تک‌تیر‌اندازی که با نماز‌شب در برف جواز شهادت گرفت

قاری قرآن بود و همه از صوت خوشش تعریف می‌کردند. با آغاز جنگ خانواده و زندگی را رها کرد و راهی جبهه شد. هفت سال در منطقه به عنوان تک‌تیر‌انداز و امداد‌گر فعالیت‌ کرد و نهایتاً در عملیات مرصاد به آسمان پر کشید.

کد خبر : 853688
خبرگزاری فارس: قاری قرآن بود و همه از صوت خوشش تعریف می‌کردند. با آغاز جنگ خانواده و زندگی را رها کرد و راهی جبهه شد. هفت سال در منطقه به عنوان تک‌تیر‌انداز و امداد‌گر فعالیت‌ کرد و نهایتاً در عملیات مرصاد به آسمان پر کشید.
چهارشنبه‌ای دیگر از راه رسید و باز هم توفیق شد تا با جمعی از اهالی قرآن کشور برای عرض ادب خدمت یکی از خانواده‌های معظم شهدا یعنی خانواده شهید «محمد‌علی م مرادی» برسیم. همزمانی این دیدار با عملیات مرصاد از نکات جالب آن بود زیرا این شهید عزیز در عملیات مرصاد و بدست منافقان کوردل به شهادت رسیده بود و بدون اینکه هماهنگی صورت گیرد این دیدار تصادفاً همزمان با عملیات مرصاد انجام شد. در این دیدار میهمان همسر، فرزندان و سه برادر این شهید عزیز بودیم که هرکدام از این عزیزان به بیان خاطرات و خصوصیات شهید پرداختند که گزارش آن در ادامه تقدیم می‌شود.
ناصر مرادی برادر بزرگ خانواده اولین نفری بود که سخن را آغاز کرد و درباره برادر شهیدش گفت: ما هشت خواهر و برادر هستیم و محمدعلی فرزند یکی مانده به آخر خانواده بود. نام خانوادگی ما «م مرادی» است. گویا در زمان رضا‌شاه پدربزرگ ما برای اینکه نام خانوادگی‌‌اش متفاوت باشد یک م به ابتدای آن اضافه می‌کند و این نام برای ما ماندگار شد. وی کارمند شرکت شیلات بود و هرازگاهی مقداری اقلام از جمله کنسرو ماهی به او می‌دادند اما وی همه این اقلام را با خود برمی‌داشت و برای رزمندگان به جبهه می‌برد با اینکه همسر و فرزند داشت اما به راحتی و عاشقانه همه را می‌گذاشت و به جبهه می‌رفت تا جایی که گاهی حتی برای رفتن به جبهه از محل کارش مرخصی می‌‌گرفت. مادری که تا پایان عمر به یاد فرزند شهید گریست در عملیات مرصاد مدتی مفقود شد و ما به سختی توانستیم همسر خواهرم که همراه وی در منطقه حضور داشتند را در بیمارستانی در مشهد پیدا کنیم. وی به ما گفت که محمد در زخمی‌ها نبوده پس به احتمال زیاد سالم است اما خبری از محمدعلی نشد تا اینکه یک روز یک موتورسوار به جلوی درب منزل ما آمد و خبر شهادت محمدعلی را به مادرم داد. این خبر بسیار سبب ناراحتی و غصّه مادر شد و تا روزی که زنده بود با یاد فرزند شهیدش زندگی می‌کرد و می‌گریست بسیار عاشق جبهه بود، در ایام دفاع مقدس دو سال به عنوان سرباز و پنج سال به عنوان نیروی بسیجی در منطقه حضور داشت. گاهی حتی محل کارش به او مرخصی نمی‌دادند بدون مرخصی راهی منطقه می‌شد.
درس طلبگی در مدرسه آیت‌الله مجتهدی استقبال ویژه از امام در ادامه رحیم مرادی برادر دیگر شهید در خصوص این شهید عزیز، گفت: محمدعلی فعالیت‌های مختلفی داشت یک روز برادر کوچک ما برای کاری نزد آیت‌الله مجتهدی رفته بود و هنگامی که خود را معرفی کرده بود ایشان به برادرم گفته بودند ما یک طلبه در مدرسه علمیه داشتیم به نام «محمدعلی م مرادی» که مدتی است به اینجا نیامده، آن زمان بود که ما متوجه شدیم محمدعلی طلبه هم بوده است. به یاد دارم روز 12 بهمن سال 57 هنگامی که امام خمینی (ره) آمدند، محمد‌علی یک کبوتر داشت و آن را به هر ترتیبی که بود به جلوی ماشین امام رساند و در برابر چشمان امام آزاد کرد و امام هم محمدعلی را با نگاهش دنبال می‌کرد. کریم مرادی برادر دیگر خانواده بود که به بیان برخی از خصوصیات اخلاقی برادرش پرداخت و گفت: احترام به پدر و مادر مهمترین خصوصیت این شهید عزیز بود و به جز پدر و مادر با دیگر اعضای خانواده و دوستان هم بسیار با احترام و مهربانی رفتار می‌کرد. من و محمدعلی هر دو با هم در یک شب ازدواج کردیم و مراسم عروسی‌مان را به صورت مشترک در یک سالن برگزار کردیم که این بهترین و شیرین‌ترین خاطره زندگی من از این شهید گرامی است.
در ادامه همسر شهید به بیان خصوصیاتی از شهید مرادی پرداخت و گفت: محمدعلی قاری قرآن بود و صوت بسیار زیبایی داشت به یاد دارم هر صبح جمعه با نوای تلاوت او از خواب بیدار می‌شدیم با خود قرار گذاشته بود که هر هفته روزهای دوشنبه و پنج‌شنبه روزه بگیرد و بر این قرارش هم استوار بود. از وی دو فرزند دختر به نام‌های فاطمه و زهرا برایم به یادگار مانده، فاطمه هنگام شهادت پدر سه سال و نیم و زهرا تنها 8 ماه داشت. دیدن خواب شهادت همسر و تعبیر آن وی بسیار به بچه‌ها علاقه داشت خصوصاً وابستگی عجیبی به فاطمه داشت و هر روز صبح که می‌خواست به سرکار برود به سختی می‌توانست از بچه‌ها دل بکند. بعد از ازدواج‌مان اولین بار در عملیات آزادسازی مهران به منطقه رفت گویا در منطقه تک‌تیرانداز بود اما در امدادرسانی به مجروحان کمک می‌کرد و راننده آمبولانس هم بود که نهایتاً در عملیات مرصاد بر اثر اصابت گلوله به سرش شهید شد جالب است مدتی پیش از شهادت در خواب دیدم که گلوله‌ای به سر محمدعلی اصابت کرده و وی به شهادت رسیده و درست مانند خواب من به شهادت رسید، هنگامی که خوابم را برایش تعریف کردم به نظر رسید که خوشحال شده و گفت: توکل به خدا. 30 سال است که محمدعلی از کنار ما رفته اما نبودنش را احساس نمی‌کنم و همواره گمان می‌کنم که او کمک‌کار من است و تنها نیستم. خواندن نماز شب در برف به گفته مادر و کسب جواز شهادت مرحوم مادر محمدعلی بعد از شهادت وی به ما می‌گفت که در دوران جوانی و مجردی محمدعلی، یکبار نیمه‌های شب دیدم محمدعلی سر جایش نیست به دنبالش گشتم و دیدم این جوان به حیاط رفته و برف‌ها را کنار زده و در سرمای نیمه‌شب مشغول خواندن نماز شب و عبادت است. این اتفاق را مادرش هیچ‌گاه تعریف نکرد زیرا خواست محمدعلی این بود و بعد از شهادتش این موضوع را برای ما بازگو کرد و گفت: فرزندم این‌گونه توانست جواز شهادت کسب کند.
لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: