دردسر باردار شدن زن صیغهای برای تازه داماد
رکنا: دختر عمویم بسیار مهربان و بااخلاق بود به همین دلیل نیز همه فامیل از این ازدواج راضی بودند من هم روزهای زیبایی را سپری میکردم و منتظر بودم تا مدت زمان عقد موقت سارا تمام شود و او را طلاق بدهم، اما این روزهای خوش مدت زیادی دوام نیاورد چرا که سارا با من تماس گرفت و گفت که باردار شده است...
پسر ۲۲ سالهای که به همراه مادرش هنگام خرید و فروش نوزاد یک ماهه دستگیر شده بود درحالی که اظهار میکرد این دختر خودم است به تشریح ماجرای فروش نوزاد پرداخت و به کارشناس اجتماعی کلانتری گفت: حدود یک سال قبل وقتی سوار اتوبوس شرکت اتوبوسرانی بودم نگاههای مرموز زن جوانی که آرایش غلیظی داشت توجهم را جلب کرد. آن روز وقتی زن جوان در یکی از ایستگاههای اتوبوسرانی شهرستان بم از اتوبوس پیاده شد من هم بلافاصله پشت سر او راه افتادم تا این که در محل خلوتی به او ابراز علاقه کردم. از آن روز به بعد رابطه من و سارا درحالی آغاز شد که او از همسرش طلاق گرفته بود و به صورت مجردی زندگی میکرد.
من به طور پنهانی سارا را به عقد موقت خودم درآوردم و به منزل او رفت و آمد میکردم. در همین روزها بود که خانواده ام تصمیم گرفتند مراسم عقدکنان من ودختر عمویم را برگزار کنند چرا که مدتی از مراسم خواستگاری و بله برون میگذشت و من هم به دختر عمویم علاقه زیادی داشتم. به همین دلیل مدتی سارا را رها کردم و سراغی از او نگرفتم. دختر عمویم بسیار مهربان و بااخلاق بود به همین دلیل نیز همه فامیل از این ازدواج راضی بودند من هم روزهای زیبایی را سپری میکردم و منتظر بودم تا مدت زمان عقد موقت سارا تمام شود و او را طلاق بدهم، اما این روزهای خوش مدت زیادی دوام نیاورد چرا که سارا با من تماس گرفت و گفت که باردار شده است. ابتدا باور نکردم، اما وقتی فهمیدم موضوع حقیقت دارد از او خواستم تا سقط جنین کند، اما او قبول نکرد تا این که نوزاد دختر به دنیا آمد. ترس از این که خانواده عمویم در جریان ازدواج موقت من قرار بگیرند زندگی ام را فلج کرده بود. مانند دیوانهها این سو و آن سو میرفتم و هر لحظه تصمیمی برای پنهان کردن این ماجرا میگرفتم، ولی این رسوایی در حدی نبود که با تفکرات بچگانه من پنهان بماند.
از سوی دیگر هم یقین داشتم دختر عمویم نیز از من طلاق خواهد گرفت و زندگی ام به خاطر هوا و هوسهای زودگذر نابود میشود. این بود که موضوع را با مادرم درمیان گذاشتم. اما هنوز تصمیمی در این باره نگرفته بودم که سارا دخترم را به منزل پدرم آورد و تهدید کرد که خودم باید فرزندم را بزرگ کنم و حق و حقوق او را نیز بدهم! این بود که به پیشنهاد مادرم راهی مشهد شدیم تا دخترم را در یک شهر دور بفروشیم. وقتی در حال صحبت با زنی بودیم که ۱۶ سال در انتظار داشتن فرزند به سر میبرد، شناسایی و دستگیر شدیم...