هدیه عاشقانه کلید سیاه بختی‌های دخترم شد

مرد سیلی محکمی به صورت دختر جوان نواخت و فریاد زد این بود پاسخ محبت‌های من؟ چرا با آبرو و اعتبارم بازی می‌کنی؟ چرا خودت را بازیچه جوان هوسران قرار دادی! شب تا صبح کوچه و خیابان‌ها را جارو می‌کنم که لقمه نان حلالی بر سر سفره بگذارم، اما امروز باید برای بیرون کشیدن تو از دره تباهی دست به دامان پلیس شوم و ...

کد خبر : 850011

مرد سیلی محکمی به صورت دختر جوان نواخت و فریاد زد این بود پاسخ محبت‌های من؟ چرا با آبرو و اعتبارم بازی می‌کنی؟ چرا خودت را بازیچه جوان هوسران قرار دادی! شب تا صبح کوچه و خیابان‌ها را جارو می‌کنم که لقمه نان حلالی بر سر سفره بگذارم، اما امروز باید برای بیرون کشیدن تو از دره تباهی دست به دامان پلیس شوم و ... مرد میان سال که دیگر اشک از چشمانش سرازیر شده بود، با بیان این که همه سیاه بختی‌های دخترم از همین شبکه‌های اجتماعی آغاز شد به کارشناس اجتماعی کلانتری سناباد مشهد گفت: سال‌های جوانی ام را در یکی از روستا‌های قوچان گذراندم و همان جا نیز ازدواج کردم، اما وقتی مشکلات روزگار مانند خیلی از روستاییان دیگر بر سر ما نیز سایه انداخت دست دختر و پسر کوچکم را گرفتم و راهی مشهد شدم. اگرچه به خاطر مهاجرت ناخواسته سختی‌های زیادی را تحمل می‌کردم، اما بالاخره با یافتن کاری در شهرداری زندگی ام روی ریل افتاد. با وجود این همسرم نیز به عنوان کارگر خدماتی در یکی از رستوران‌های مشهد مشغول کار شد تا هرچه زودتر آشیانه دیگری بسازیم و فرزندانمان را بزرگ کنیم. در این شرایط بود که یکی از شاگردان رستورانی که همسرم در آن کار می‌کرد به خواستگاری دختر ۱۴ ساله ام آمد و آن‌ها به طور غیررسمی به عقد یکدیگر درآمدند. هنوز یک سال از این ماجرا نگذشته بود که دامادم گوشی تلفن هوشمندی را به «طاهره» هدیه داد، غافل از این که همین هدیه عاشقانه کلید سیاه بختی‌های دخترم خواهد شد. از آن روز به بعد طاهره مدام در شبکه‌های اجتماعی سیر می‌کرد و من هم هیچ اطلاعی از عمق این فاجعه نداشتم. مدتی بعد دخترم گفت که علاقه‌ای به همسرش ندارد و خیلی راحت از او جدا شد. از آن روز به بعد در حالی که به طاهره مشکوک شده بودم سعی می‌کردم حرکات و رفت و آمد‌های او را زیر نظر بگیرم، ولی به خاطر این که شب کار بودم صبح‌ها می‌خوابیدم و او نیز از همین موضوع برای قرار گذاشتن با جوان ناشناسی سوء استفاده می‌کرد که با او در شبکه‌های اجتماعی آشنا شده بود. توهم و دوگانگی در رفتار‌های دخترم موج می‌زد و او در حالی نام‌هایی مانند برگ، گل و ماری جوانا را بر زبان می‌راند که من چیزی درباره آن‌ها نمی‌دانستم تا این که او را هنگام مصرف شیشه دیدم و تازه فهمیدم آن کلمات نام برخی مواد افیونی است به همین دلیل وقت بیشتری گذاشتم تا این که متوجه شدم طاهره با پسری اهل تبریز ارتباط دارد و نه تنها از دخترم سوء استفاده می‌کند بلکه او را با مواد مخدر آشنا کرده است و طاهره نیز همه پولی را که از فروشندگی در مغازه پوشاک به دست می‌آورد تقدیم آن پسر می‌کند. این گونه بود که وقتی به بهانه خرید شارژ از خانه بیرون رفت من هم تعقیب اش کردم و هنگام ملاقات با آن جوان ناشناس به پلیس زنگ زدم. این جا بود که دنیا روی سرم خراب شد و تازه فهمیدم دخترم به خاطر همین جوان معتاد از همسرش طلاق گرفته و اکنون با از دست دادن همه هستی اش مورد سوء استفاده این جوان قرار گرفته است. شایان ذکر است، هنگامی که به دستور قاضی حلقه‌های قانون بر دستان دختر و پسر جوان گره خورد، مادر دختر خود را به پای همسرش انداخت و التماس می‌کرد تا دخترش راهی زندان نشود و ... ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی

لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: