روایت پلنگ برفی ایران از سانحه هواپیمایی یاسوج +تصاویر
«پلنگ برفی»؛ این لقبی است که به هیمالیانورد کارکشته مشهدی داده اند. عنوانی که تنها به کوهنوردان برجسته و فاتحان صعب العبورترین قلههای ۷ هزار متری جهان که در دل سرزمینهای یخ بسته شمالی جا خوش کرده اند، داده میشود. البته جواد نوروزی در بند این نامها و القاب نیست.
کد خبر :
857330
خبرگزاری میزان: جواد نوروزی ۴۸ ساله یک سال است که زندگی مشترکش را آغاز کرده و اتفاقا همسرش هم یک امدادگر است. او کوهنورد امدادگر کار کشتهای است که حالا تجربه امدادگری در سانحه سقوط هواپیمای تهران-یاسوج به تجربیات قبلیاش یعنی امدادرسانی به حادثه سقوط هواپیمای سی-۱۳۰ ارتش و سقوط هواپیما در کرمان اضافه شده است. برای همه آنهایی که اخبار حادثه سقوط هواپیما در قله دنا را پیگیری میکردند اسم جواد نوروزی غریبه نیست. کسی که با هزینه شخصی و در همان دقایق اولیه خودش را شبانه به محل حادثه رساند و با توجه به سابقه و از خود گذشتگیهایی که در کارنامه کاریش داشت؛
بعنوان معاون فنی کار امداد رسانی کار کشف اجساد و انتقال اجساد قربانیان حادثه به پایین قله را انجام داد.
در میان تمام قلههایی که فتح کرده اید، صعود به قله اورست با یک شعار خاص و منحصر به فرد انجام شد. شعاری که ماهیت آن با فعالیتهای شما در جمعیت هلال احمر همخوانی دارد. صعود به اورست سخت نبود؟ هر صعودی سختیهای خاص خودش را دارد. کوهستان خیلی مهربان است. به نظرم همین که پاهایت را از شهر و شلوغی هایش بیرون بگذاری و به طبیعت برسی به خدا نزدیک میشوی. این نزدیک شدن به خدا در کوهستان خیلی بیشتر احساس میشود. برای صعود به اورست هم خب ما یک تیم بودیم که برای ثبت یک کار خیرخواهانه بزرگ و جهانی تصمیم به فتح این قله بزرگ کرده بودیم. خدا را شکر که بعد از دو ماه تلاش
موفق شدیم به هدفمان برسیم. برای فتح اورست عموما برندهای بزرگ و تجاری اسپانسر میشوند. اما خیریهای که میخواست در ایران دفتر داشته باشد اسپانسر ماجرا بود. آن بالا روی قله پرچمهای زیادی هست؛ که هر کدامشان نشان دهنده یک ملت و قومیت است. اما من افتخار این را داشتم و دارم که اولین پرچم یک خیریه را در قله اوررست به اهتزاز در آورم و از این بابت خیلی خوشحالم. در حقیقت این مسئله هدف و شعار موسسه خیریه شالچی است که در ایران و چند کشور دیگر مانند نپال، ایتالیا، آفریقای جنوبی برای از بین بردن فقر و ساخت فضاهای آموزشی، بهداشتی و سرپناه برای کودکان و نوجوانان محروم
زیر ۱۸ سال فعالیت میکند. در نهایت خودم را یک امدادگر میدادم و هر کجا که باشم، تلاش میکنم هدفم برداشتن گامی هر چند کوچک برای کمک کردن به هم نوع باشد. علاوه بر بحث امداد و نجات کوهستان، به عنوان یک کوهنورد و یا امدادگر داوطلب هلال احمر، دغدغههای دیگری هم برای کمک به دیگران به جز عملیات امداد و نجات در مناطق کوهستانی و... دارید. بله. من هم اکنون مدیریت خیریه شالچی در ایران را به عهده دارم. دفتر مرکزی این بنیاد خیریه در کشور دانمارک و زیر نظر مهندس شالچی است. با کمک خیران و افرادی که برای کمک به کودکان و نوجوانهای محروم دغدغه دارند، اکنون کار ساخت ۲
مدرسه در مناطق محروم را آغاز کردیم و به تازگی هم یک خانه برای نگهداری و خدمات رسانی به ایتام ساخته ایم. امدادگران هم در این فعالیتها نقش دارند. به عنوا مثال مادر مرحوم مهدی عمیدی که از امدادگران و کوهنوردان هیمالیانورد برجسته ما بود، مسئولیت مرکز ایتام را به عهده گرفته و به عنوان یک امدادگر داوطلب از هیچ تلاشی برای کمک به کودکان و نوجوانان محروم فروگذار نمیکند.
از چه زمانی تصمیم گرفتید به عنوان امدادگر داوطلب در حوزه امداد و نجات کوهستان با جمعیت هلال احمر همکاری کنید؟ سال ۱۳۷۶ بود که به همراه جمع دیگری از کوهنوردان در زمره اولین داوطلبان کوهنوردی کشور قرار گرفتم که به عنوان امدادگر داوطلب به عضویت جمعیت هلال احمر درآمدیم. در حقیقت ما نخستین تیم امداد و نجات کوهستان کشور بودیم که در مشهد آموزش دیدیم و پس از آن کوهنوردان دیگر هم به عنوان امدادگر داوطلب در حوزه امداد و نجات کوهستان لباس هلال احمر را پوشیدند.
چه شد که تصمیم گرفتید لباس امدادگر داوطلب هلال احمر را بپوشید؟ معتقدم کوهنوردی یک ورزش انسان ساز است و همه کوهنوردان روحیه کمک به هم نوع در وجودشان نهادیه شده است. شاید کوهنوردی تنها ورزشی است که در آن برای پیروز شدن، فتح کردن و رسیدن به مقصد نیاز به شکست دادن و به زمین زدن دیگری نیست. میتوانم بگویم کوهنوردی در واقع تمرین کمک و امداد رسانی به دیگران برای رسیدن به هدف است. کوهنوردها به هم کمک میکنند تا به یک هدف برسند. موضوعی که دقیقا شعار هلال احمر هم محسوب میشود. وقتی دیدم کوهنوردی و هلال احمر هر دو یک هدف مشترک دارند، بدون درنگ تصمیم گرفتم
عضوی از فعالیتهای بشردوستانه این جمعیت شوم. در نتیجه تصمیم گرفتم نه فقط به عنوان یک کوهنورد بلکه به عنوان یک امدادگر با جمعیت همکاری کنم؛ و الان بعد از ۲۰ سال از اینکه یک امدادگر هستم خیلی خوشحالم. این رضایت درونی برای کسب موفقیت هایم در زندگی خیلی کمک حالم بوده و هست. به همین دلیل است که در سابقه شما حضور در حوادث مختلفی مانند سیل، زلزله و امدادرسانی به زلزله زدگان و... هم دیده میشود؟ پس از پوشیدن این لباس، کمک کردن به هم نوع اولویت دارد. فرق ندارد چه حادثهای باشد اگر حضور من بتواند کمکی برای افراد آسیب دیده محسوب شود، تلاش میکنم در آن حادثه در
کنار دیگر امدادگران باشم. مثل زلزله بم، زلزله قاین و سیلهای متعددی که در مناطق مختلف کشور اتفاق افتاد و من هم به عنوان یک امدادگر وظیفه خود میدانستم که در آن حادثه هم برای کمک به افراد آسیب دیده حضور داشته باشم.
در زلزله سر پل ذهاب حضور نداشتید؟ نه متاسفانه، چون در آن زمان خارج از کشور بودم سعادت خدمت و امدادرسانی به هموطنانم را نداشتم. اما میدانم که هر امدادگری که در آن برحه از زمان در سر پل ذهاب حضور داشته نهایت توانش را برای کمک رسانی به هموطنان به کار بسته است. شما جز معدود کوهنوردان کشور هستید که لقب «پلنگ برفی» را در اختیار دارید. این عنوان در چه صورتی به یک کوهنورد داده میشود؟ پلنگ برقی یک لقب بین المللی است. این عنوان به کوهنوردانی که به ۵ قله ۷ هزار متری منطقه پامیر و تیان شان صعود کرده اند اعطا میشود. قلههای لنین، خانتان گری،
کورژنفسکایا، کمونیسم و پوبدا. پیش از شما این کوهنوردان دیگری هم در ایران به این ۵ قله صعود کرده و لقب پلنگ برفی به آنها داده شده بود؟ بله. در ایران این نشان بار اول به مرحوم مهدی اعتمادی فر اهدا شد که متاسفانه در هیمالیا جان باخت. پس از او مهدی عمیدی موفق به دریافت این نشان شد که او هم در منطقه آلپ فرانسه مفقود شد. مرتضی غلامپور دیگر کوهنورد برجسته ایرانی بود که موفق به دریافت عنوان پلنگ برفی شد، اما متاسفانه او هم ۲ ماه پیش در اثر سقوط بهمن از دنیا رفت. در حال حاضر من و مهدی قلی پور از کوهنوردان برجسته تبریزی این لقب را در اختیار داریم. آخرین
عملیاتی که در آن حضور داشته اید حادثه سقوط هواپیمای تهران-یاسوج است. شما در این عملیات مسئولیت تیمهای اعزامی به محل سقوط و مسئول فنی امداد را به عهده داشتید. با توجه به اینکه شما هم همراه با دیگر کوهنوردان با وجود شرایط بسیار نامساعد جوی بارها برای انتقال پیکر جان باختگان این حادثه دردناک به دل خطر زده اید، درباره فعالیتهای امدادگرهای داوطلب در این حادثه بگویید. بله. حادثه خیلی وحشتناک و دردناکی بود. البته که هر حادثهای سختیهای خاص خودش را دارد. اما حادثه سقوط هواپیما در قله دنا، چون زمان امداد و همچنین کشف اجسادش خیلی طولانی شد به نظرم
دردناکتر بود. زمانی که اتفاق رخ داد من یادم است که خودم را شبانه به اصفهان رساندم و بعد هم با ماشین به محل حادثه رسیدم. با توجه به شرایط جوی منطقه دنا و محل سقود هواپیما مسلما کار دسترسی و انتقال پیکر جان باختگان عملیاتی زمان بر و همراه با خطر برای کوهنوردان است. اما امدادگران واقعا با از خودگذشتگی و تحمل شرایط بسیار سخت منطقه عازم محل سقوط هواپیما میشدند تا پیکر جان باختگان را به خانواده هایشان برسانند. عکس العمل خانوادههای جان باختگان با دیدن از خودگذشتگی امدادگران چه بود؟ همان شب که به پایین قله رسیدیم پدر یکی از جان باختگان حادثه به
امدادگران گفت: او و دیگر والدین حاضر در محل، راضی نیستند که جان مان را برای بازگرداندن پیکر عزیزانشان به خطر بیاندازیم. اما بچههای امدادگر با وجود اینکه سرما و خستگی آن پیمایش سخت و طاقت فرسا را به تن داشتند، گفتند این کار وظیفه یک امدادگر است و این عملیاتهای خطرآفرین را تنها برای آرامش خانوادهها انجام میدهند.