؛ پیک بیچاره هم بیخبر از هر جا موتور یا خودروی پر از داروی خود را با اعتماد به محمد میسپرد و میرفت؛ غافل از اینکه خود محمد آش را با جاش میبرد.
محمد این پرونده ما در فرصتی مناسب بعد از سرقت محموله با وسیله نقلیه، آنها را خالی میکرد.
پرده سوم: دستگیری دزدان مسلح طلا فروشی بعد از آزادی از زندان
پسر آرام نشسته است. پشت سرش اندکی زخم برداشته و با گاز استریل پانسمان شده است.
خیلی راحت، آرام و صمیمی؛ انگار که نه انگار کف حیاط پلیس آگاهی است.
از دزدان مسلح طلافروشیهای تهران و باقرشهر است؛ گروهشان ۴ نفره است.
کلاشینکف در دست میگرفتند و با زدن ماسک آلودگی هوا وارد طلافروشیها میشدند. در سال ۹۴ طلافروشی رخشان دولتآباد و رضایی خزانه را سرقت کردند اولی موفق بود و ۴ کیلو طلا سرقت کردند و دومی ناموفق که به درگیری انجامید و فرار کردند.
سال ۹۶ دستگیرشان کردند؛ ۱۰ ماه زندان رفتند و با رضایت شاکی و رد مال آزاد شدند. ۶ ماهی بود که آزاد بودند که ردشان را در سرقت از طلافروشی باقرشهر در سال ۹۲ زدند. آن زمان نیز وارد طلافروشی شده و با زدن گاز اشکآور و کوبیدن قنداق تفنگ بر سر طلافروش ویترینش را توی گونی ریختند وگریختند.
حالا بعد از بازبینی دوربینها دوباره اینها را شناسایی کرده و پایشان به پلیس آگاهی باز شده است.
پرده چهارم:تصادف ساختگی شیوه زورگیریشان بود
ردیف به ردیف نشستهاند. میگویند مال یک طایفهاند. همهشان این کارهاند. زورگیر به شیوه تصادف ساختگی.
یکی میگوید از کودکی آموزش میبینند تا بیایند تهران و زورگیری کنند.
ساکن غرب کشورند؛ در اتوبانهای تهران کمین میکنند. تصادف ساختگی راه میاندازند و در گروههای ۲ تا ۳ نفره و در دو شیفت صبح و بعدازظهرکار میکنند.
جالب است؛ تمام سرقتهایشان را در یک دفتر یادداشت کردهاند؛ ۲۰۰ تا ۳۰۰ فقره سرقت را مکتوب کردهاند؛ البته این تعداد سرقت را از بهمن ماه تاکنون انجام داده اند؛ سرشاخهشان ۴۰۰ میلیون در ۶ میلیون کاسبی کرده. شیوهشان، ابداعی خودشان است. تاکنون ۳۰ تا ۴۰ نفر شاکی، شکایت کردهاند.
یکی از شاکیان که برای شناسایی آمده میگوید: برلیانس دارم و در اتوبان آزادگان مشغول رانندگی بودم؛ در ترافیک متوجه ضربهای شدم که به ماشین اصابت کرد از آینهها دور و بر ماشین را نگاه کردم چیزی متوجه نشدم جلوتر که رفتم پرایدی جلویم پیچید و دو نفر پیاده شدند. به من گفتند میزنی و فرار میکنی. گفتم تصادفی نبود، اما آنها مصر بودند و گفتند به آقایی که درون ماشین نشسته زدهای و فرار کردهای.
تعجب کردم و کمی هم وحشت. مرد ناله میکرد. دستش را با دست دیگر گرفته بود و بیتابیاش سر به آسمان برداشته بود.
کار داشتم و نگران بودم که باید چه کنم. پیشنهاد دادند که پول درمانش را بدهم دست در جیب کرده و مقداری پول درآوردم که گفتند راننده جرثقیل است و روزی سه میلیون درآمد دارد؛ الان که دستش را شکستهای از کجا بیاورد بخورد، شروع به معامله کردند.
من هم گیج گیج بودم. ترسیده بودم. قبول کردم که سه میلیون به صورت اینترنتی برایشان بریزم به کارتی که متعلق به زنی بود مبلغ را واریز کردم، اما قانع نشدند و خواستند که پول نقد هم بدهند. مجبورم کردند پول را از جیبم درآورده و چهار تراولش را برداشتند و رفتند.
پرده پنجم: سارقان میلیاردی خانههای تهران
دو نفرند، با موتور سیکلت و با روش توپیزنی خانههای مردم را خالی میکردند.
چهار فقره سرقتشان چهار میلیارد تومان ارزش داشت.
به ۱۵ فقره سرقت اعتراف کردهاند.
سلاح گرم به همراه داشتند و در سرقت آخرشان در مرزداران تهران از خانهای یک و نیم میلیارد تومان طلا و دلار به سرقت بردند.
پرده ششم: دستگیری اعضای باند ساروج
باند جاعل گذرنامهاند. افرادشان در جمع دستگیرشدگان حضور ندارند. تاریخ ۴۰۰ پاسپورت را دستکاری کرده و با اسکن و الحاق جهت اخذ اقامت در کانادا اقدام میکردند.
۶ نفرند و ۴ سال است این کارهاند؛ گذرنامههای باطله را دستکاری میکردند و تاریخ ورود و خروج به کانادا را عوض میکردند و با یک تیم حقوقی قوی در کانادا همکاری داشتند.
حامد جاعل اصلی این گروه را پلیس بعد از یک ماه کار اطلاعاتی شناسایی کرد. در طبقه ۱۷ یک برج در غرب تهران دستگیرش کردند و بعد از ۱۰ روز کار عملیاتی، ۵ نفر دیگر از جمله یک خانم ۳۷ ساله که رابط بین افراد بود را دستگیر کردند. میگویند کانادا از پلیس تهران، اطلاعات آن تیم حقوقی مستقر در کشور کانادا را خواسته است.
روایت دیگری هم هست که میگویند پلیس هم از کانادا، «خاوری» را در عوض اطلاعات طلب کرده است.
***
صدای سوت میآید. سربازان و کارآگاهان پلیس آگاهی در کناری میایستند. سردار وارد میشود. بعد از گفتگو با کارآگاهان و برخی از دستگیرشدگان به جمع خبرنگاران میآید و از دستگیری ۱۴۵ نفر از سارقان به نام و حرفهای خبر میدهد.
سردار میرود و همه دستگیر شدگان نیز به ترتیب میروند و باز حیاط پلیس آگاهی تهران خالی میشود از سارقان؛ البته تا طرحی دیگر و دستگیری دیگر در آیندهای که حتما دور نیست؛ چرا که این سیر ادامه دارد:دستگیر میشوند و به زندان میروند و در اندک زمانی دوباره آزاد شده و روز از نو روزی از نو.