ماجرای خانه تجملی و گران قیمت بازیگر قبل از انقلاب در نیاوران!
سید ضیاءالدین دری کارگردان معتبر سینمای ایران که این روزها سریال «کلاه پهلوی» او در شبکه افق در حال پخش مجدد است، در مطلبی تازه خاطراتی ناگفته از مرحوم فردین را به رشته تحریر درآورد.
سینما مثبت: سید ضیاءالدین دری کارگردان معتبر سینمای ایران که این روزها سریال «کلاه پهلوی» او در شبکه افق در حال پخش مجدد است، در مطلبی تازه خاطراتی ناگفته از مرحوم فردین را به رشته تحریر درآورد.
متن یادداشت جدید این کارگردان درباره فردین به شرح زیراست:
فردین در محله قدیمی شهباز واقع در جنوب شرق تهران دهه ۱۳۰۰- ۱۳۱۰ به دنیا آمد و در همان محل رشد کرد و درس خواند، نوجوانی و جوانیاش، تمرینات ورزشی و ورود به تیم ملی کشتی و نایب قهرمانی جهان را پشت سر گذاشت. پس از کسب مدال نقره جهانی شاه او را به حضور پذیرفت و در منطقه نوساز شرق تهران _. نارمک _. خانهای به او اهدا کرد و فردین به آن محل رفت. پس از شروع فعالیت در سینما وکسب درآمد بیشتر، به منطقه نو ساز ِقشر به نسبه مرفه نشین دهه ۱۳۴۰، امیر آباد شمالی نقل مکان کرد، موفقیت بی نظیر (گنج قارون) که ازنیمه آبانتا نوروز ۴۵ بر اکران بود و با نرخ متوسط بلیط ۲ تومان معادل کل جمعیت «تهران بلیط فروخته بود - حدود ۵ میلیون تومان - یک شوک اقتصادی محسوب میشد. فردین پنج در صد در فیلم شریک بود. سرمایه گذاران به قصد خریدِ سهم اندک او سراغ فردین میروند و روی مبلغ ۶۰۰ هزار تومان به تفاهم میرسند! این رقم در آن سالها معادل هزینه معمول دو فیلم و نصفی بود یعنی ارزش گنج قارون ۱۲ میلیون تومان شده بود و هنوز اکران بسیاری از شهرها و اکران دوم آنها را در پیش روی داشت.
خانه نیم میلیون تومانی فردین
چند ماه بعد روزنامهها خبری منتشر کردند با تیتر (فردین خانه نیم میلیون تومانی خرید) آن خانه در منطقه موسوم به صاحبقرانیه، واقع در شمالیترین نقطه خیابان سلطنت آباد و در جنوب کاخ نیاوران پس از پارک شاهنشاهی قرار داشت و شیبه به خزر شهر، محصور و با نگهبان و کاملاً کنترل شده بود و برخی مقامات و سرمایه داران معروف در آن چهار صد دستگاه ویلا سکونت داشتند و همسایه شاه محسوب میشدند. خانه نیم میلیون تومانی فردین نه تنهابین تودههای مردم ایجاد حسد نکرد بلکه موجب خشنودی آنها بود، چون با پول خود مردم خریداری شده بود مردمی که با عشق بلیط خریده بودند، ضمناً او بدون حقوق بعنوان یک بچه تهرونی برای کشتی و کشور خود افتخار آفرینی کرده بود.
وقتی به این نکات فکر میکردم به این نتیجه رسیدم که فردین اساساً خوب زیستن و سلیقه خوب زندگی کردن را بلد است. قهرمانی مردمی و برخاسته از قشر معمولی جامعه، بدون داشتن مدیر برنامه، وکیل اقتصادی- حقوقی به سبک بازیگران و سلبریتیهای هالیوودی. خودش طبع بلند و سلیقه یک سوپر استار را داشت و سخاوت هزینه کردن برای خود و خانوادهاش را دارا بود، خصلتی که در هیچیک از ستارههای سینما جز فروزان و آذر شیوا دیده نشد.
از آن پس زندگی خصوصی فردین مورد توجه روزنامهها قرار گرفت. فردین چند ماشین، چند خدمتکار دارد؟ در خانهاش آشپز ثابت دارد، صبحانه چه چیزی میل میکند؟ قهرمان و تنها سوپر استار مملکت، خانهاش را هم برای مردم پنهان نکرد و در ِخانهاش را بر روی عکاسان باز گذاشت، چون از خود و رابطهاش با مردم اطمینان داشت و اجازه داد کنجکاویهای مردم درباره او ارضا شود.
بابت نام حسین کاسبی نکردم
طولی نکشید که آوازه لوطیگری و دست و دلبازیهای او نسبت به فرو دستان نقل محافل گشت. در این پست من حرفهایی که در دوران جوانیام در باره فردین در افواه میشنیدم ویا در روزنامههای وقت میخواندم را بیان کردم، در مطالب آینده بیشتر خواهم گفت. روزی به من گفت: (درّی، آنچه پول درآوردم همراه با خانوادهام و مردم خرج کردم تا توانستم کوشیدم با مردم همسفره شوم.) آنروز دردفتر تجاری مرحوم سعید فردین واقع در خیابان ونک بودیم. فردین آنجا یک میز مخصوص خودش داشت، روی میز اوراق و اسناد پراکنده بودند و فردین عینک مطالعه بر چشم ایستاده با خونسردی اوراق را میخواند و مرتب میساخت، در مواقع کار حالت خونسردی کودکانهای بر او مسلط میشد. روی میز شناسنامه مرحوم سعید فردین نظرم را به خود معطوف ساخت و دیدم که نام او حسین فردین درج شده است! پرسیدم پس سعید صدایش میزنید؟ در جوابم گفت: بله اشکالی دارد که اسم پسرم حسین باشد؟ فوری گفتم: نه نه خیلی هم خوب و عالی است فقط کاش مردم میدانستند که پایگاه اعتقادی شما چیست.» خندید و گفت: «۲۶ سال پیش از انقلاب نام او را حسین نگذاشتم که امروز بابت آن کاسبی کنیم.» پرسیدم: «این اوراق چیست؟ محرمانه هستند؟.» با اکراه گفت: «بله خصوصیاند، اما نه برای تو.» خوشحال شدم و او یک نامه را به دست من داد. با اشتیاق نامه را گرفتم و متن کوتاه آن را خواندم. بسیج محل ضمن تشکر از بابت کمکهای بی دریغ او، پتوی نو چراغ و دیگر ملزومات مشابه آن را به عنوان نیازهای فوری در خط مقدم و پشت خط در خواست کرده بود. بعد گفت: «درّی جز سعید و سیاوش فقط تو این اوراق را دیدهای. یادت باشد».