برگی از جنایتهای سازمان منافقین در دهه ۶۰
مهران اصدقی، مسئول بخش نظامی سازمان منافقین میگوید: پارچهای در دست مصطفی بود که هر وقت صدایی بلند میشد با پارچه دهان طالب را میگرفت و با کابل به سینه و پاهای طالب میزد.
پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی: سازمان مجاهدین خلق (منافقین) بعد از اعلام مبارزه مسلحانه با نظام و مردم، به جنایتهای هولناکی علیه مردم ایران دست زدند و با شکنجههای طاقتفرسا به شیوههای مختلف، اقدام به ثبت جنایتهای فراوانی در صفحات تاریخ دهه ۶۰ کردند. برخی از اعضای رده بالای منافقین به بخشی از این جنایتها اشاره کردهاند. به عنوان مثال مهران اصدقی، مسئول بخش نظامی سازمان منافقین در تهران، گوشهای از جنایتهای سازمان را در به شهادت رساندن دو نفر از پاسداران به نامهای محسن میرجلیلی و طالب طاهری اینگونه روایت میکند: «مسعود قربانی و من قرار شد بالای سر محسن میرجلیلی برویم و جواد محمدی و مصطفی معدنپیشه سراغ طالب طاهری بروند.
قبل از هر چیز جواد گفت: بگذارید ببینیم این میلههای سربی که گفتهاند بیهوش میکند درست است یا نه. سپس با میله دو بار به پشت گردن طالب زد که بیهوش نشد و گفت: یا این میلهها الکی است یا این (منظور طالب طاهری) خیلی پوستکلفت است. سپس دست به کار شدیم. در حمام من و مسعود قربانی نزد محسن میرجلیلی که روی صندلی بسته شده بود رفتیم.
مسعود قربانی خطاب به محسن گفت: شنیدهام تو اطلاعات نمیدهی. میدانی ما با دشمنانمان چطور رفتار میکنیم؟ اگر اطلاعات ندهی تو را میپزیم. سپس به من گفت: اتو را بیاور. من اتو آوردم. مسعود اتو را به برق زد و اتو در حالی که چراغش روشن شده بود و داغ میشد، از فاصله بین تکیهگاه صندلی و محل نشستن آن به کمر محسن نزدیک کرد طوری که او احساس میکرد که اتو داغ است و فقط به من خیره شده بود و هیچ حرفی نمیزد.
مسعود قربانی مجددا سؤال کرد حرف میزنی یا نه؟ که به دنبال این حرف ناگهان اتو را به کمر محسن میرجلیلی چسباند که محسن از شدت درد با حالت عجیبی دهانش را باز کرد، سپس از هوش رفت. بوی سوختگی داخل حمام پیچیده بود. من خیلی ترسیده بودم. خود مسعود قربانی هم ترسیده بود، ولی سعی میکرد خودش را مسلط به کاری که انجام میدهد نشان دهد.
سپس مسعود قربانی به محمدرضا گفت: آب سرد رویش بریز تا به هوش بیاید. من از حمام بیرون رفتم و وارد اتاقی که جواد محمدی و مصطفی معدنپیشه در آن بودند شدم... آنها طالب را تهدید میکردند که تا به حال دیدهای که پوست یک نفر را بکنند؟ حتما ندیدهای. آیا فکر میکردی یک روز به دست ما بیفتی؟ میبینی ما داریم حکومت میکنیم. تو میدانستی که در این شهری که این همه شما گشت در آن به راه انداختهاید، ما شما را این طور دستگیر کنیم و هر کاری بخواهیم با شما بتوانیم بکنیم. سپس گفت: چاقو را بیاور تا فقط نشانش دهم که چطوری پوست میکنند؛ البته خود این میتواند با اعمال خود، خود را نجات دهد یعنی باید اطلاعات دهد.»
گفتنی است طالب طاهری که به شدت از طرف منافقین شکنجه میشد تنها ۱۶ سال داشت. مهران اصدقی در ادامه فرایند "گرفتن انتقام به جای اطلاعات" را توضیح داده و میگوید: مصطفی چاقو را آورد و به جواد داد. جواد دو بار چاقو را روی بازوی طالب کشید که خون نیامد. بار سوم چاقو را محکم کشید که بازوی طالب را برید. ناگهان طالب بر اثر درد شدید تکان خورد و خون از بازویش جاری شد. میخواست حرف بزند که جواد گفت: خفه شو. دوباره خواست حرفی بزند، جواد گفت: خفه شو و با مشت توی دهان طالب کوبید طوری که دندانش شکست و دهانش خونی شد. باز که خواست حرفی بزند جواد گفت: الان حالیت میکنم و سپس میلهای سربی را برداشت و به دهان و فک و چانه و دندانهای او زد که وقتی طالب دهانش را باز کرد دندانهای شکستهاش به همراه خون و آب دهان روی شلوارش ریخت. مصطفی نیز با میله سربی دیگری که در دستش بود به جاهای مختلف بدن طالب میزد و این ضربات آنقدر محکم بود که طالب از ناحیه دندههایش احساس درد شدیدی میکرد.
پارچهای در دست مصطفی بود که هر وقت صدایی بلند میشد با پارچه دهان طالب را میگرفت و با کابل به سینه و پاهای طالب میزد... طالب بیهوش در حالی که خون در جاهای مختلف صورتش خشکیده بود روی صندلی همچنان در حال شکنجه شدن بود و جواد محمدی در حالی که انبردست در دستش بود مشغول کشیدن دندانهای طالب بود که از دهان طالب خون زیادی بیرون میریخت.
آنها قسمتی از پوست سر طالب را به همراه موهای او کنده بودند و شکل آن حالت خیلی بدی داشت. طالب بیهوش بود که رحمان با ریختن با آب سرد میخواست او را به هوش بیاورد...، اما در نهایت کار اینطور گفتند که ما فقط انتقام گرفتیم و اطلاعات نگرفتیم...