آمریکا توان ترساندن ایران را ندارد/ اعتراضات ایران کار ترامپ بود
این روزها حرفهای بسیاری از علاقهمندان به کشور حول این علامت سوال میگردد. برای پاسخ به آن باید سوال پیشینی را جواب دهیم و با این پاسخ میتوانیم به سوال اصلی خود برسیم. پرسش پیشینی این است: در چه وضعیتی قرار داریم و وضع مملکت چگونه است؟ وضع امروز مملکت ناشی از برخورد یک محور خارجی با یک زمینه داخلی است. این محور خارجی با تغییر استراتژی آمریکا نسبت به ایران شکل گرفته است.
کد خبر :
841571
روزنامه جام جم؛کمیل خجسته: استراتژی مداخله (Engagment) اوباما جای خود را به استراتژی فشار (Pressure) ترامپ داده است. اگر اوباما با دستکش مخملی زیر دست چدنی به دنبال تغییر رفتار بود که «لَأُغْوِینَّهُمْ أَجْمَعِینَ» دومی از نمایش دست چدنیاش اساسا ابایی ندارد و آن را راه حل مساله ایران میداند. درست مانند الگویی که بوش پسر داشت. او هم در نطقهای انتخاباتیاش میگفت: آمریکا اقتصاد و نیروی نظامی قدرتمندی دارد و بیخود وقتش را در سازمانهای بینالمللی تلف میکند و همانجور هم در دوران ریاستش عمل کرد.
اگرچه الگوی اوباما براساس نمایش سراب وعدهها بود، اما ترامپ از الگوی دوگانه ترس - یأس استفاده میکند که «الشَّیطنُ یخَوِّفُ اَولیاءَه». غلبه یأس- ترس حریف را ناتوان از واکنش و تسلیم به سازش میکند. آمریکای امروز میداند که توان ترساندن ایران را ندارد. تجربیات آنها در منطقه، موشکهای آماده به دفاع امتحان پسداده ایرانی و گسترش عمق راهبردی دفاعی ایران تا مرزهای استراتژیک آمریکا یعنی رژیم صهیونیستی توان تهدید را از آنان گرفته است. پس، چون از ترس کاری پیش نمیآید بر اشاعه یأس استوار میشود. همان چیزی که وکیل ترامپ در میتینگ منافقین اعلام کرد اعتراضات ایران سازماندهی ما بود. همان چیزی که منافقین اعلام میکنند، همان چیزی که صهیونیستها درباره میزان و شدت عملکردشان درباره فضای مجازی فارسی اعلام میکنند و ... هشتگ محبوب آنها دیگر تعامل با دنیا نیست بلکه آنها براندازم را هشتگ میزنند.
اما این محور #ناامیدی امروز در ایران چرا برای عدهای باورپذیر شده است؟ دلیل آن وجود زمینه داخلی آن است که سبب شده یأس هم رشد کند و هم تعمیم داده شود. این زمینه از اینجا ناشی شده که متاسفانه دولت از ابتدای کارش برای حل مشکلات مردم با #تک_گزینه اعتماد به غرب پیش رفت. وقت چهارساله اول تا امروز خود را صرفا روی آن گذاشت و نشد آنچه توقعش بود. دوم اینکه مردم احساس نمیکنند مدیران اجرایی #همدردهای خوبی برای مشکلاتشان هستند که قرار بود آخرای ماه تو همدرد من مسکین باشی.
نشانه این وضع چیست؟ مردم #پروژهی_کلان_جاری نمیبینند. قانون یا قانونگذارانی نمیبینند که بخواهد تحولآفرین باشد که بخواهد از #وضع_موجود عبورشان دهد. این بیحرکتی و تعلیق اقتصاد به وعده غرب فرصت داده تا زخمها زمان نمایش پیدا کنند تا باز زمان مانور روی آن فراهم شود. مگر نه اینکه ماجرای صندوقهای اعتباری با ورود و اولتیماتوم برخیجاها متولی امرش را به تکاپو انداخت و بخش اعظمی از ماجرای مردم را حل کرد؟! مگر نه اینکه ماجرای آب خرمشهر و آبادان با کار جهادی و بسیجی و به سرانجام رساندن یک پروژه پنج ماهه در دو ماه ختم به خیر شد یا خیلی چیزهای دیگر. مرهم زخم معلوم است. وقتی فشار رویت است، وقتی در جنگ اقتصادی هستی باید حالت جهادی داشته باشی که «وَجاهِدهُم بِهِ جهاداً کبیراً». پس محور فشار خارجی بر زمینه کم تحرکی و عدم همدردی مسئولان با مردم قرار گرفته است و توانسته احساس یأس را باورپذیر کند.
در مقابل ناامیدی چه باید کرد؟
حد نهایت این یأس ایجاد احساس انسداد یا بنبست در مردم است. بنبست بر اینکه راهی برای عبور از مشکلات نیست. در مقابل این وضعیت احساس یأس باید چه کرد؟ اول اینکه آنچه در عمل میبینیم ایناست که آسیبها و مشکلات راه حل دارد و با تحرک بیشتر و کار جهادی گرهها باز میشود.اما درباره این وضعیت دو گروه وظایفی دارند. آنچه که بر عهده دولتمردان و حاکمیت است و آنچه که با مردم است. دولتمردان تغییر آرایش دادهاند. دستور رهبری درباره بسیج همه قوا در قالب شورای هماهنگی اقتصادی ذیل قوه مجریه در جهت اجرای هماهنگ برنامهریزیهای اقتصادی دولت برای عبور از این مرحله - اگر از تعلل دولت در راهاندازی آن بگذریم- یکی از بزرگترین اتفاقاتی بود که در این مدت رخ داد. آنها مشغول هستند و همانطور که رئیسجمهور هم به آن اشاره کرد مصوبات آن شورا در حمایت کامل رهبر است و این یک فرصت عالی برای دولت مستقر برای عبور از مشکلاتش است.
اما در سوی مردم چه باید رخ دهد؟ وقتی افراد در جامعه احساس کنند نمیشود و نمیتوانیم و راه دیگری نیست یا کسی نیست که بهدنبال حل مشکلات باشد و این احساس همراه میشود با عملیات رسانهای دشمن آنگاه از ترکیب این دو مارپیچ سکوت شکل میگیرد. در این مارپیچ افراد احساس میکنند بازنده هستند و با این پندار پیش میروند که اکثریت در مسیری میرود که مطابق نظر و میل آنها نیست و، چون اقلیت هستند جرأت ابراز نظر ندارند و اینگونه احساس یأس سرایت میکند به همدیگر. راه حل این موضوع شکستن مارپیچ سکوت است. کسانی که فکر میکنند راه دارند باید راهشان را بیان کنند تا جامعه ببیند احساس انسداد یک احساس رسانهای است. اینکه رهبری در دیدار دانشجویان هشدار دادند «که اگر آرمانها را تکرار و مطالبه نکنید؛ افکار عمومی زیر بار این حجم عظیم و وسیع تهاجم قطعا ویران خواهد شد» به همین شکستن مارپیچ سکوت اشاره دارد. دوم اینکه در شرایطی که یک جنگ تمام عیار اقتصادی شکل گرفته است باید جامعه را حول مفهوم منافع ملی گردهم آورد. نفیو، از معماران تحریمهای جدید علیه ایران در کتاب هنر تحریمش مینویسد «کشورها رفتارهایشان را براساس اولویتهای ملی
سازماندهی میکنند. دیپلماسی فشار تلاش میکند تا دستهای از منافع را در مقابل دستهای دیگر از منافع قرار دهد.» و به این نحو درون جامعه اختلاف بیندازد. اینروزها صدای واحد از درون حاکمیت بیرون میآید. تغییر ادبیات دولت تا هروقت که این روند ادامه داشته باشد، فرصتی است برای اینکه ایده محوری ایجاد تحریمها یعنی ایجاد دوگانگی درون جامعه را خنثی کند. راز دستبوسی حاج قاسم هم در اینجا نهفته است. امروز تجربه به جامعه اجازه داده است که منافع ملی حول «عبور از تحریم از راه خوداتکایی» در حال شکلگیری باشد. کما اینکه در سال ۹۲ جامعه بعد از مناظره سوم انتخاباتی احساس کرد منافع ملیاش از راه مذاکره با تحریمکنندگان میتواند تامین شود. ما در دوران گذار بسیار مهمی هستیم. مطالبه «حل تحریم از راه دیپلماسی لبخند» به مطالبه «ایستادگی در مقابل زور و تحرک در داخل جامعه» در حال تبدیل شدن است. در این جنگ اقتصادی-رسانهای آنچه که از سوی مردم است با «تکرار آرمانها و بیان راههای عبور از مشکلات» و «زیر چتر منافع ملی جمع شدن» است که میتوانیم از طرح ناامیدسازی عبور کنیم.