ولايت فاطمی
فاطمه عجم
معرفت يافتن به مقام برترين زن تاريخ، يعني صديقه طاهره(س) كه اين مقاله به مناسبت سوم جماديالثاني، سالروز شهادت آن حضرت در سال يازدهم هجري سامان يافته، امري است فيحدنفسه نيكو و مستحسن. سخن اما از چگونگي اين معرفت، حد و رسم آن و ماهيت و حقيقت اين معرفت و در نهايت نتايج اين معرفت است؛ چه نوع تقرب به وجود صديقه طاهره در نوع تصويري كه از ايشان در ذهن پديدار ميكند، بسيار موثر و ارزشمند است و بهواقع نوع معرفتشناسي، نوع شناخت و در نتيجه نوع تقرب را سامان ميدهد. در باب معرفتيافتن اما 2 نوع متمايز وجود دارد؛ اول، معرفت شيئي در وجه كلي كه همان شناخت اشياء يا موجودات تحت مقولات است و دوم؛ شناخت موجودات در وجه جزئي و بهاصطلاح شناخت اشياء يا موجودات به نحو تشخص. اشكالي كه بر نوع اول شناخت وارد است تهي كردن موجود از درونمايه خويش و تكهتكهكردن ابعاد آن است به گونهاي كه ديالكتيك ميان اين اجزاء و ابعاد قابل مشاهده نيست. به سخن ديگر از چند صفت يك موجود سخن ميرود اما از رابطه علي ميان اين صفات اثري به چشم نميآيد؛ چراكه صفات كنارهمچيده شده كلي و قابل انطباق بر افراد بسياري هستند. بنابراين براي شناخت حقيقي كه نوعي از شناخت است كه اشياء را در وجه جزئي، بازشناسايي و بازكاوي ميكند، به ناچار بايد به دنبال صفات مشخصي باشيم كه اولا خود قابليت ارجاع به صفات ديگر را نداشته باشند و ثانيا بيشتر يا تمام صفات و رفتارهاي يك انسان مشخص را توجيه كنند. در اين صورت ميتوانيم قاطعانه مدعي اين امر باشيم كه توانستهايم يك صفت محوري را در يك موجود كشف كنيم كه اولا ساير صفات او پيرامون اين صفت بهخصوص سامان يافتهاند و ثانيا ارتباط ديالكتيكي و ضرورت علي ميان صفات را كشف كنيم. در مورد بحث اما چگونه ميتوانيم به درك اين صفت يا صفات محوري و بنيادين كه توجيهگر ساير ويژگيها و بنمايههاي رفتاري هستند، نايل آييم؟ و در صورت شناخت چگونه توانا خواهيم بود بر بازسازي و بازتوليد آن صفت يا صفات در خود؟ براي اين منظور و براساس نوع امكان معرفتيابي بايد چند دسته روايت و گزارش تاريخي را كه از زبان نزديكان فاطمه(س) برجاي مانده است، از يكديگر تفكيك كرد. منظور از نزديكان، طبعا تنها شامل افرادي كه داراي قرابت نسبي يا سببي هستند، نيست بلكه اصحاب و ياران ايشان، اصحاب رسول خدا(ص) و اهل بيت رسول خدا(ص) را در بر ميگيرد. دسته نخست اين روايات به تبيين اين موضوع ميپردازد كه فاطمه(س) برترين زنان امت است. اين دسته را ميتوان به چند زيردسته تقسيم كرد: الف) فاطمه (س) از زنان پيامبر(ص) برتر است. فرات كوفي در يك روايت بسيار قديمي از ابيمسلم خولاني گزارش ميكند كه پيامبر(ص) بر فاطمه و عايشه وارد شد در حالي كه آندو مشغول بحث بودند. پيامبر(ص) از ايشان پرسيد: « از چه سخن ميگفتيد؟» آن دو پاسخ دادند كه داشتيم درباره اين بحث ميكرديم كه كدام يك از ما بر ديگري برتري دارد. پيامبر(ص) فرمود: «اي عايشه آيا نميداني كه خداوند، آدم، نوح، آلابراهيم، آلعمران، علي، حسن، حسين، حمزه، جعفر، فاطمه و خديجه را بر جهانيان برگزيد و برتري داد؟» (تفسير فرات كوفي، ص23) ب) فاطمه در ميان دختران رسول خدا(ص) از همه برتر بود. بديل هروي از حسينبنروح نوبختي- نايب سوم خاص وليعصر(عج)- سؤال ميكند: «تعداد دختران رسول خدا چقدر بود؟ گفت: چهار. گفت: كدام يك برتر بودند؟ گفت: فاطمه. پرسيد: چگونه او برتر از سايرين بود، در حالي كه به جهت سن كمترين سن را داشت و به جهت مصاحبت با رسول خدا از سايرين كمبهرهتر بود؟ گفت: به سبب 2 خصلت، كه خداوند او را متمايز ساخت؛ اول اينكه او از رسول خدا فدك را ارث برد و ديگران نبردند و دوم اينكه نسل رسول خدا(ص) تنها به سبب او باقي ماند و خداوند او را به اين دو ويژگي متمايز نساخت مگر آنكه اخلاص نيت را از او مشاهده كرد.» (مناقب آلابيطالب، ابن شهرآشوب، ج3، ص323) در اين روايت علاوه بر اينكه بر برتري صديقه طاهره تصريح رفته، از سبب اين برتري نيز سخن به ميان آمده است. هرچند بايد به اين نكته توجه كرد كه ارثبردن از رسول خدا و باقيماندن نسل رسول خدا به سبب صديقه طاهره(س) دو صفتي هستند كه قابليت ارجاع به صفات ديگر را دارند و به سخن ديگر خود معلول صفات ديگر به شمار ميروند و از اينرو نميتوان نقش محوري براي آندو قائل شد؛ علاوه بر اينكه به قطع نميتوان از حصر علل برتري صديقه طاهره(س) در اين دو امر سخن راند، خصوصا از زبان نايب سوم وليعصر(عج)! در همين بخش حديث جالبتوجهي وجود دارد كه به لحاظ تاريخي به وجود اين تصور در ميان عموم مسلمانان اشاره دارد. هيثمي در مجمعالزوائد نقل ميكند كه امام عليبنالحسين(ع) هنگامي كه شنيدند عروه درباره برتري زينب بر فاطمه(س)- كه هر دو از دختران رسول خدا بودند- روايتي را از پيامبر نقل ميكند، بسيار خشمگين شدند و به نزد عروه رفتند و به او فرمودند: «اين حديث چيست كه تو آن را روايت ميكني و در آن حق فاطمه(س) را ناديده ميگيري؟!» عروه پاسخ داد: «به خدا سوگند دوست ندارم كه آنچه ميان مشرق و مغرب است، از آن من باشد ولي من چيزي از حق فاطمه(س) را ناديده بگيرم. هرگز اين حديث را ديگر روايت نخواهم كرد.» (مجمعالزوائد، ج9، ص213) ج) برتري فاطمه بر تمام زنان به صورت مطلق. اين دسته خود شامل چند نوع گزارش است؛ يعني هر يك از اين روايات به گونهاي خاص اين برتري را بيان داشته است. ج-1) اين دسته ازروايات صديقه طاهره را در ميان 4 زني قرار ميدهند كه برترين زنان جهان طي قرون هستند. ابناسحاق در سيره خويش از امام حسن(ع) از رسول خدا(ص) روايت ميكند كه 4 زن از ميان زنان جهانيان تو را كفايت ميكند: مريم، آسيه (زن فرعون)، خديجه (دختر خويلد) و فاطمه (دختر محمد). (سيره ابناسحاق، ص244) ج-2) اين دسته ازروايات نيزفاطمه را به تنهايي برترين زن در ميان جهانيان ميدانند و معرفي ميكنند. لحن (ج-2) كاملا در تضاد با سياق (ج-1) است و از اين رو ناچار به گزينش سندي ميان اين دو دسته هستيم. اين گزينش البته به برتري (ج-2) رأي ميدهد. حاكم نيشابوري در المستدرك روايت ميكند كه رسول خدا فرمودند: «از آسمان فرشتهاي نازل شد... پس مرا بشارت داد كه فاطمه سرور زنان اهل بهشت است.» حاكم در ادامه مينويسد كه اين حديث بنابر شرط بخاري و مسلم صحيح است ولي آن دو آن را ذكر نكردهاند. (المستدرك، ج3، ص151)البته بخاري همين حديث را بدون ذكر سند در صحيح خود آورده است. (صحيح بخاري، ج2، ص301، باب مناقب فاطمه) حاكم در مستدرك از عليابنابيطالب(ع) نقل ميكند كه پيامبر به فاطمه گفت: «اي فاطمه آيا راضي نيستي كه تو سرور زنان اهل بهشت هستي و دو پسرت سرور جوانان اهل بهشت؟» (المستدرك، ج3، ص156) (ج-3) در اين دسته، نوعي ايجاد سازگاري ميان رواياتي كه فاطمه را برترين زنان ميشمارد و آياتي كه مريم را بهترين زنان محسوب داشته ايجاد ميشود و اين دسته سعي ميكنند كه با پيشكشيدن بحث زمان اين تضاد ظاهري مرتفع شود. شيخ صدوق در معانيالاخبار با سندي از مفضلبنعمرو روايت ميكند كه «به ابيعبدالله(ع) گفتم: به من بگو آيا رسول خدا چه گفت كه فاطمه سرور زنان جهانيان است يا اينكه او سرور زنان زمان خود است؟ امام فرمودند: اين مريم بود كه سرور زنان زمان خود بود ولي فاطمه سرور پيشينيان و پسينيان است.» (معانيالاخبار، ص107) در اين سه بخش كه زيرمجموعه دسته (ج) بودند، هرچند به برتري و افضيلت حضرت صديقه طاهره(س) اشارت رفته اما سخني از علت برتري نيست. علاوه بر اينكه نوعي رنگ جنسيتي به بحث افضيلت اعطا شده است؛ به اين معنا كه كمال و برتري را براساس مولفههاي جنسي خاص از آدميان در نظر گرفته است و اين لااقل در نظر اول با آنچه از مفهوم كمال يا همان حيات طيبه از متون اسلامي به ذهن متبادر ميشود، در تباين است زيرا در اين متون اين تفكيك و تقسيمبندي به چشم نميخورد. به سخن ديگر برترين زنان، ممكن است برترين مردان و يا در زمره برترين مردان نيز باشد؛ از اين سو عبارت يادشده «برترين آدميان» بيشتر با اين متون در سازگاري است و با آنچه از اين نصوص مستفاد است، بيشتر در توافق و هماهنگي قرار ميگيرد، چراكه كمال، تقرب وجودي است به باريتعالي و اين امري است كه جنسيتپذير نيست. دسته دوم رواياتي است كه از زبان پيامبر(ص) بيان شده و به تبيين شخصيت صديقه طاهره پرداخته است: 1- بخاري در صحيح از مسوربنمخرمه روايت ميكند كه پيامبر فرمودند: «فاطمه پاره تن من است؛ هركس او را بيازارد مرا آزرده و هركس مرا بيازارد خدا را آزرده است.» (بخاري، ج 2، ص 30، باب مناقب فاطمه(س) 2- شيخ طوسي در امالي خود از سعدبن ابيوقاص روايت ميكند كه از رسول خدا شنيدم «فاطمه عزيزترين بندگان نزد من است؛ هر كس به او بدي كند، به من بدي كرده است و هر كس به او خوبي كند به من خوبي كرده است.» (اماليطوسي، ص 24)،3- فاطمه بهترين دختران من است. (احقاقالحق، ج10، ص183) ،4- فاطمه برگزيده الهي است. (تاريخ بغداد، ج 1، ص259)، 5- فاطمه شاخهاي از درخت نبوت است. (امالي طوسي، ص 19)،6- فاطمه زبان ميزان است. (كشفالغمه، ج1، ص 506)،7- اگر نيكي چون شخصي ميشد، همانا آن شخص فاطمه بود. (احقاقالحق، ج 1، ص 183)،8- «فاطمه محبوبترين اهل بيت نزد من است»؛ حاكم اين روايت را با سند صحيح در المستدرك به نقل از اسامهبنزيد از زيدبنحارثه گزارش كرده است. زيد ميگويد: «من و عليبنابيطالب و جعفربنابيطالب با يكديگر مشغول گفتوگو بوديم. جعفر ميگفت: من محبوبترين شما نزد پيامبر(ص) هستم. علي نيز همين را ميگفت. گفتند: به سوي رسول خدا(ص) ميرويم و همين را از او ميپرسيم. [از اينجاي روايت را اسامهبنزيد نقل ميكند] اسامه گفت: ايشان اذن ورود به رسولخدا(ص) را خواستند در حاليكه من نزد ايشان بودم. پس رسول خدا به من گفت: برو ببين چه كساني هستند؟ من نيز بيرون آمدم و گفتم: علي، جعفر و زيدبنحارثه اذن ورود ميخواهند. رسول خدا فرمود: به ايشان اذن بده. ايشان نيز وارد شدند و از رسول خدا(ص) پرسيدند: اي رسول خدا! محبوبترين مردم نزد شما كيست؟ فرمود: فاطمه. ايشان گفتند: ما درباره مردان از شما ميپرسيم. رسول خدا فرمودند: عليبنابيطالب(ع). (المستدرك، ج 3، ص155)،9- فاطمه بهترين ياريگر براي انجام فرامين الهي است. (مناقب آلابيطالب، جلد 3، ص 355). دسته سوم و چهارم را بايد رواياتي دانست كه از زبان اهلبيت عليهمالسلام و نيز اصحاب پيامبر در شأن ايشان نقل شده است. مضمون اين روايات تفاوت چنداني با دسته دوم و اول ندارد. البته به فراخور حال و گذشت زمان مطالبي نيز بر آن محتوا افزوده شده است؛ مانند اين حديث امام باقر(ع) كه فاطمه مفروضالطاعه است بر تمام مخلوقات اعم از جن و انس و پرندگان و... (دلائلالامامه، ص 27) يا اين حديث امام صادق(ع) كه فرات كوفي آن را در تفسير خود نقل كرده است: «روحالقدس همان فاطمه است.» (تفسير فرات كوفي، ص 153) همچنين از امامصادق درباره اين جمله در اذان سؤال شد كه معناي «خيرالعمل» در حي علي خيرالعمل چيست؟ امام در پاسخ فرمودند: بهترين عمل (خيرالعمل) نيكي به فاطمه و فرزندان اوست. (بحارالانوار، ج43، ص 44) اينها بخشي از رواياتي است كه درباره صديقه طاهره(س) بيان شده است؛ هرچند نبايد اين نكته را از نظر دور داشت كه حجم اين احاديث به همين مقدار محدود نميشود. از اين گزارشها چند صفت قابل استنتاج است: 1- كثرت عبادت فاطمه(س) كه در انجام فرايض متجلي ميشود. 2- كثرت نوافل 3- كثرت دعا 4- نوعدوستي 5- اعتقاد به اصل تساوي عمل حتي در برابر كنيزكان. البته اين صفات هيچيك صفت بنيادين و محوري نيستند؛ زيرا اولاً قابل فروكاهيدن به صفات ديگر هستند و ثانياً تمام يا اكثر صفات و رفتارها را توجيه نميكنند بلكه خود معلول يك صفت محوري ديگر هستند كه نسبت به ساير صفات رابطه علي دارد. اما در ميان انبوه رواياتي كه پيرامون صديقه طاهره شكل يافتهاند، 2 روايت يا به عبارت دقيقتر 2دسته روايت بهچشم ميخورد كه در نظر دقيق به بيان صفات يا ويژگي محوري اشارت دارند. از قضا در اين 2دسته فروكاهش و ارجاع يك رفتار به رفتار ديگر كاملاً قابلشناسايي است. در دسته اول، چندين روايت وجود دارد كه همگي به مقدار مهريه صديقه طاهره(س) ميپردازند. در روايت اول كليني با سند خويش از امام صادق نقل ميكند كه فاطمه(س) به پيامبر(ص) فرمود: «شما مرا با مهريهاي اندك به ازدواج علي(ع) درآوردي! رسول خدا(ص) به او فرمودند: من چنين نكردم بلكه خداي تبارك و تعالي تو را به ازدواج علي(ع) درآورد و مهريه تو را تا آسمان و زمين پابرجاست يكپنجم دنيا قرارداد.» (بحارالانوار، ج43، ص 144) در نگاه اول شايد اين نكته به ذهن متبادر شود كه گويي صديقه طاهره(س) نسبت به مهريه خويش اعتراض دارند اما نظر به روايات ديگر- خصوصاً روايتي كه خوارزمي آن را در مناقب خويش نقل كرده است- امر ديگري را اثبات ميكند. اين روايت را علاوه بر خوارزمي، ديلمي در ارشادالقلوب آورده است؛ «پيامبر ميگويد: روزي بر فاطمه(س) وارد شدم. او در حاليكه حسن را بر كتف خويش حمل ميكرد ايستاد و شروع به گريستن كرد. گفتم: دخترم! چه چيزي مايه گريستن تو شده است؟ گفت: اي پدر، من مرتب نكوهشها و كنايههاي زنان قريش را در محافلشان ميشنوم كه ميگويند پدر فاطمه او را به انسان فقيري كه هيچ ندارد تزويج نمود. گفتم: چشمانت روشن باشد. به خدا كه من چنين نكردم بلكه خداوند از بالاي آسمانهاي هفتگانه تو را به عقد علي درآورد و جبرئيل و ميكائيل و اسرافيل را شاهد گرفت. بدان كه خداي تعالي به اهل زمين نظر كرد و پدرت را براي رسالت برگزيد؛ سپس دوباره نظر كرد و علي را براي ولايت برگزيد؛ آنگاه خداوند علي را به عقد تو درآورد و من نيز او را وصي خود گردانيدم. بدان كه علي از من است و من از اويم. علي دانشمندترين مردم، صبورترين ايشان و پيشگامترين ايشان در اسلام است و حسن و حسين- دو فرزند او- سرور جوانان اهل بهشت هستند.» (ارشادالقلوب، ج 2، ص 221، مناقب خوارزمي، ص 216) اين روايت علاوه بر اينكه نشاندهنده علت ناراحتي صديقه طاهره(س) است به پرسش اصلي اين جستار كه در باب شناخت صفت بنيادين بود نيز پاسخ ميدهد؛ زيرا پس از آنكه پيامبر(ص) علت امر را براي فاطمه(س) توضيح ميدهد، ايشان آن را بهرغم شرايط ناسالمي كه توسط زنان قريش پديد آمده است ميپذيرد و پذيرش امري كه خلاف مقتضيات و مؤلفههاي وضع فعلي است، نشانگر وجود نوعي آمادگي و استعداد شديد براي پذيرش امر قدسي و ربوبي است؛ امري كه از آن ميتوان با تعبير «ولايتپذيري» ياد كرد؛ يعني صفتي كه اولاً قابل فروكاهش به هيچ صفت ديگري نيست، ثانياً توجيهگر حداكثري رفتارهاي انسان كماليافتهاي چون فاطمه است و در نتيجه شناخت صديقه طاهره(س) را در وجه جزئي- كه قابل انطباق بر ديگران نيست- فراهم ميآورد؛ درواقع نوعي از ولايتمداري كه مخصوص فاطمه(س) است. روايت ديگري كه بهخوبي حاكي از اين ويژگي خاص ديالكتيكي است گزارشي است مربوط به دوران پس از رحلت پيامبر و حوادثي كه سبب شد امر خلافت از مسير اصلي منحرف شود. علامه مجلسي در بحارالانوار نقل ميكند: «پس از ماجراي فدك فاطمه در مسجد پيامبر(ص) طي خطبهاي سياستهاي موجود را نقد كرد. پس از آن روانه منزل شد و چون وارد خانه شد و چشمانش به علي كه در گوشهاي نشسته بود افتاد، گفت: اي پسر ابوطالب تو را چه شده است كه چون جنين در خود پيچيدهاي (إشتملت شمله الجنين) تو كه روزي كسي را ياراي برابري و مقابله با تو نبود امروز اينچنين بيدفاع و ناتوان نشستهاي! از قضا در همان لحظه اذان بلند شد و امام فرمودند: اگر ميخواهي، حق خود را بگيرم ولي اين اذان خاموش شود. فاطمه(س) چون اين سخن شنيد خاموش شد و كلام امام را پذيرفت.» (بحارالانوار، ج 8، ص123، چاپ سنگي) اين روايت نيز چون روايت گذشته بر ولايتمداري حضرت صديقه طاهره دلالت دارد؛ امري كه فاطمه را آنچنان توانا ساخته بود براي پيمودن درجات كمال، بهواقع همين ولايتپذيري است؛ خصوصاً اگر به اين نكته توجه كنيم كه بسياري از اين ولايتپذيريها توجيه عقلاني ظاهري ندارند و به سخن ديگر چون در امور جزئي جريان دارند و رخ ميدهند از تحت قاعدهاي عقلي و ظاهري كه طبيعتاً سرشتي كلي و ضروري دارد خارج هستند؛ بنابراين پذيرش آنها صبر و حلم و شكيبايي فزونتري ميطلبد؛ صبر و حلمي كه در فاطمه پديده آمده بود و او را به مرتبت و مقام فنا در ولايت كه همان فرمان و امر الهي است رسانيده بود. آري فاطمه فاطمه شد، چون از خود تهي شد و پر شد از امر قدسي و تن داد به فرمان الهي. منبع: همشهری