امیر انتظام چگونه جاسوس و به ابزاری برای آمریکا شد؟
آقای عباس امیرانتظام از اولین محکومان امنیتی در تاریخ انقلاب اسلامی در روز پنجشنبه ۲۱ تیرماه فوت کرد، او نخستین سخنگوی دولت موقت مهدی بازرگان و سفیر اسبق ایران در سوئد بود.
صبح نو: آقای عباس امیرانتظام از اولین محکومان امنیتی در تاریخ انقلاب اسلامی در روز پنجشنبه ۲۱ تیرماه فوت کرد، او نخستین سخنگوی دولت موقت مهدی بازرگان و سفیر اسبق ایران در سوئد بود.
«عباس امیرانتظام» با نام قبلی «عباس روافیان» فرزند میرزا یعقوب رفوگر بود که پدر و عمویش به فرقه ضاله بهائیت گرویده بودند. وی در سال ۱۳۲۹ دانشجوی رشته الکترومکانیک دانشگاه تهران شد و در دانشکده فنی با مهندس مهدی بازرگان آشنا شد. او از همان زمان سعی داشت که وارد تشکیلات نهضت آزادی شود.
با پیروزی انقلاب اسلامی در ۲۳ بهمن ۵۷ حکم سخنگویی دولت موقت و معاونت اداری نخستوزیری برای امیرانتظام صادر میشود، اما او چهارماه بعد به مأموریتی تازه اعزام و بهعنوان سفیر ایران در کشورهای اسکاندیناوی راهی استکهلم میشود که در آن زمان طبق اطلاعات منتشرشده، تماس و ارتباط امیرانتظام با آمریکاییها در سوئد بیشتر میشود.
۲۷ آذر ۱۳۵۸، او بهاتهام همکاری با سازمان جاسوسی آمریکا CIA و ارتباط پنهانی با دولت آمریکا، بهمحض بازگشت به کشور از مأموریت استکهلم، با حکم دادستانیکل انقلاب در فرودگاه بازداشت میشود. دانشجویان پیرو خط امام در ساختمان معروف به «بیژن» در لانه جاسوسی به اسنادی دست پیدا کردند که بیانگر ارتباط پنهان امیرانتظام با آمریکا بود و اینگونه بود که جاسوسی او کشف شد.
روز ۲۶اسفندماه سال۱۳۵۹ عباس امیرانتظام در دادگاهی بهریاست آیتالله محمدی گیلانی محاکمه شده و سرانجام پس از ۱۵جلسه رسیدگی، دادگاه وی را بهدلیل انجام ملاقاتها و تماسهای محرمانه با بیگانگان، ارائه اطلاعات داخلی به دشمن، فراری دادن سران رژیم شاه، فراری دادن مأموران سیاسی سفارت رژیم صهیونیستی در تهران و...
به اعدام محکوم میکند، اما با تلاشها و فشارهای مهندس بازرگان حکمش به حبس ابد تقلیل مییابد.
با نگاهی به روزنامهها و نشریات آن زمان درمییابیم اکثر گروهها و جناحهای سیاسی و حتی روشنفکران آن زمان نسبت به جرم عباس امیرانتظام متفقالقول بودند. افرادی که این روزها پیام تسلیت برای امیرانتظام صادر میکنند از اولین شخصیتهایی بودند که بهشدت وی را محکوم میکردند، برای شناخت دقیقتر او و اتفاقاتی که منجر به دستگیری امیرانتظام شد، «صبح نو» گفتوگویی را با آقای قاسم تبریزی، پژوهشگر و محقق تاریخ معاصر انجام داد که آن را در ادامه میخوانید.
چگونه عباس امیر انتظام بهعنوان سخنگوی دولت موقت انتخاب شد. وی پیش از این انتصاب چه کارنامهای داشت؟ صحبت کردن درباره «عباس امیر انتظام» هم مقداری مشکل است و هم سخت. مشکل از این جهت که کارنامه او را باید در سه بخش نهضت آزادی، دولت موقت و ارتباط او با آمریکاییها بررسی کرد. در همان حداقل اسنادی که در اختیار داریم سوالاتی درباره انتخاب وی در اینباره مطرح میشود که جبهه ملی باید پاسخگو باشد اگر چه او عضو شورای ملی هم بود. امیر انتظام یک شخصیت سیاسی، علمی، مستقل و یک چهره قابل ملاحظهای نبوده و نیست. او چه از نگاه منفی یا مثبت دارای حداقل یک پایگاه و جایگاهی نیست. حتی نام او در نهضت آزادی هم بهعنوان یک شخصیت مؤثر و بنام مطرح نیست، هر چند که یک عضو بود و در کنار رحیم عطایی و دیگر اعضا حضور داشت، اما چندان تاثیرگذار نبود. مهندس بازرگان درباره تاریخچه این حزب کوتاهی کرد و امیدوارم مهندس توسلی ناگفتههای این نهضت را شفاف بیان کند.
او چگونه جاسوس و به ابزاری برای آمریکا تبدیل شد؟ انتظام را میتوان ابزار سیاست آمریکا در ایران نام برد. یک نقدی که در دوران دولت موقت میتوان عنوان کرد این است که به چه دلیلی آقای امیرانتظام با آمریکا ارتباط داشت؟
در یک دولت وزیر امور خارجه یا سخنگوی آن یا مسوول میز آمریکا در وزارت خارجه به چه دلیلی باید با آمریکاییها مرتبط باشد؟ آقای انتظام به چه دلیل با آمریکا مرتبط بود؟ به چه حسابی اخبار دولت را به آمریکاییها میداد؟ یا اینکه چرا از آمریکا دستور میگرفت؟ این گفتهها را اسناد لانه جاسوسی عنوان کرده است.
حتی دیدار خصوصی که نخست وزیرموقت با امام خمینی؟ ره؟ دارد، به اطلاع جاسوسان آمریکا یا همان سفارت آمریکا میرساند. موضوعاتی همچون انحلال مجلس خبرگان قانون اساسی.
اینگونه موضوعات به ایشان یا دولت موقت چه ارتباطی داشت که ورود میکردند؟ دولت موقت حتی خودش زیر نظر شورای خبرگان بود. انتظاری که از انتظام میرفت این بود که مسلمان باشد یا انقلابی در خدمت انقلاب، یا انسانی متکی به منافع ملی و وفاق ملی. وقتی بهصورت عامل آمریکاییها درمیآید چه میشود به او گفت. از اینرو است که باید درحد یک جاسوس مطرح شود. نه تنها انتظام بلکه حتی وزرای دیگر مانند مسوول میز آمریکا در وزارت امور خارجه حق ارتباط با سفرا را ندارد و این مشکل برمیگردد به خود نهضت آزادی. هر چند که بیان اینگونه موضوعات طبق اسناد لانه جاسوسی عنوان میشود.
دکتر بازرگان، دکتر سحابی و محمد توسلی در آبان۵۸ با آمریکا ملاقات میکنند و از وضعیت ایران برای آنها سخن میگویند. در جلسات دومی که با آمریکاییها برگزار میشود آقای سحابی غایب است، اما دکتر بازرگان و توسلی با مأمور آمریکا سخن میگویند و توسلی بهعنوان سخنگوی تامالاختیار از سوی بازرگان به آمریکاییها معرفی میشود. این انحطاط و انحرافی که احزاب و سیاسیون ما با دشمن و حتی با سفارتخانهها بهطور مستقل برقرار میکردند، خلاف امنیت ملی و اقتدار ملی و حتی سیاستهای یک جریان و حزب بود.
او درباره اتهاماتش چه دفاعی داشته است؟ آیا به این اتهاماتش اعتراف کرد؟ از امیرانتظام اسناد و نوشتههایی در لانه جاسوسی وجود دارد. حتی وی در دو جلد کتابی هم که نوشته است سعی بر این دارد تا اتهامات را از خودش رد کند و بیشتر به بیان حاشیهها میپردازد تا بیان واقعیت و چراییها. از وی این انتظار میرفت که فاصله سالهای ۴۲ تا ۵۷ را مرور کند و بگوید که کجا بوده و با چه کسانی در ارتباط بوده است و انتظار میرفت که بگوید در سال ۵۷ که به بازرگان متصل میشود چگونه و با چه اهدافی این اتصال صورت گرفته است؟ ابهام و شبهه و سؤال درکارنامه ایشان بسیار است دوستان بهدنبال تبرئه یا محکوم کردن نباشند بلکه بهدنبال علل انحراف وی باشند و آنها را بیابند. نهضت آزادی پس از ۵۰ سال از عمرش بهتر است درباره مواضع و ارتباطات دو دبیر کل سابق و نهضت به بیان توضیحاتی بپردازد. اکنون برخی از اعضای دولت موقت یا نهضت ملی که در قید حیاتاند (صباغیان، توسلی) بهتر است به بیان واقعیتها بپردازند. وارونه جلوه دادن واقعیتها و سکوت آنها یا اینکه آدرس ناصحیح دادن، کوتاهی در حق جامعه و مردم است.
چرا برخی از جریانات که در گذشته انتظام را محکوم میکردند، امروز بهدنبال این هستند که وی را تبرئه کنند؟ ما با محکوم کردن یا تبرئه چیزی را بهدست نمیآوریم و بهتر است درسآموزی و تجربهآموزی و شناخت حق و باطل را جویا شویم. تاریخدانان در حد اسناد سخن میگویند و مطالبات ما در انتشار اسناد است و کارنامه و شناسنامه انتظام امروز باطل شد و باید روشن شود که چگونه حرکت کرد و چه ضربهای به جامعه ما زد.
انتظام در زندان قزلحصار مدتی را زندانی بود و به نقل از برخی میگویم که عنوان شده با طیف سلطنتطلبان همراه بود و وی به زندانی رفت که کارنامه این زندان روشن است نه شکنجه شده و نه اعدام. به حق محکوم شده و به حق اسم جاسوس بر او عنوان شده بود. انتظام یک جنایتکار و خیانتکاری بود که به زندان رفت و در کنار سلطنتطلبان و افراد کودتای نوژه روزهایی را به سر برد.
اینکه برخی از دوستان و همراهان سیاسی ایشان سکوت کردهاند باید از آنها خواست که حقیقت را کتمان نکنند اگر بهدلیل دوستی بخواهی حقیقت را کتمان کنی کفر است. اینکه یک مورخ میخواهد تحقیق کند و بگوید چرا و چگونه انتظام آمد و چگونه رفت، باید جبهه ملی پاسخگو باشد و باید برای یک مورخ این ابهام برطرف شود که چرا انتظام با آن کارنامه به جبهه ملی رفته است؟
اصل حرف بر این است که چرا با آمریکا ارتباط داشت و نهضت آزادی باید پاسخگو باشد. آیا در دولت موقت که قانونی است آیا سخنگوی دولت یا وزیر میتواند بهصورت مستقل با یک سفارت در ارتباط باشد یا با مصوب دولت باید این کار انجام گیرد؟
آقای انتظام در دفاعیاتش دروغ گفته است و در دو جلد کتابی که به رشته تحریر در آورده خیانتهای خودش را توجیه کرده است مثل انسانی که دروغ میگوید و برای اثبات آن صد دروغ دیگر را باید عنوان کند. کار وی همانند نعل وارونه است. ما نباید نعل وارونه بزنیم و این توهین به آگاهی عمومی است.
انتظام شخصیتی نیست که نبودش خلأ مثبت یا منفی برای یک گروه سیاسی باشد. انتظام وجودش چیزی بهوجود نیاورد و خلأش هم چیزی کم نمیکند، اما کارنامه او بهعنوان یک ابزار سیاسی در دست نهضت آزادی، دولت موقت، جبهه ملی و آمریکاست و اینها باید جواب دهند. نباید فراموش کرد که آمریکا بههرشکل یا صورتی و در هر زمان بهدنبال جاسوس خودشان هستند.