روحانی اخیر و پروژه آمریکا در ایران

تا زمانی که درباره پرونده هسته‌ای ایران یکپارچگی موضع در داخل کشور وجود داشت، فشار خارجی قادر به اثرگذاری بر محاسبات راهبردی کشور نبود. مسأله دقیقا از روزی آغاز شد که یک جریان سیاسی در داخل کشور منطق حفظ برنامه غنی سازی را زیر سوال برد.

کد خبر : 848970

روزنامه وطن امروز: مهدی محمدی نوشت: سخنان اخیر آقای رئیس‌جمهور برای هر که در سال‌های گذشته از ادبیات سازش‌طلبانه او و دولتش رنج دیده و به همان میزان، برای هر آن که حتی اندکی در جریان توطئه بزرگی باشد که آمریکا برای ملت و کشور ایران پخت‌وپز کرده، سخت شنیدنی است. با همان حرارتی به ترامپ و دارودسته اش می‌تازد که زمانی منتقدان مشفق را به باد طعنه می‌گرفت و با همان میزانی از صلابت با آمریکایی‌ها سخن می‌گوید که روزگاری، دوستانش، سخنانی بسیار ملایم‌تر از آن را تنش‌زایی، مبارزه‌جویی و بحران‌آفرینی در سیاست خارجی می‌خواندند.‌ می‌دانم که اکنون وقت گله گذاری نیست. این نوشته هم در پی چنین کاری نیست. من پس از سخنرانی یک ماه قبل آقای روحانی هم نوشتم که اگر ترامپ، روحانی را واقع‌گرا کرده باشد و او بتواند با موفقیت یک نسخه مقاومتی از خویش عرضه کند، آخرین چیزی که باید نگران آن باشد تسویه‌حساب با زخم‌خوردگان تیغ طعن و طرد اعتدالیون در سال‌های گذشته است. سبب، همه البته این نیست که روحانی اکنون در سیاست خارجی همانطور سخن می‌گوید که همواره از او انتظار می‌رفت و سخنانش با مبانی و موازین انقلاب اسلامی منطبق‌تر شده است؛ این علتی مهم است و برای کسانی که موجودیت انقلاب اسلامی را پیش پای هیچ سیاست‌بازی‌ای قربانی نمی‌کنند، وظیفه‌ای گریزناپذیر در حمایت از او ایجاد می‌کند، لیکن مساله، اکنون بسیار فراتر از اینهاست. بسیاری از کسانی که بحق، به دولت اعتدال و رئیس آن بدگمان هستند، می‌گویند ساده‌دلی است حرف‌های روحانی به آسانی پذیرفته شود و فراموش کنیم او در این سال‌ها چه گفته و هر جا مجال پیدا کرده، چه‌ها کرده است. برخی حتی می‌گویند استقبال از سخنان اصولی روحانی کمک به تطهیر کسی است که می‌دانیم تفاوتی جدی در احوال او حاصل نشده و معلوم نیست چه زمانی دوباره به همان وضع و حال سابق باز خواهد گشت. از نگاه این دسته، آقای روحانی دوباره نقشه‌ای برای خام کردن دیگران کشیده و درست وقتی که باید پاسخگوی کارنامه خود و وضع و حال کشور باشد، نغمه‌ای نو ساز کرده تا با حداقل هزینه از این مرحله عبور کند؛ و عبور که کرد، دوباره آش همان آش است و کاسه همان کاسه. این نوشته استدلال می‌کند که «مستقل از نیت حسن روحانی» باید از سخنان اخیر او استقبال کرد و تا زمانی که راه خود را عوض نکرده، نیت‌خوانی نکرد و در صف وحدت کشور خلل نیفکند. اصل مسأله- چنانکه من بار‌ها به زبان‌های مختلف گفته‌ام- این است که بیش از یک دهه است راهبرد آمریکا در مقابل ایران اسلامی یک راهبرد «افکار عمومی‌پایه» است. ارزیابی آمریکایی‌ها این است که تنها زمانی می‌توانند از نظام اسلامی امتیاز‌های بزرگ بگیرند و حتی آن را براندازند که توانسته باشند بخش‌های بزرگی از افکار عمومی را در مسائل اصلی و اساسی با آن دچار اختلاف کرده و علیه آن بسیج کنند. روش تحقق این استراتژی هم چنانکه یک بار با جزئیات- و البته با موفقیت- در موضوع هسته‌ای تجربه شده، این است که یک دوقطبی میان یک برنامه مرتبط با امنیت ملی (مثلا برنامه هسته ای، موشکی یا منطقه‌ای) و اقتصاد و معیشت مردم ایجاد کنند و کار را به جایی برسانند که جامعه تصور کند از میان این دو تنها می‌تواند یکی را انتخاب کند و برخورداری همزمان از هر دو ممکن نیست. برای اینکه چنین دوقطبی‌ای خلق شود ۲ کار، ضروری است؛ نخست اعمال تحریم‌ها و فشار‌های اقتصادی و ارسال این سیگنال به جامعه که تحریم‌ها علت اصلی تنگنا‌های اقتصادی آنهاست و این تحریم‌ها هم زمانی رفع خواهد شد که ایران در آن مسأله خاص استاندارد‌های غرب را بپذیرد و دوم آنکه یک جریان سیاسی- اجتماعی نام و نشان‌دار و صاحب تریبون که صدایش به مردم می‌رسد و هوادارانی درخور دارد، در مقام سخنگوی داخلی آمریکا عمل کرده و تایید کند آن برنامه خاص امنیت ملی ارزش این همه هزینه دادن را ندارد و اگر نظام کوتاه بیاید، تحریم‌ها رفع و مشکلات اقتصادی از میان برداشته خواهد شد. این چیزی است که من آن را «دینامیسم خلق برجام» می‌نامم و یک بار با جزئیات در پرونده هسته‌ای ایران پیاده شده است. گذار از شعار «انرژی هسته‌ای حق مسلم ماست» به شعار «چرخ سانتریفیوژ بچرخد چرخ زندگی نمی‌چرخد»، در واقع توصیف‌کننده نحوه عمل این دینامیسم است. تا زمانی که درباره پرونده هسته‌ای ایران یکپارچگی موضع در داخل کشور وجود داشت، فشار خارجی قادر به اثرگذاری بر محاسبات راهبردی کشور نبود. مسأله دقیقا از روزی آغاز شد که یک جریان سیاسی در داخل کشور منطق حفظ برنامه غنی سازی را زیر سوال برد و مشخصا در انتخابات ۹۲ سازش و امتیازدهی در این‌باره را به عنوان یک راه‌حل ـ. و بلکه تنها راه‌حل ـ. مشکلات اقتصادی معرفی کرد. گره خوردن این فضاسازی با انتخابات ۹۲، مسأله سازش یا مقاومت در پرونده هسته‌ای را به یک «مساله سیاست داخلی» تبدیل کرد و رای آوردن آقای روحانی به طور وسیع به این معنا تفسیر شد که جامعه ایرانی خواهان یک توافق در موضوع هسته‌ای است، در حالی که هیچ داده تجربی واقعی یا افکارسنجی معتبری این قضاوت را تایید نمی‌کرد. برجام همان‌طور که «وندی شرمن» زمانی گفت، نه محصول تحریم‌ها، بلکه محصول رای آوردن آقای روحانی در فضایی بود که یک دوقطبی میان برنامه هسته‌ای و اقتصاد شکل گرفته و عمومی شده بود. آمریکایی‌ها پس از برجام پنهان نکردند که قصد دارند با استفاده از همین دینامیسم، مدل برجام را در سایر حوزه‌های مرتبط با قدرت و امنیت ملی ایران بازسازی کنند. اوباما یک بار گفت: چیزی که ایران را درباره موضوع هسته‌ای پای میز مذاکره کشاند، درباره سایر مسائل هم چنین خواهد کرد، به شرط اینکه آمریکا به اندازه کافی صبور باشد. اکنون آمریکایی‌ها حرف از فروپاشی و براندازی می‌زنند- و این سر جای خود بحثی است که داستان براندازی چرا یکباره به صدر ادبیات آمریکایی‌ها درباره ایران بازگشته-، اما نیت اولیه و فوری آن‌ها این است که یک منازعه داخلی در ایران بر سر این موضوع به راه بیفتد که برنامه موشکی و منطقه‌ای عامل اصلی مشکلات اقتصادی مردم است. فرض آن‌ها این است که به محض اینکه این دوقطبی شکل بگیرد، جامعه ایرانی به ۲ گروه هواداران سازش و مدافعان مقاومت تقسیم خواهد شد و به شرط اینکه این نزاع به اندازه کافی عمیق شود و کش پیدا کند، نظام چاره‌ای جز این نخواهد داشت که بالاخره پای میز مذاکره نشسته یا حداقل چنانکه ترامپ دوست دارد پشت‌سر هم تکرار کند، از شدت برنامه موشکی و منطقه‌ای خود بکاهد. برای اینکه چنین وضعیتی خلق شود، سازش در ایران نیاز به یک «سر» یا «قهرمان» دارد. کسی یا کسانی باید پیدا شوند که حاضر باشند نقش سخنگوی آمریکا و اسرائیل را در داخل کشور ایفا کرده و مشکلات اقتصادی را در حالی که خود خوب می‌دانند ریشه اش چیسـت، به برنامه‌های امنیت ملی نظام مرتبط کنند. بی‌پرده باید گفت: آمریکایی‌ها منتظر بودند حسن روحانی و محمدجواد ظریف این نقش را ایفا کنند. پیش از خروج ترامپ از برجام و بویژه در ایام انتخابات از سوی آقای روحانی نشانه‌های واضحی صادر شده بود که آماده ایفای این نقش است و استعداد آن را دارد که بگوید برجام هسته‌ای شروع کار بوده و تا وقتی این مدل به همه حوزه‌های منازعه راهبردی ایران و آمریکا توسعه پیدا نکند و در نتیجه همه تحریم‌ها برداشته نشود، پروژه برجام کامل نشده است. من عمیقا عقیده دارم یکی از اصلی‌ترین عللی که دولت آمریکا را متقاعد کرد می‌تواند با یک پروژه فشار کوتاه‌مدت همه‌جانبه برجام هسته‌ای را به یک برجام همه‌جانبه تبدیل کند، همین سیگنال‌های راهبردی گمراه‌کننده‌ای بود که از محیط داخلی ایران- بعضا در بالاترین سطوح دولت- دریافت کرد و آن را به این جمع بندی رساند که هم جامعه از مشکلات اقتصادی خسته است و هم هستند کسانی که آماده اند این مشکلات را به توسعه برنامه موشکی و حضور ایران در منطقه ربط داده و نزاعی چنان پرشور در داخل ایران به راه بیندازند که در نهایت نظام چاره‌ای جز تعدیل دیدگاه‌های خود در این حوزه‌ها نبیند. اکنون سخنان حسن روحانی دارای ارزش راهبردی است به این دلیل که او حاضر نشد نقشی را که آمریکا در این مقطع بسیار حساس به ایفای آن از جانب او امید بسته بود، بازی کند و خود را به یک سوی منازعه‌ای در داخل ایران بدل کند که سوی دیگر آن «ماشین تولید قدرت نظامی و منطقه‌ای ایران» قرار دارد. نیت او هر چه باشد- که در این باره می‌توان بحث‌ها کرد- اینکه او به مردم آدرس غلط نمی‌دهد، مذاکره را به عنوان راه‌حل معرفی نمی‌کند و بلکه برعکس می‌گوید در مقطع فعلی مذاکره با آمریکا معنایی جز تسلیم ندارد، از برنامه موشکی و منطقه‌ای دفاع می‌کند، آمریکا را طرفی معرفی می‌کند که به جای مذاکره باید جلوی آن ایستاد و بلکه آن را زیر پا نهاد، به معنای شکست زیرساختی پروژه دوقطبی سازی آمریکا در ایران است. حتی اگر آقای روحانی چنانکه برخی عقیده دارند نقشه‌های پیچیده‌ای در سر داشته باشد، نقشی که فعلا در حال ایفای آن است به معنای تخریب استراتژی آمریکا در بسیج افکار عمومی ایران علیه امنیت ملی ایران است و این مهم‌تر از آن است که پیش پای منازعات سیاسی- ولو بحق و مهم- نادیده گرفته شود. اگر آمریکا نتواند یک «رأس قدرتمند» برای پروژه سازش در ایران بیابد یا ایجاد کند، نخواهد توانست جامعه ایرانی را درباره مرتبط بودن مشکلات اقتصادی به حضور ایران در سوریه و یمن یا توسعه برنامه موشکی فریب بدهد و اگر نتواند چنین کاری کند، آن وقت است که ماجرا برعکس می‌شود. نه فقط فشار اجتماعی برای برجام‌های ۲ و ۳ و... شکل نمی‌گیرد، بلکه همان دیدگاه شبه‌ایدئولوژیکی هم که درباره برجام هسته‌ای شکل گرفته بود و آن را «آفتاب تابان» می‌دانست، بتدریج تعدیل و واقعی می‌شود و یک بار برای همیشه پروژه‌های دوقطبی‌ساز به عنوان اصلی‌ترین ابزار دست دشمن برای امتیازگیری راهبردی از ایران، تعیین تکلیف خواهد شد. من طی این سال‌ها همواره سخت منتقد برجام و به طور کلی رفتار دولت آقای روحانی در حوزه‌های مرتبط با امنیت ملی بوده ام، لیکن اکنون حس می‌کنم محتاطانه می‌توان امیدوار بود راهی به سوی تصحیح تجربه تاریخی ملت ایران گشوده شده و به همان میزان که ملت از درخت سازش و مذاکره با آمریکا بار و بری ندید و میوه‌ای نچشید، در سوی مقابل خواهد دید دستاورد‌های مقاومت در ناامید کردن دشمن و تغییر دادن راهبرد آن تا چه میزان بنیادین است. اگر آقای حسن روحانی تصمیم گرفته باشد نقشی در این مسیر تاریخی ایفا کند، به مرد بزرگی، چون حاج قاسم سلیمانی باید حق داد که در این مسیر اعلام سربازی کند. اگر این مسیر را درست برویم و در میانه راه دوباره کسی رهزنی نکند و سیاسی‌کاری جای مقاومت و صداقت را نگیرد، قطعا دشمن مجبور به عقب‌نشینی خواهد شد.

لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: