بدتر از ابلیس

آن‌ها که خوش‌خیالند یا بی‌خیال، پدیده نفوذ برای‌شان افسانه‌ای است بعید، اما برای آن‌ها که حافظه تاریخی‌شان خیال از کار افتادن ندارد، هولناک‌ترین واقعه.

کد خبر : 836523
روزنامه صبح نو: آن‌ها که خوش‌خیالند یا بی‌خیال، پدیده نفوذ برای‌شان افسانه‌ای است بعید، اما برای آن‌ها که حافظه تاریخی‌شان خیال از کار افتادن ندارد، هولناک‌ترین واقعه. این روز‌ها در آستانه سالگشت هفتم تیرماه قرار داریم. تنها هشت روز پس از رأی مجلس به عدم کفایت سیاسی ابوالحسن بنی صدر، نخستین رییس‌جمهوری حکومت نوپای اسلامی، ۷۲‌نفر از اعضای حزب جمهوری اسلامی در انفجار مهیب تروریستی که بعد‌ها معلوم شد، کار «محمدرضا صمدی کلاهی» عامل نفوذی سازمان مجاهدین خلق (منافقین) بوده، به شهادت رسیدند.
صمدی کلاهی که عضو سازمان مجاهدین خلق بود
به دستور مسوولان مافوق تشکیلات، به‌عنوان پاسدار به کمیته، ولی عصر تهران، واقع در خیابان پاستور پیوست. طولی نکشید که وی به داخل حزب جمهوری اسلامی رخنه کرد و چندی بعد به‌عنوان مسوول حفاظت سالن برگزیده شد. کلاهی پس از بمب‌گذاری، به‌صورت مخفیانه و به‌طور مستمر توسط سازمان منافقین محل اختفایش تغییر می‌کرد. وی یکی، دو ماه بعد به کردستان و پس از مدتی، از آنجا به عراق منتقل شد.
در جلد نخست خاطرات آیت‌الله محمد محمدی ری‌شهری، وزیر وقت اطلاعات درباره سرنوشت کلاهی چنین آمده است: نامبرده [کلاهی]در عراق در بخش عارفی (روابط با عراق) با نام مستعار «کریم» فعالیت می‌کرده و با یکی از منافقین به‌نام خورشید فرجی زنوز، اهل تهران، ازدواج می‌کند. گفته می‌شود کلاهی در سال‌۱۳۷۰ نسبت به سازمان منافقین مساله دار شده و در سال‌۱۳۷۲ از سازمان جدا و در سال‌۱۳۷۳ از عراق به آلمان رفته بود.
روایت‌های مختلفی از آینده مبهم کلاهی بیان شده است. اواخر سال‌۹۲ بود که یک منبع آگاه در گفتگو با ایرنا اعلام کرد: مسعود کشمیری عامل انفجار نخست‌وزیری و محمدرضا کلاهی صمدی، عامل انفجار حزب جمهوری اسلامی در آلمان رویت شده‌اند. نامبردگان که از اعضا و هواداران فعال گروهک تروریستی منافقین و خط نفوذ فرقه رجوی در نهاد‌های حیاتی، حساس و مهم جمهوری اسلامی بودند، هنگام خوردن غذا در رستورانی در شهر کلن و هنگام رانندگی در شهر هامبورگ آلمان مشاهده شده‌اند.
اما برخی منابع دیگر می‌گویند، کلاهی در کشور هلند، تاجر مواد‌مخدر و اسلحه بود و از همین راه امرار معاش می‌کرد و در سال‌های اخیر نیز با وارد کردن حجم بالایی از مواد مخدر، به یکی از کارتل‌های بزرگ مواد در هلند تبدیل شده بود. ظاهراً کلاهی با برخی شرکای خود دچار اختلافات شدید شده بود و بار‌ها توسط آن‌ها تهدید به مرگ می‌شد و نهایتاً طی حادثه‌ای توسط چند نفر در حین رانندگی در خیابان کشته شده و خودروی وی نیز به آتش کشیده می‌شود.
سازمان مجاهدین خلق که از سوی حضرت امام؟ ره؟ به لقب با مسمای منافقین ملقب شد، پس از عزل متحد و مؤتلف خود یعنی بنی‌صدر از مقام ریاست‌جمهوری در ۳۱ خرداد سال‌۶۰ توسط قاطبه نمایندگان مجلس، با اعلام رسمی جنگ مسلحانه علیه نظام و مردم.
به حذف شخصیت‌های مؤثر انقلاب و در نتیجه براندازی نظام اسلامی روی آورد.
طبیعی و بدیهی می‌نمود که آیت‌الله سیدمحمد حسین بهشتی که از پیش از انقلاب، به‌دلیل مقابله و تعارض با اعضای مارکسیست‌شده سازمان مجاهدین خلق (از نیمه نخست دهه‌۵۰ که سازمان به دو بخش مسلمان و مارکسیست‌شده تقسیم شد) مورد سوءظن و تنفر اعضای این سازمان قرار داشت و پس از انقلاب، به‌دلیل واهیِ رابطه با آمریکا، تحت شدیدترین شانتاژ‌ها از سوی باند بنی‌صدر و رجوی قرار گرفت، در صدر افرادی قرار بگیرد که باید از گردونه سیاست ایران حذف می‌شد. همین اتفاق هم افتاد و یکی از تئوریسین‌های شهیر انقلاب در مقام دبیرکل حزب جمهوری اسلامی به همراه تعداد دیگری از اعضای این حزب در روز هفتم‌تیر توسط سازمان منافقین به شهادت رسیدند.
فاجعه هفتم تیر، نخستین میوه درخت نحس نفوذ در کشورمان نبوده است؛ نفوذ عوامل بیگانه در ایران، سابقه‌ای بس طولانی دارد. شاید غم‌بارترین و مصیبت بارترین محصول نفوذ در کشورمان، رخداد کودتای ۲۸‌مردادماه سال‌۳۲ باشد. آنجایی که نخست‌وزیر وقت، برای دور زدن تحریم‌های امپریالیسم بریتانیا، دست خواهش به سوی آمریکا -برای دریافت کمک‌های مالی- دراز کرد؛ غافل از آنکه آمریکایی‌ها با همراهی انگلیس، مشغول تطمیع و تشجیع عناصر هدف خود در ارتش، شهربانی، ژاندارمری و حتی در میان یاران گرمابه و گلستان آقای نخست‌وزیر، برای طرح‌ریزی و اجرای کودتا علیه دولت وقت بودند. کودتا در نهایت در عصر روز ۲۸‌مرداد به پیروزی رسید و پس از آن تاریخ، ایران عصر پهلوی دوم، به جولانگاه چکمه‌های مستشاران آمریکایی تبدیل شد.
با گذشت همه این سال‌ها، اما شبح نفوذ از سر کشور برداشته نشده است. چه آنکه اگر این شبح واهی می‌نمود، قطعاً شاهد گوشزد‌های گاه و بیگاه بزرگان نظام نبودیم. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب اسلامی در شهریورماه سال‌۹۴ در دیدار اقشارمختلف مردم درباره خطر نفوذ فرمودند: «بعضی‌ها اصرار دارند این شیطان بزرگ را با این خصوصیّات -که از ابلیس بدتر است- بزک کنند و به شکل فرشته وانمود کنند. چرا؟ دین به‌کنار، انقلابیگری به‌کنار؛ وفاداری به مصالح کشور چه می‌شود؟ عقل چه می‌شود؟ کدام عقلی و کدام وجدانی اجازه می‌دهد که انسان قدرتی مثل قدرت آمریکا را به‌عنوان دوست، به‌عنوان مورد اعتماد، به‌عنوان فرشته نجات انتخاب بکند؟ این‌گونه هستند؛ حقیقت امر این است. بله، خودشان را می‌آرایند؛ با ظاهر اتوکشیده.
با کراوات، با ادکلن، با ظواهر به‌ظاهر چشمگیر، خودشان را در چشم افراد ساده‌لوح جور دیگری جلوه می‌دهند؛ حقیقت رژیم آمریکا این‌هاست. این در مورد ماست؛ در مورد کشور‌های دیگر هم همین‌جور است. ملّت بزرگ ایران این شیطان بزرگ را از کشور بیرون کرد؛ نباید بگذاریم دوباره برگردد؛ نباید بگذاریم از در رفت، از پنجره برگردد؛ نباید اجازه بدهیم نفوذ پیدا کند؛ دشمنی این‌ها تمام نمی‌شود.»
اگر به رخداد‌های سالیان اخیر در کشورمان نگاهی بیندازیم، مشاهده می‌کنیم که دغدغه‌های رهبر انقلاب پیرامون مساله نفوذ تا چه اندازه قریب به واقعیت بوده است. چه آنکه یکی از اعضای تیم مذاکره‌کننده هسته‌ای کشورمان به اتهام جاسوسی و اتهامات دیگر، بازداشت و حتی به زندان محکوم شد. آقای مجتبی ذوالنور، عضو کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس مهرماه سال‌۹۶ در گفت‌وگویی اعلام کرد: «حکم دری اصفهانی به جاسوسی قطعی شده است. علاوه بر دری اصفهانی دو نفر دیگر هم در تیم مذاکره‌کننده به همین اتهام هستند که یکی از آنان در کانادا به‌سر می‌برد و دیگری هم در یکی دیگر از کشورهاست.»
«کاووس سیدامامی» فعال محیط‌زیستی هم دیگر چهره‌ای بود که سال گذشته به اتهام جاسوسی دستگیر شد. پس از بازجویی‌ها این اتهام محرز شد. «ابوالفضل حسن‌بیکی» دبیر کمیسیون امنیت ملی درباره جزئیات جرم سیدامامی گفت: «این فرد در جریان بازجویی‌ها به انتقال حجم زیادی از اطلاعات محرمانه به سرویس‌های جاسوسی خارجی اعتراف کرده است.»
چند سال پیش «صادق خرازی» سفیر سابق کشورمان در فرانسه و دبیرکل کنونی حزب ندای ایرانیان در گفت‌وگویی از ایجاد نفوذ در جریان اصلاح‌طلب خبر داد. وی در این گفتگو گفت: «من اصلاح‌طلبی را که نمادش در خارج از کشور باشد قبول ندارم. اینکه بروند و اتهام بزنند و بدوبیراه بگویند و شانتاژ کنند؛ قبول ندارم. کسانی را یادم است که در دورانی که سفیر بودم با خارجی‌ها مذاکره می‌کردند و به دشمن گرا می‌دادند؛ من آن‌ها را به‌عنوان اصلاح‌طلب قبول ندارم.»
هر چند اظهارات خرازی به مذاق برخی فعالین اصلاح‌طلب خوش نیامد، اما به‌طور تلویحی بر این امر صحه گذاشت که پدیده نفوذ، در صورت عدم نظارت، حتی می‌تواند به‌راحتی فعالین یک جریان رسمی در داخل کشور را آلوده خود کند.
آخرین حادثه‌ای که ظن نفوذ در آن می‌رود، نامه تعدادی از فعالان اصلاح‌طلب خطاب به برخی مسوولان نظام برای مذاکره مستقیم با آمریکاست. در این نامه که متن اصلی آن در فضای مجازی پیدا نمی‌شود، از مسوولان خواسته شده که برای حل مشکلات، مذاکره مستقیم با دولت آمریکا در دستور کار قرار بگیرد. در این نامه -که از سوی خود اصلاح‌طلبان و حتی رهبر این جریان به‌شدت محکوم شد- نکته‌ای که به شدت جلب نظر می‌کند، بی‌خبری امضاکنندگان نامه از متولی اصلی آن است.
در همین باره «غلامحسین کرباسچی» یکی از امضاکنندگان، در گفت‌وگویی اعلام کرد که «چه کسی امضای من را پای این نامه گذاشته است؟» «جوادی حصار» دیگر امضاکننده نامه، برخلاف کرباسچی، ضمن تأیید اقدامش در امضای نامه، از نویسنده اصلی آن اعلام بی‌اطلاعی کرد! اظهارات جوادی حصار، رسماً نشان می‌دهد که جریانی بی‌نام‌و‌نشان با حرکتی آهسته و بی‌سر‌و‌صدا، با اقداماتی نظیر نامه‌نگاری با حاکمیت.
در پی‌ایجاد دوگانگی و دوقطبی میان نخبگان کشور است؛ نخبگانی که در این میان، به عمد یا به سهو در دام این هدف ناصواب گرفتار شده‌اند.
با نگاهی گذرا به گزاره‌های فوق، پی می‌بریم که نفوذی‌ها، برند و نشان مشخصی ندارند و هر نهاد و بخشی از حاکمیت می‌تواند ملجاء و مأمن چنین عناصری باشد. با وجود این واقعیت غیرقابل کتمان، آنچه مهم به نظر می‌رسد، بستن راه‌های نفوذ احتمالی است. امری که قطعاً به کوشش نهاد‌های امنیتی و اطلاعاتی و هوشیاری همه مسوولان و به تبع آن مردم، محتاج است.
لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: