ترامپ و دوشیدن شیخ نشینها به بهانه تشکیل ناتوی عربی
آمریکا در حالی به دنبال ایجاد یک ساختار نظامی همانند ناتو در بین کشورهای حاشیه خلیج فارس است که همچنان روابط بدوی بین شیخنشینها حاکمیت میکند.
خبرگزاری فارس: صحرا گستردهترین چشمانداز طبیعی در خاورمیانه به خصوص کشورهای عربی است. بزرگترین بیابانهای جهان در این منطقه از خاورمیانه قرار دارند. تپههای شنی که با کوچکترین تند بادی جابجا میشوند و هیچ مرز طبیعی قابل اتکایی در گستره صدها هزار کیلومترمربع بیابان لم یزرع وجود ندارد.
جالب اینجاست که تمام تاریخ معاصر کشورهای خلیج فارس نیز در همین بیابانها شکل گرفته است. در بیابانهای نجد، در سواحل بیابانی فجیره و ابوظبی و بر کوههای سوزان مسقط که حالا در ابتدای قرن بیست و یکم کاخهای مرمری، برجهای چند صد طبقه و مجمتع صنعتی استخراج نفت و گاز را در خود جای دادهاند.
با این حال و با وجود این تغییر ظاهری، سیاست در کشورهای حاشیه خلیج فارس هنوز همان شکل بدوی خود را حفظ کرده است. خشن،ابتدایی و آکنده از فرهنگ قبیلهای که سبب شده روابط بین این کشورها علی رغم اشتراکات فراوان زبانی، فرهنگی و سرزمینی همچون شنهای صحرا سیال و بدون هیچگونه اتحاد واقعی در سطوح راهبردی بوده و این کینهها و حسادتهاست که در میان آنان حکمفرمایی میکند.
حالا و در چنین محیطی سرشار از سال سوء ظنهای دو جانبه و چندجانبه، «دونالد ترامپ» رییس جمهور آمریکا تصمیم گرفته است که شانس خود را برای تشکیل یک اتحادیه نظامی واقعی همچون ناتو آزمایش کند.
نیروی مشترکی که به هیچ کار نمیآید
البته این بار اول نیست که چنین ایدهای برای تشکیل یک پیمان نظامی واقعی در بین کشورهای عربی مطرح میشود. در حقیقت از ابتدای دهه ۸۰ کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس در حال آزمایش کردن انواع و اقسام روشها و ساختارها برای رسیدن به یک نیروی نظامی قابل اتکا هستند.
دقیقاً از همان زمانی که نظام دو ستونی ایالات متحده آمریکا برای حفظ امنیت نفتی منطقه خاورمیانه با وقوع انقلاب اسلامی فرو ریخت و زبانههای جنگ با حمله یکجانبه عراق به ایران زبانه کشید. گردهمایی سران کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس در ۲۵ می سال ۱۹۸۱ به تشکیل اولین سازمان منطقهای با ماهیت عربی به نام شورای همکاری خلیج فارس منجر شد.
شورایی که از همان زمان و با توجه به نبرد نظامی ایران و عراق و تهدیداتی که این کشورها از ناحیه انقلاب اسلامی متوجه خود میدانستند، تشکیل یک نیروی نظامی منطقهای را در دستور کار خود قرار داد. اولین قدم در این باره در اجلاس نوامبر سال 1984 در کویت برداشته و قرار شد تا یک نیروی واکنش سریع و با یک فرماندهی مشترک تأسیس شده و در منطقه «حفر الباطن» در شمال عربستان سعودی مستقر بماند. البته سیاست فوق از چشمان ایران نیز دور نمانده بود، به خصوص آن که اعضای این شورا در 9 خرداد سال 1361 و چند روز پس از آزادی خرمشهر ایران را به عنوان تجاوزگر معرفی کردند.
با وجود تشکیل این نیرو و سرمایه گذاریهای نسبتاً وسیع عملاً کوچکترین حرکت مثبتی از آنان در بحرانهای مختلف منطقهای به چشم نخورد. در جریان جنگ نفتکشها کویت برای حفظ امنیت نفت کش های خود مجبور به نصب پرچم آمریکا شد و در سال 1991 ارتش بعثی عراق در کمتر از دو ساعت توانست کویت را تصرف کند و عربستان برای حفظ امنیت خود پذیرای 500 هزار نیروی آمریکایی شد.
نظامیگری تنها پاسخ اعراب حاشیه خلیج فارس در برابر ایران
اگرچه پس از پایان جنگ تحمیلی و رویکرد سازنده ایران در قبال اعضای شورای همکاری خلیج فارس، رویکرد نظامیگرایانه کشورهای فوق تا حد زیادی تعدیل شد، اما همچنان بودجه نظامی این کشورها به چندین برابر بودجه دفاعی ایران میرسید.
این رویکرد سازنده در دهه اول قرن بیستم نیز ادامه پیدا کرد که نقطه اوج آن حضور محمود احمدی نژاد رییس جمهور وقت ایران در اجلاس بیست و هشتم شورای همکاری خلیج فارس در سال 86 و در شهر دوحه بود. با وجود این و علی رغم تلاش ایران برای حفظ مناسبات دوجانبه صلح آمیز، به مرور این رابطه به شدت رو به وخامت رفت.
هرچند دلایل فراوانی برای این رویه میتوان برشمرد، اما حمله ایالات متحده آمریکا به عراق و سقوط رژیم بعثی که زمینهساز نفوذ ایران در این کشور شد و همچنین اوجگیری تنشها بر سر پرونده هستهای ایران که ترس کشورهای عربی را از دستیابی ایران به سلاحهای هستهای را به همراه داشت از مهمترین دلایل این مخاصمه بود.
البته برخی اختلافات کشورهای عربی با ایران نیز این روند را تشدید میکرد به عنوان مثال مطرح کردن ادعای مجعول تصرف جزایر سه گانه از سوی ایران ناشی از تلاش امارات متحده عربی برای سهیم کردن سایر کشورها در این تنش بود. هرچند نباید این نکته را نیز فراموش کرد که از زمان اجلاس این سازمان در اوت سال 1992 تاکنون محکوم کردن ایران به عنوان یک «اشغالگر» از محورهای اصلی سیاست اعضای شورای همکاری خلیج فارس بوده است.
از طرفی مهمترین واکنش کشورهای عربی در مقابل ایران تا سال 2013 بر تقویت نیروهای داخلی مبتنی بود. برای درک این مساله نگاهی به بودجه نظامی این کشورها کفایت میکند. نگاهی به میزان رشد بودجه نظامی کشورهای حاشیه خلیج فارس نشان میدهد که میزان بودجه نظامی این کشورها از 45.5 میلیارد دلار در سال 2003 به 100 میلیارد دلار در سال 2013 افزایش یافت.
حتی در این میان برخی از کشورها همچون عربستان سعودی تلاش کردند تا ایالات متحده آمریکا را برای حمله نظامی به ایران ترغیب کنند. «رابرت گیتس» در خاطرات خود به نام «وظیفه؛ خاطرات وزیری در جنگ»، این روایت را مطرح میکند که ملک عبدالله پادشاه عربستان در ریاض از وی میخواهد تا آمریکا یک حمله نظامی گسترده علیه ایران به اجرا درآورد که تنها به اهدافی که مشکوک به انجام فعالیتهای هستهای است، محدود نباشد و توان نظامی ایران را هدف قرار دهد.
خنجر از پشت
با وجود این تدابیر و موج گسترده خریدهای نظامی سال 2013 میلادی یک سال بد برای کشورهای عربی بود. آشکار شدن مذاکرات مخفیانه ایران و ایالات متحده آمریکا، کشورهای عربی را که تاکنون متکی به حمایت نظامی و اقتصادی از آمریکا بودند، با یک شوک اساسی روبهرو کرد.
پاسخ کشورهای عربی به خصوص عربستان سعودی به این مسئله ترکیبی از خشم و طغیان بود. ریاض با درک این مسئله که شاید حمایت آمریکا را در مقابل ایران هستهای از دست بدهد، به سرعت شروع به ایجاد ساختارهای نظامی جدید در قالب شورای همکاری خلیج فارس کرد.
در دسامبر سال 2013 کشورهای حاشیه خلیج فارس تصمیم گرفتند تا یک ساختار جدید فرماندهی را برای نیروهای زمینی خود تشکیل دهند. در 15 اکتبر سال 2014 نیز تصیم جدیدی برای ایجاد یک نیروی دریایی مشترک گرفته شد. این نیروی دریایی باید از مناطق آبی عربستان سعودی، بحرین، امارات متحده عربی، کویت، عمان، و قطر محافظت کند. مقر اصلی این نیروی دریایی مشترک هم اکنون بحرین است.
کشورهای عضو در مورد تشکیل یک نیروی مشترک پلیس به نام پلیس خلیج فارس نیز توافق کردند نیرویی که قرار است همانند یک پلیس اینترپل در کشورهای حاشیه خلیج فارس عمل کند. البته در این میان ایالات متحده آمریکا نیز تمام تلاش خود را برای ارتقای اعتماد نفس کشورهای حاشیه خلیج فارس به کار برد.
برگزاری اجلاس سران کشورهای عربی در سال ۲۰۱۵ بخشی از این تلاشها بود. علاوه بر این، قرار است ایالات متحده میزان حضور نظامی خود را در منطقه افزایش دهد. علاوه بر این، واشنگتن به ریاض اطمینان داده که برتری تکنولوژیکی شورای همکاری خلیج فارس در برابر ایران را حفظ کند.
حتی ایالات متحده آمریکا رویکرد همدلانهای به حمله نظامی عربستان سعودی به یمن داشت و نیروی هوایی عربستان بدون حمایت سوخترسانهای آمریکایی که از پایگاه هوایی العدید برمیخواستند، نمیتوانست حملات مداوم خود را به مناطق مختلف یمن ادامه دهد. در این میان از کمکهای اطلاعاتی و تصاویر ماهوارهای نیز نباید صرفه نظر کرد، اما هیچ کدام از اقدامات نتوانست سوء ظن کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس به آمریکای «باراک اوباما» را از بین ببرد.
لابیها کجا هزینه میشوند؟
روی کار آمدن ترامپ در رقابتهای انتخابات ریاست جمهوری سال 2016 تحولی جدیدی در نگرش آمریکا به منطقه خلیج فارس و قدرت ایران و همچنین جایگاه عربستان پدید آورد.
اگرچه ترامپ مواضع سختی نسبت به عربستان سعودی اتخاذ کرده بود، اما سرمایهگذاری فراوان صحرانشینان حاشیه خلیج فارس در واشنگتن به تدریج ورق را به نفع آنها بازگرداند.
نشریه لوموند دیپلماتیک درباره لابی سعودیها در واشنگتن مینویسد: این شبکه متشکل از اندیشکدهها و مراکز مطالعاتی، دفاتر وکلای دادگستری، متخصصین روابط عمومی، مشاوران و لابیها است و به نظر میرسد که از ۲۰۱۵ به بعد حداقل ۱۸ میلیون دلار از ریاض دریافت کرده است. گرچه چنین مبلغی با توجه به ۱۳۰ میلیارد دلار درآمد سالانه ناشی از نفت ناچیز به نظر میرسد، اما به خوبی بیانگر آن است که چگونه سعودیها برای در امان نگهداشتن خویش از طوفانهای سیاسی ثروت خود را بکار گرفتهاند.
در طرف مقابل، دونالد ترامپ رییس جمهور آمریکا نیز عاشق این رابطه بود. شاید عبارت دوشیدن کشورهای عربی صادقانهترین سخنی است که میتوان بر تشبیه این رابطه به کار برد.
بخشی از این راهبرد، در تفاهمنامه سرمایه گذاری 350 میلیارد دلاری سعودیها در آمریکا و خرید 100 میلیارد تسلیحات به خوبی خود را نشان داد.
سعودیها علاقه فراوانی دارند تا نتیجه این سرمایهگذاری خود را در کوتاهترین مدت زمان ممکن برداشت کنند، به خصوص آن که سعودیها هنوز احساس میکنند اقدامات اوباما جایگاه رهبری آنها را در بین کشورهای عربی خدشهدار کرده است.
عربستان میخواهد شیخ بزرگتر باشد
عربستان میخواهد بزرگ شورای همکاری خلیج فارس باشد و دوران دونالد ترامپ طلاییترین فرصت برای چنین اقدامی است.
سعودیها کوچکترین سرپیچی را بر نمیتابند به خصوص این که کینههای قدیمی نیز گاه به وخامت اوضاع اضافه میکند. محاصره ناگهانی قطر و پیش رفتن تا حمله نظامی مستقیم به این کشور درست پس از اجلاس کشورهای عربی با آمریکا نشاندهنده همین روحیه بدوی است. این وضعیت را به تمایل ذاتی عمان و کویت برای خروج از سایه عربستان اضافه کنید.
شورای همکاری خلیج فارس و ساختارهای نظامی آن عملاً در دستان دو کشور امارات و خلیج فارس قرار دارد و ایجاد هر ساختار جدید نظامی مستلزم تضمین ادامه سیادت این دو کشور است.
آیا ترامپ میتواند این تضادهای ذاتی را برای ایجاد یک ساختار نظامی با دوام و تضمین فروشهای نظامی این کشور حل کند.؟
جواب این سئوال تاکنون منفی بوده است. گردنکشی قطر در مقابل عربستان سعودی ادامه دارد و کویت علاقهای برای پیوستن به ماجراجوییهای سعودیها ندارد.
عمان نیز بنا به دلایل سنتی به دنبال حفظ رابطه خود با ایران است. خبرگزاری «رویترز» از تلاش برای برگزاری یک اجلاس منطقهای در واشنگتن تا اکتبر سال جاری خبر میدهد.
زمان برای دولت ترامپ محدود و اولویت ها متنوع است. مهمترین مانع ترامپ همان حاکم بودن الگوی بدوی بر روابط بین این کشورها است. سئوال اینجاست که چه تضمینی برای روی دادن اتفاقی همانند آنچه که پس از اجلاس ریاض روی داد، وجود دارد؟
پاسخ روشن است. هیچ تضمینی وجود ندارد و نکتهای که ترامپ باید بداند این است که گاهی وقتها رقص با شمشیر خطرناک هم میشود.