کارگردان «رهایم نکن»: سند ۲۰۳۰ را نخواندم

خلاصه سکانس‌ها از جمله قصه فرناز ۸ ماه قبل‌تر نوشته شد و سند ۲۰۳۰ را نخواندم و شرمندگی‌های من است که فقط کلّیت این سند را خوانده‌ام و البته جزئیات به یک فهم نیاز دارد؛ ماجرای "رهایم نکن" ربطی به آن سند ندارد.

کد خبر : 832708
خبرگزاری تسنیم: ملودرام اجتماعی مدل کاری مدیرعامل سابق خانه سینماست که یک نگاه آسیب‌شناسانه و همراه با ارائه راهکار برای برون رفت از مشکلات و معضلات اجتماعی دارد. در این سال‌ها که او سریال‌های موفقی همچون "گل‌های گرمسیری"، "شیدایی"، "نفس گرم" و جراحت را در کنار تهیه‌کنندگی و کارگردانی سینما انجام داده همواره دغدغه ارتقاء فرهنگ بومی و سبک زندگی اسلامی ایرانی را برای خانواده‌ها داشته و دارد. او با تجربه این سال‌ها تهیه‌کنندگی و کارگردانی فیلم‌های سینمایی و تلویزیونی یک بار دیگر میهمان خانه‌های مردم روزه‌دار بود. شبکه سه سیما را همچون بار اولی که تجربه سریال‌سازی رمضان را داشت و با "جراحت" پا به این عرصه گذاشت، این بار هم به عنوان سریال اولی، "رهایم نکن" را به روی آنتن برد. سریالی که علی‌رغم استقبال بیننده، حواشی از جنس حذف سکانس تجاوز و یا حضور یک نویسنده با عقبه سیاسی ضدانقلاب داشت. به همین خاطر محمدمهدی عسگرپور کارگردان این سریال میهمان خبرگزاری تسنیم شد و به همه سوالات ما و شاید بسیاری از مخاطبین و منتقدین هم پاسخ داد. مشروح این گپ و گفت که پیش از این فیلم‌های کوتاهی از آن منتشر شد به قرار زیر آمده است: *می‌دانید سریال از نظر بیننده بخش‌های قابل تأملی دارد که بیننده دوستش دارد، اما خیلی از منتقدین اعتقاد دارند ریتم کند داستان، سبک و شیوه عسگرپور است. البته این روند را در جراحت نمی‌بینیم که صاحب دیالوگ‌های پینگ پنگی است؛ از طرفی هم می‌گویند بازی امین تارخ هم در کنار ملودرام کند و خسته‌کننده، تکرار شده است. نظر شما در این باره چیست؟ در خصوص کند بودن، تند بودن یا متعادل بودن ریتم یک مقداری بحث، دامنه‌دار است که در تلویزیون و سینمای ما هنوز جا نیفتاده که همین‌طور روی احساسات نباید درباره پدیده‌ای اظهارنظر کنیم. چرا که برخلاف این اظهارات را هم شنیده‌ام که ریتم حوادث تند است و مخاطب با مقدار زیادی اتفاق، روبرو می‌شود؛ که به شکل عادی باید در قسمت‌های بیشتری "رهایم نکن" برای عمق‌بخشی ادامه پیدا می‌کرد. مثلاً با این محتوای داستانی می‌توانستیم یک سریال ۱۰۰ قسمتی بسازیم. زیرا عمده شخصیت‌های داستانی در محوریت قرار داشتند و ماجرا‌های جدی از درون آن‌ها بوجود می‌آمد. از رسول کاراکتر اصلی داستان که جزء پیچیده‌ترین‌هاست تا آذر و جوانان داستان و خانواده‌ها که هرکدام داستان‌های خودشان را دارند؛ بنابراین یک موقع راجع به ریتم حوادث و زمانی دیگر درباره ریتم حرکت صحبت می‌کنیم که این مباحث درون پلان و بیرون پلان، تفسیر جداگانه‌ای دارد. مثلاً می‌گوییم بازی این شخصیت و اساساً ریتم حرکتی‌اش کُند به نظر می‌رسد، این برمی‌گردد به ذائقه و شناختی که من از این نوع داستان‌ها دارم. اگر قرار بود شخصیت اصلی داستان ما جوان باشد، شاید ریتم دیگری را انتخاب می‌کردم. وقتی محور اصلی داستان یک فرد حدود ۶۰ ساله است فکر می‌کنم همه زوایای زندگی یک فرد ۶۰ ساله را باید درنظر بگیرم. این را هم بدانید معمولاً برای کار‌های خودم یکسری منتقد دارم که از آن‌ها خواسته‌ام آثارم را بیرحمانه مورد نقد قرار دهند. برآیند بازخورد‌های من این نبود که اگر در مسیر دلپذیری قرار نداشت نمی‌توانست این همه بیننده را جذب کند. *خودتان نگران نبودید که امین تارخ را برای رسول انتخاب کردید که نقش ایشان تکرار مکررات نقش‌های دیگر شود؟ یک نوع شباهت در بازیگر داریم که به ظاهر و صدا و لحن برمی‌گردد و خیلی نمی‌توان برای آن چاره کرد. برخی از چهره‌ها و هیبت‌ها هستند بر روی یک مدل و یا چند مدل خاص جواب می‌دهند. تارخ نقشی که در اغما بازی کرده یک مقدار زیادی متفاوت است با سریال "رهایم نکن" که رسول داستان هم صاحب گاراژ است و هم یک شرکت حمل و نقل بین‌المللی را مدیریت می‌کند. اساساً نوع زیست او با دکتر پژوهان متفاوت است. ولی تارخ یک لحن، هیبت و چهره‌ای دارد که جزء ذات اوست. البته برخی از بازیگران هستند هم چهره‌شان این قابلیت را دارد و هم خودشان اصرار دارند که هر دفعه در یک هیبت خاص و جدیدی معرفی شوند. اگر آن هییبت ظاهری را خیلی درنظر نگیریم این دو می‌تواند متفاوت باشد. چون ظرف داستانی "اغماء" با ظرف داستانی "جراحت" و "رهایم نکن" مقدار زیادی متفاوت است. می‌دانید که ایشان گزیده کار هم هستند. البته دیدیم که در فضای مجازی شوخی‌هایی هم کردند که ایشان هر سال در ماه رمضان گول می‌خورند. چقدر خوب است که قبل از راه‌انداختن چنین اظهارنظر‌هایی قدری رصد کنیم؛ چراکه در ماه رمضان‌های سال قبل ایشان را نمی‌توانید پیدا کنید. این چهارمین کار ایشان در ماه رمضان است که در یک بازه زمانی ۱۲ ساله به منصه ظهور رسیده است. اما از جهت ظاهری درست است که زمینه اصلی تارخ در این سریال با زمینه اصلی ایشان در "جراحت" شباهت‌هایی دارد و محدودیت‌های مختلفی که با آن مواجه هستیم. یک سریال مناسبتی می‌خواهید در یک دوره زمانی ۷ ماهه بسازید درباره تغییر خاص بازیگر دچار مشکل می‌شویم. زیرا گریم‌های سنگین ۳ تا ۴ ساعته برای کار‌های تاریخی مرسوم است و درکار‌های روتین خیلی نمی‌توان چهره‌پردازی خاصی بر روی بازیگر انجام داد. در کار‌های تاریخی حتی قطعه‌سازی می‌کنند، چون روزی یک دقیقه مفید می‌گیرند و در کار‌های مناسبتی و روتین باید ما روزی ۸ دقیقه باید مفید بگیریم و تحمل این گریم سخت است. *آن اتفاقی که باید در سریال اولی ماه رمضان می‌افتاد و بیننده را منتظر قسمت‌های بعدی نگه می‌داشت به تعبیر بسیاری از کارشناسان آن اتفاق نیفتاد. حتی برخی عنوان افطار تلخ را به "رهایم نکن" اختصاص دادند. چقدر هنرنمایی بازیگران توانست مخاطب را پای تلویزیون نگه دارد و چقدر ریتم و بخش‌های فنی موثر بودند؟ این هم یک نقطه نظر است. مقایسه سریال "جراحت" با الان مقیاس مع‌الفارغ است. به شکل عادی سریال‌های آن بازه زمانی به لحاظ تأثیرگذاری و جذب مخاطب قابل قیاس با فیلم‌های فعلی تلویزیون نیست. چون در میزان آمار سریال "شیدایی" متوجه کم شدن استقبال مخاطب از تلویزیون شدیم. تا "نفس گرم" که متوجه شدیم آمار بیننده خیلی افت کرده، بنابراین ما با یک جامعه دیگر مقابله نیستیم. انگار بخش قابل توجهی سریال تلویزیون را نمی‌بینند و گاهی اوقات ما سریال خودمان را مقایسه می‌کنیم، بیننده یک درک عمومی از آن دارد، اما در گذشته به نقاط ضعف هم به دقت اشاره می‌کرد. با این اوصاف من از جهت ساختاری و داستانی "رهایم نکن" را جلوتر از سریال‌های دیگر خودم می‌دانم، ولی ما با یک اتفاق دیگر مواجه هستیم اینکه چقدر از این مخاطبین معطوف شبکه‌های مجازی و ماهواره‌ای فارسی‌زبان هستند و چقدر این عدم استقبال مخاطب به کم‌کاری تلویزیون در برخی از بخش‌ها و بی‌کیفیت شدن برخی از سریال‌ها برمی‌گردد. باید عیب‌یابی کنیم مشکل از انتخاب تهیه‌کننده و کارگردانی است که با یک نرم خاصی کار خودش را پیش می‌برد و در یک مقطعی با افت زیادی مواجه می‌شود و بی‌توجه به این عیب و نقص، او جزء فیلمسازانی می‌شود که پشت سر هم کار می‌سازد. برخی از برنامه‌سازان هم ضعف‌های عمده‌ای دارند که مقصر بخش‌عمده‌ای از این اتفاقات متوجه مسئولین تلویزیون است. *این حسّ وجود دارد که انگار استراتژی خاصی در میان مدیران تلویزیون وجود ندارد؛ آیا این انگاره‌پردازی درستی است؟ باز به این سوال برمی‌خورم این استراتژی مشخص کجا وجود دارد؟ من فکر می‌کنم ما با یک به هم‌ریختگی مواجه هستیم که نمی‌خواهیم بپذیریم. اگر بپذیریم آب به آسیاب دشمن ریختیم و خوراک تبلیغاتی برای دشمن فراهم می‌کنیم، به همین خاطر سکوت می‌کنیم و به هم لبخند می‌زنیم. این افت شدید مخاطب در تلویزیون اتفاق افتاده، بنابراین آمار فعلی سریال خودم را رصد می‌کنم این کار به نسبت گذشته مخاطب بیشتری دارد. یادم می‌آید زمانی در کمیته تخصصی رسانه ملی بودم آن موقع آمار تولیدی و پشتیبانی یک به ۱۲ بود؛ این آمار به ۱۵ سال پیش برمی‌گردد. فکر می‌کنم این آمار بدتر شده است. امروز نیرو‌های تولید داخل سازمان بیشتر کار‌های استودیویی و خبری انجام می‌دهند تا تولید نمایشی! من فکر می‌کنم الان نسبت نیرو‌های تولیدی به پشتیبانی اختلاف زیادی پیدا کرده است. *متأسفانه نظارت خوبی هم بر فیلمنامه‌ها نمی‌شود و در نتیجه سریال‌های ما قصه خوبی ندارد که مخاطب را به خوبی جذب خودش کند. برای مخاطب امروز تنوع مهم است، چراکه این ارکان در فیلم‌های خارجی رعایت می‌شود و به راحتی از دریچه فضای مجازی و یا به گونه‌های دیگر در دسترس مخاطب قرار می‌گیرد. بعضاً قصه بیشتری هم دارد و خوب هم نباشد نمی‌تواند به فروش برسد. بر روی انتخاب بازیگر و فیلمنامه دقت می‌کنند. انگار در تلویزیون برای مدیران اهمیت ندارد و کار خوبی در ماه رمضان داشته باشیم و مخاطب به سراغ سریال بازپخش می‌رود. نظرشما در این باره چیست؟ اگر به وضعیت مدیریت فرهنگی کشور توجه کنیم در طول این دو سه دهه اخیر اساساً بعد از انقلاب سریع اتفاق افتاد و به خصوص بعد در دهه ۶۰ که کار‌های جسارت‌آمیز سینمایی و تلویزیونی اتفاق افتاد. یک روندی که به عنوان مطالعه وجود دارد این است که چه عاملی باعث می‌شود که مدیران ما در عرصه فرهنگی هر روز محافظه‌کارتر می‌شوند؟ آیا این‌ها به‌ذات محافظه‌کارند؟ آیا این‌ها از گروه محافظه‌کارانی هستند که وقتی می‌خواهند کسی آن‌ها را انتخاب کنند می‌گویند بهتر است از محافظه‌کار‌ها در حوزه فرهنگ استفاده کنیم؟ چه پدیده‌ای باعث می‌شود که مدیران ما روز به روز محافظه‌کارتر می‌شوند؟ چه‌چیزی باعث می‌شود که در خلوت اظهارنظرشان با جلوت آن‌قدر فرق داشته باشد، یعنی وقتی با خودشان صحبت می‌کنید یک مدلی از وسعت اندیشی را در آن‌ها می‌بینید که درباره بسیاری از مسائل می‌توان با آن‌ها صحبت کرد که در عمل مطلقاً نمی‌توانند به آن عمل کنند؟ چطور می‌شود که همه مدیران فرهنگی ما همیشه ما را از یک مجموعه بالادست خودشان می‌ترسانند و این جاده محافظه‌کاری، انتها هم ندارد؟ واقعیت این است که ما با یک مجموعه‌ای از سربازمدیر با هیبت فرهنگی سروکار داریم. یعنی کسانی که باید ویژگی‌های یک سرباز به مفهوم پادگانی‌اش را داشته باشند در عین حال که به هیبت فرهنگی‌شان توجه کنند. این‌ها مطالعات خوبی دارند، کارگردانان را خوب می‌شناسند و به برخی از میهمانی‌هایی می‌روند که برایم جالب است. اما وقتی پشت تریبون قرار می‌گیرند هیبتشان عوض می‌شود و فکر می‌کنند به شدت تحت کنترل هستند و باید مراقب باشند. من برخی اوقات می‌گویم معمولا این‌ها از ترس مرگ خودکشی می‌کنند. در دنیا مباحث استراتژیک‌شان را در برنامه‌های نمایشی می‌گویند. بحث تجاوز مطرح شد؛ خیلی ابلحانه است که بگویم تمام افتخارم این است که در تلویزیون یک سکانس تجاوز نشان دادم و اصلاً نمی‌توانم نام آن را فضیلت بگذارم. برای من مهم این بود که با یک پدیده ناخوشایند مواجه شویم. آیا این نوع نمایش که یک نفر رفت در اتاق و کات شد که حالا غیرمستقیم القاء شود یک اتفاق بدی برایش افتاد. آیا این مدل می‌تواند برای مخاطب حسّ دردآوری ایجاد کند. چون من به آن درد نیاز دارم مثل سریال "مصائب مسیح" که کارگردان از روی هوشمندی اصرار دارد مصیبت‌های مسیح داستانش به گونه‌ای باشد که دائم تماشاگر احساس درد کند. او هم می‌توانست از نمای دور شلاق خوردن یک نفر را نشان دهد و بگوید نمی‌خواستم نمایش خشونت داشته باشم، اما می‌داند که این نوع پرداخت هیچ احساسی را برای مخاطب پدید نمی‌آورد. تلویزیون و رسانه‌های ما چقدر می‌توانند به این موضوع بپردازند که اگر با چنین پدیده‌ای مواجه شوند بایستی چه اقدامی انجام دهند. اگر مواجه شدید چه بار آموزشی داریم تقریباً هیچ! یادم می‌آید طرحی برای سینما داشتم که یک سریال ترکیه‌ای در ماهواره پخش می‌شد، تا اطلاع پیدا کردم طرح خودم را کنار گذاشتم. دیدم این‌ها در قالب یک تم عاشقانه به بخشی از جامعه‌شان می‌آموزند که اگر به یک خانم جوان در شرف ازدواج تعرض شد جامعه با او باید چگونه برخورد کند و از نظر من این سریال کار را به جایی رساند برخی که حسّ تعرض بالقوه در وجودشان بود با دیدن این سریال یک قدری به فکر فرو رفتند که چطور با این کارشان نابسمانی ایجاد خواهند کرد. از طرفی خانواده‌هایی که یک چنین فردی دارند بدانند او مرتکب گناه خواسته و آگاهانه نشده، بلکه به خاطر ضعف جسمی‌اش به او تعرض شده است. تلویزیون ما کجای این ماجراست؟! *به خاطر ترسی که مدیران تلویزیون دارند این در سینما ساخته می‌شود و با نمایش یکسری صحنه‌های بدبختی و فقر و تجاوز و... در جشنواره‌های خارج از کشور جایزه‌های خوبی می‌گیرند. در این باره بگویید؟ یک مدتی در سینما مسئول بودم وقتی به جشنواره‌ها می‌رفتیم سینما سیاهی‌هایی را نشان می‌داد که البته الان فضای مجازی نشان می‌دهد. این را بدانید تازه ما در تلویزیون بیشتر به فضای اختناق متهم می‌شویم که در سریال‌ها و فیلم‌‎های نمایشی‌مان به این مباحث کمتر توجه می‌شود. فیلم‌های ما در عین سیاهی جایزه می‌گیرند حتی خیلی از سفیران و رایزن‌های فرهنگی ما به این نکته اعتراف کرده‌اند که برخی از فیلم‌هایی که اینجا می‌گویند تلخ است و در آنجا کارکرد متفاوتی دارد. جشنواره برلین و کن تقریباً تمام فیلم‌هایی که اکران می‌کند نگاه انتقادی در عین‌حال توجه به معضلات و ناهنجاری‌های جامع‌شان است. من این نکته را خیلی زیاد دیدم که در فیلم‌هایشان، معضلات جامعه‌شان را معرفی می‌کنند؛ این به نظرم یک نگاه مترقی است. نمایش سکانس قتل و غارت و تجاوز برای من هیچ فضیلتی ندارد و اصلاً منش من نیست. گاهی اوقات احساس می‌کنم به این موضوع بایستی بپردازند مگرنه آن‌ها با مواضع خودشان می‌پردازند. بعد جامعه آن‌ها را می‌بینند و به آن‌ها اعتماد می‌کنند و توجهی به ما ندارند. *برخی از سکانس‌ها و نقش‌های اضافی مثل نقش فرزاد پسر خواهر رسول و همان نقش شهره که مارال فرجاد بازی می‌کرد چه تأثیری در فیلم داشت. یک بخش‌هایی می‌توانست نباشد که اعتقاد دارند برخی از بازیگران همچون محمدرضا هدایتی نتوانستند آن تفاوت‌های میان نقش مثبت و منفی را ایفا کنند و آن بروز و ظهور مصنوعی رخ داد؟ خوشبختانه برای این کار ۷ ماه فرصت طراحی داشتم، چون می‌دانستم با یک کاری مواجه هستم که نگاهش بیشتر به ماجرا‌ها و داستان است تا به دیالوگ‌ها! سعی کردم این طراحی‌ها خوب انجام شود. برایم مهم این بود وقتی رسول یک کاری را در گذشته کرده و امروز با آن مواجه هست اثرات وضعی آن را هم او و هم بیننده خوب متوجه شود. یعنی مرگ فرزاد در ماجرای اثر وضعی گناه و اشتباه رسول معنا پیدا می‌کند و در داستان تکرار می‌شود که اگر رسول در سال‌های دور حق خواهر و برادرش را می‌داد آیا فرزاد امروز به چنین عاقبتی دچار می‌شد؟ البته مقدرات به گونه‌ای دیگر رقم می‌خورد، شاید می‌شد که هم رسول و بیننده را درگیر می‌کرد. فرزاد در آن طراحی ساخته شد. شهره آن شخصیتی است که در داستان یک بلوایی راه می‌اندازد و می‌رود. اگر شهره نبود رسول با یک مدلی از مخفی‌کاری زندگی می‌کرد و آزار هم می‌دید که معلوم است یک بار گناهی را با خودش به یدک می‌کشید. وقتی متوجه می‌شویم که یک کاری انجام داده که خودش گیر است. رسول آدم بی وجدانی نبوده که اتفاقا گاراژ را تغییر کاربری بدهد. یک نفر لازم است که به او تلنگر بزند از جنس دنیاطلبی برخی امروزی‌ها و از رسول نکته‌ای دارد که به عنوان سوء استفاده از آن بهره می‌برد. شهره نبود مسئله داستان از همان ابتدا حل می‌شد. برخی از همان قسمت سوم در یک روزنامه‌ای اظهارنظر‌ها را شروع کردند و بر این باور بودند که بایستی کل سریال را نقد کنند تا پایان داستان را نوشتند. شهره را زمینه‌ساز تکرار سریال میوه ممنوعه دانستند؛ البته اگر صبر می‌کردند می‌دیدند شهره حذف می‌شود. من احساس می‌کردم شهره همین مقدار باید کارکرد داشته باشد و تا ماجرای بعد هم با او خداحافظی کنیم. *شاید چنین استنباطی از محافظه‌کاری مدیران رسانه‌ملی دارید تهیه‌کنندگی نمی‌کنید؟ من کار‌های فیلم‌های اولی را تهیه کردم که بیشتر در بخش کارگردانی و نویسندگی کمک کنم. مسئله ذهنی‌ام تهیه کنندگی به آن شرایط نبود. رسانه ملی را نسبتا می‌شناسم. شرایط سازمان در بهترین حالت هیچ وقت برایم جذابیت نداشت که تهیه کننده بشوم. الان در یک پارامتر چند مجهولی که من فکر می‌کنم تغییر شخصیت و حتی باید تغییر هویت بدهم تا تهیه‌کنندگی کنم. آنقدر که درآمد بالا داشته باشد که خیلی برایم جذابیت ندارد یا هرچیزی می‌خواهد داشته باشد برایم هیچ‌گاه اولویت ندارد. *تغییر هویت یعنی چه؟ یعنی من آرام آرام یاد بگیرم آن چیزی که نیستم باشم و آن چیزی که هستم نباشم. مگر چقدر فرصت داریم، از دنیا برویم، بعد می‌ترسم افسوس بخورم که چرا این حرف‌ها را نزدم. تهیه کننده بشوم دیگر مال و اموالم گرفتار یکسری زد و بند‌هایی می‌شود، آنگاه دیگر نمی‌توانم جسارت در کلام داشته باشم و آرام آرام هویتم دچار دگرگونی می‌شود. *کارکرد اخلاقی سریال‌های رمضانی سال‌های پیش بیشتر اهمیت داشت، فیلم‌های ما الان زندگی نیست و با زندگی‌ها فاصله دارد و اصطلاحاً رئال نیست. برای این زندگی کردن سریال شما چه‌کاری انجام داید و چقدر این زندگی بودن سریال‌ها درآمده و کارکرد‌های اخلاقی دارد؟ در تلویزیون و سینما را اشاره نمی‌کنم. چون سینما عکس‌العمل نسبت به شرایط اجتماعی دارد تا خودش کنشگر باشد. در تلویزیون که لابد باید به هر دو وجه توأمان توجه شود؛ آن محافظه‌کاری باعث شده مجموعه مسائل این حوزه یعنی اخلاق دین اسلام دچار محدودیت شود. برخی اوقات به من می‌گویند "چرا شخصیت‌های اصلی داستان که دچار خطا می‌شوند بیشتر نماد افراد متدین جامعه هستند و به بخش‌های دیگر اشاره نمی‌کنید؟ ". همواره این نکته مسئله ذهنی من در طول این سال‌ها بوده بوده که فکر می‌کنم بسیاری از مسائل و معضلات‌مان به همین بخش برمی‌گردد. ما بعد از انقلاب با یک جریان آرمان‌گرایانه جدی مواجه شدیم و خیلی سریع با واقعیت‌ها مواجه شدیم. این جریان آرمان‌گرایانه نتوانست جریان واقع‌گرایانه خاص خودش را تفسیر کند و بپذیرد. الان سال‌هاست در این تب و لرزه گیر کردیم؛ یعنی مسئله اجتماعی‌مان در یک مسیر و مسئله اخلاقی‌مان در مسیر دیگری کار خودش را پیش می‌برد. گاهی اوقات حرکت‌های این دو آنقدر زاویه نداشت که الان با آن مواجه هستیم. بحث گناه و اینکه آدم‌ها چگونه دچار لغزش می‌شوند پذیرفته می‌شود برایشان آنقدر عادی می‌شود، خیلی از مسئولین ما گرفتار این موضوع شدند. خیلی هایشان برآیند این جامعه هستند که مسئولیت را بپذیرند. برخی خطابه‌های آتشین می‌خواندند، ولی وارد این ظرف و مسیر شدند قواره‌شان متفاوت شد. این از نکاتی است که به نظرمن باید به آن توجه کرد. در "رهایم نکن" با به تصویر کشیدن رسول قصد داشتیم از آن عذاب وجدان نهفته پرده داریم که در لا به لای زرق و برق‌های امروز همین‌طور نهفته باقی نماند و زنده شود. *به نظرتان یک قدری آن واگذار کردن اموال شعاری نبود؟ این مختصات این سن است. درست است گاهی اوقات ما در جامعه با این نوع رفتار مواجه نمی‌شویم به دلیل دنیاطلبی که برای بسیاری در محیط پیرامونی شکل گرفته است. من فکر می‌کنم کسانی که افسرده می‌شوند و از دنیا بریده، این احتمال برایشان بیشتر وجود دارد. می‌دانید یک طوری مثل خودکشی که متأسفانه امروز به دلایل متنوعی رونق پیدا کرده است. ما در "رهایم نکن" از آن دو راهی گفتیم که آدم‌ها می‌توانند انتخاب بهتری داشته باشند. مثل رسول که با کمک آذر بهترین انتخاب را کرد. اگر این فرهنگ اخلاق و دینی را از خانواده‌اش بگیریم به خودکشی تبدیل می‌شود. *چرا ماه رمضان هر سال باید سریال طنز داشته باشیم؟ من تردید ندارم سریال‌های طنز جزء واجبات تلویزیون است که به آن باید پرداخته شود و آدم‌های شایسته و کار‌های متفاوت ایجاد شود. برخی دوستان که کار‌های طنز انجام می‌دادند امروز با تلویزیون کار نمی‌کنند. به همین خاطر تلویزیون بخشی از سرمایه‌اش را در این زمینه از دست داده است. برخی اوقات با پول زیاد می‌خواهد این رویه را برگرداند و برخی از نهاد‌ها با تزریق پول‌های بیشتر این کار را انجام می‌دهند. به نظرمن در هر سفره‌ای بایستی کار طنز وجود داشته باشد. ویژگی ماه رمضان با بقیه ماه‌ها متفاوت است. مردم روزه‌دار سختی کشیدند و چند ساعت آرام باشند و یک نگاه دیگر راجع به ماهی صحبت می‌کنیم در‌های رمضان به گونه‌ای دیگر گشوده می‌شود و معرفت واقعی اینجا شکل بگیرد. می‌دانید که رسانه ملی به دلیل بی‌پولی زمانی به سراغ کسانی رفت که می‌توانستند پول تزریق کنند و بدهی‌های قدیمی سازمان برگردد. حتی در شرایط مساوی کارگردانی که می‌توانست پول تزریق کند یا کارگردانی که طرح و ایده بیاورد برایشان تزریق پول ارجحیت داشت. آرام‌آرام یک پیکره‌ای ایجاد می‌کند و شما با یک مدلی روبرو هستید؛ این هم یک مدل فرهنگی است. مدل مدیریت فرهنگی به یک کار صرف درآمدزایی تبدیل می‌شود. من به همین خاطر به سراغ تهیه‌کنندگی نمی‌روم که یک مأمن درآمدزایی بی سر و سامان است. جالب است بدانید مهرداد پورکیانی که تهیه‌کنندگی این کار را قبول کرد من به او گفته بودم برخی شبیه به ایستگاه‌های خطی تاکسی نمی‌گذارند برخی در این خط، رشد کنند. البته من در ایستگاه بوده‌ام و حالا او آرام آرام با این پالس‌های انتقادی مغرضانه به این باور رسیده است. مدیریت تلویزیون این موقعیت‌ها را خوب متوجه بشود به خوبی می‌تواند مدیریت کند؛ باید برای حل و فصل این ماجرا‌ها جسارت داشته باشد. *برخی اعتقاد دارند که عسگرپور خودش سنددار همین تاکسی خطی هستند و اگر کسی جدید بیاید در این خط، سریال‌سازی کند این سند کی عوض می‌شود؟ من حاضرم یک سازمانی حق معیشت ما را بپردازد من ده سال برای تلویزیون کار نمی‌کنم. مدل کار‌های من پشت سرهم نیست. بعد از چندین سال تجربه کار، "رهایم نکن" دومین کار رمضانی‌ام بود و فکر می‌کنم برای عمر ۳۰ ساله دو کار رمضانی تبدیل به نظریه انحصارطلبی نمی‌شود. در حوزه سینما میانگین بگیریم هر ۴ سال یک بار و در حوزه سریال‌سازی هم میانگین ۳ تا ۴ سال یک بار، یک فیلم داشته‌ام. نام این را انحصارطلبی می‌گذاریم؟! فکر می‌کنم بخش قابل توجهی این کارگردانان کار پشت‌سرهمی توانایی این کار را دارند. البته این را هم بدانید گاهی اوقات برخی اوقات به چند نام فیلمساز می‌رسند، چون می‌توانند سریال را تمام کنند. به سراغ چند نفر مشخص می‌روند که انگار بخشی از آمار مخاطبین تضمین کننده است و سریال تمام می‌شود. چراکه برخی از همکاران نمی‌توانند سریال را تمام کنند. این‌ها همه هست و باید همه را با هم دید و تجارب زیادی در تلویزیون شده است. این نتیجه آن تجارب است، اما من راجع به خودم ضرب آهنگ وجود دارد خودم را جزء کم‌کاران می‌دانم. *موضوع آخر ما برمی‌گردد به نویسنده سریال که جمیله دارالشفایی از فتنه‌گران سال ۸۸ و عضو کمپین چهارشنبه‌های سفید بود. نظرتان درباره مصاحبه‌های اخیر ایشان که این شناسنامه را به گونه‌ای در اختیار رسانه‌ها قرار دادند آیا به دنبال حاشیه‌سازی برای شخص شما و این سریال بوده؛ در کل نظر شما درباره این اتفاق چیست؟ آشنایی من با خانم دارالشفایی برمی‌گردد به فیلم متولد ۶۵ که ایشان نویسنده این فیلم بود. آن فیلم هم که به این فضا‌ها ربطی ندارد. داستان دو جوانی را نوشته اند که زیاده خواهی می‌کنند و گرفتار می‌شوند. بخشی از مدل دیالوگ‌نویسی و روابط بین جوانان و نسل قبل در این کار وجودداشت برایم جذاب بود. تا اینکه طرح این سریال را نوشتم. طرح اولیه تا خلاصه سکانس‌ها را من نوشتم. چون این کار به‌شدت متکی به داستان است و مهم اتفاقاً خلاصه سکانس‌ها بود. ۳۷ قسمت نوشته شد، چیزی بالا پایین نشد. وقتی بحث تولید مطرح شد یک ماه بعد از خلاصه سکانس‌ها باید فیلمبرداری را شروع می‌کردیم مثل خیلی از سریال ها. وقتی درگیر تولید بشوم دیگر نمی‌توانم آن طور که بایسته و شایسته بر روی نگارش فیلمنامه مسلط باشم. باید یک فیلمنامه‌نویس دعوت می‌شد. بیشتر فیلمنامه‌نویسان سر کار بودند و قرعه به نام جمیله دارالشفایی افتاد. نمی‌دانستم چنین گرایشات سیاسی دارند، چراکه درگیر فضا‌های مجازی نبوده‌ام و کماکان هم نیستم. این را هم بدانید در فیلمبرداری بخش قابل توجهی از فیلمنامه را دوباره تغییر دادم تا آن چیزی بشود که من دوست داشتم. نقش ایشان در مجموعه سریال آن‌قدر زیاد نشد به همین دلیل از ابتدا قرار بود نام ایشان کنار من به‌عنوان فیلمنامه‌نویس نوشته شود، اما به‌دلیل کم بودن حجم حضورشان، نامشان به‌عنوان همکار فیلمنامه‌نویس در تیتراژ آمد. حالا، چون درگیر این حواشی شدیم می‌گویم خلاصه سکانس‌ها از جمله قصه فرناز ۸ ماه قبل‌تر نوشته شد و سند ۲۰۳۰ را نخواندم و شرمندگی‌های من است که فقط کلّیت این سند را خوانده‌ام و البته جزئیات به یک فهم نیاز دارد. من فکر می‌کنم ماجرای "رهایم نکن" ربطی به آن سند دارد. اینجا می‌گوییم یک دختر به‌دلیل زیاده‌خواهی ممکن است در دام بیفتد. ما می‌خواهیم به خانواده بگوییم با این پدیده روبه‌رو شدید چطور باید با آن برخورد کنید.
لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: