از نگاه مرد‌ها به اندام زنم زجر می‌کشم

برای چندمین‌بار بود که جوان موتوری دنبال آن‌ها افتاده بود. هرچند پیش‌تر نیز هشدار‌های لازم را به این مزاحم داده بودند؛ اما او دست‌بردار نبود. مرد جوان که حسابی از رفتار‌های همسرش و مزاحمت‌های این فرد خسته شده بود، برای رفع این مزاحمت‌ها با او درگیر شد که این نزاع خونین، آن‌ها را راهی کلانتری کرد.

کد خبر : 850527

رکنا: برای چندمین‌بار بود که جوان موتوری دنبال آن‌ها افتاده بود. هرچند پیش‌تر نیز هشدار‌های لازم را به این مزاحم داده بودند؛ اما او دست‌بردار نبود. مرد جوان که حسابی از رفتار‌های همسرش و مزاحمت‌های این فرد خسته شده بود، برای رفع این مزاحمت‌ها با او درگیر شد که این نزاع خونین، آن‌ها را راهی کلانتری کرد.

با گزارش یک مورد نزاع خیابانی به پلیس ١١٠، ماموران خود را محل درگیری رساندند. با حضور ماموران مشخص شد که دو جوان با یکدیگر درگیر شده‌اند که دراین‌میان یکی از جوان‌ها دماغش شکسته و خون تمام لباس او را قرمز کرده است. با هدایت دو طرف این نزاع خیابانی، تحقیقات پلیسی آغاز و مشخص شد که یکی از طرفین نزاع که جوانی موتورسوار بوده، برای همسر طرف دیگر نزاع ایجاد مزاحمت کرده که به‌همین‌دلیل این دو جوان با یکدیگر درگیر شده‌اند. با روشن‌شدن این موضوع برای جوان مزاحم پرونده‌ای تشکیل شد و این فرد به‌همراه پرونده راهی دادسرا شد؛ اما اینجا پایان ماجرا نبود و پس از انتقال متهم اصلی به دادسرا، نزاعی لفظی میان این زوج جوان در کلانتری آغاز شد. ماموران با مشاهده این نزاع بلافاصله وارد عمل شدند و پس از آرام کردن این زوج جوان، برای حل‌وفصل مشکلاتشان، آن‌ها به واحد اجتماعی کلانتری معرفی شدند.

زوج جوان با کوهی از صحبت مقابل مشاور نشستند و مرد جوان بدون هیچ پرسش و پاسخی، صحبت‌هایش را توفانی آغاز کرد: «از همان اولش هم می‌دانستم یک جای کار می‌لنگد؛ ولی مادر و خواهرم مدام در گوشم می‌گفتند درست می‌شود و نگران نباش. دو سال قبل به پیشنهاد خواهرم با یکی از هم کلاسی‌هایش ازدواج کردم. مادر و خواهرم خوش‌حال بودند و می‌گفتند خانواده این دختر اسم ورسم‌دار هستند و دستشان به دهانشان می‌رسد؛ البته نظر من و پدرم این نبود، چراکه با اولین دیدار از نوع آرایش و پوشش او خوشم نیامد. مادرم می‌گفت: دختر‌های امروزی همه همین‌طوری هستند و وقتی که پا به خانه شوهرم بگذارند، آن‌قدر کار روی سرشان خروار می‌شود که حوصله این جلف‌بازی‌ها را نخواهند داشت.»

سعید ادامه داد: «ازطرفی خواهرم نیز می‌گفت: دوستش به نام نسرین مرا پسندیده و نگران آینده هم نباش؛ چون می‌توانیم با او صحبت کنیم و تغییرش بدهیم. با این شرایط من ازدواج کردم؛ اما از همان روز اول دوران عقدمان دچار اختلاف شدیم. من آدم امل و سخت‌گیری نیستم. اما همسرم طوری خودش را آرایش می‌کرد، لباس‌های جلف و زننده می‌پوشید و حتی نحوه حرف‌زدن و راه‌رفتنش به شکلی بود که برای همه جلب توجه می‌کرد. از این موضوع عذاب می‌کشیدم. چند بار با او صحبت کردم؛ اما فایده‌ای نداشت. حتی نگاه بعضی از مرد‌های فامیل خودمان هم به همسرم مرا رنج می‌داد. دست آخر هم سروکله این مزاحم سمج پیدا شد. یک‌بار ساعت‌ها تعقیبمان کرد. با او درگیر شدم. مشتی به صورتم زد و دماغم شکست.»

مرد جوان که از حادثه آن‌روز حسابی کلافه بود، گفت: «چندبار دیگر هم به او تذکر دادم. نمی‌دانم این آدم علاف و بیکار، کار و زندگی نداشت که مدام کشیک ما را می‌کشید. دیروز در حضور من جلو آمد و متلک گفت. با او درگیر شدیم. می‌خواست همسرم را با چاقو بزند. موضوع را به پلیس اعلام کردیم و حالا هم کارمان به اینجا کشیده است. امروز دوباره با همسرم دعوا کردیم. او می‌گوید مرد‌ها چشم‌های خودشان را درویش کنند و چشم‌چران نباشند. متاسفم برای خودم که با چنین‌زنی ازدواج کرده‌ام. تمام فکر و ذهنش به آرایش و مدل لباس و برنامه‌های ماهواره‌ای است. هر فردی باید برای خودش احترام قائل باشد و حجاب و پوشش متعارف و باوقاری داشته باشد. امیدوارم اینجا بتوانم مشکلاتمان را حل کنیم.»

لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: