کلاس کنکور سم آموزشی است
آموزش و پرورش دچار مسائل مبتلابه بسیاری است، اما به نظر میرسد مدیریت صحیح و داشتن یک بنیان نظری درست میتواند مشکل گشای بسیاری از مسائل این نهاد وسیع آموزشی باشد.
خبرگزاری مهر: در گستره پهناوری، چون آموزش و پرورش به جهت پراکندگی جغرافیایی و نیروی انسانی و همچنین درگیر بودن خیل عظیمی از دانش آموزان و معلمان و مدیران در چرخه آموزش و پرورش و مسائل و مشکلات آن، به نظر میرسد علم مدیریت برای تک تک اجزا آن و همچنین در کلان، ضرورتی است که امروز بیش از گذشته خود را نشان میدهد. داشتن یک راهنمای مسیر به عنوان سند تحول بنیادین این ضرورت را پیش میکشد تا مدیریتی یکپارچه نگر سبب شود چرخ دندههای این ماشین عظیم تعلیم و تربیت به یک سو و هماهنگ حرکت کنند تا مقصد مطلوبی در آینده را متصور شود وگرنه صرف داشتن یک دورنمای مطلوب از مسیر، ما را کفایت نمیکند.
محمدرضا نوروزی، طراح موزهها و مراکز علمی و کارشناس حوزه مدیریت آموزشی است و علاوه بر اینها، او یک تحصیل کرده در مدارس سمپاد است. با او گفتگویی درباره نکتههای متنوعی انجام دادیم.
*همانطور که میدانید هیچ نهادی در کشور ما به اندازه آموزش و پرورش گستردگی ندارد چه به لحاظ وسعت عملکردی فضای جغرافیایی و چه از نظر نیروی انسانی و اهمیت کارکرد این نهاد. در حال حاضر سندی در آموزش و پرورش به نام سند تحول بنیادین وجود دارد که مبنای کار آموزش و پرورش است. سئوال اینجاست که چطور میشود در نهادی با این گستردگی که ذکر شد این سند را به گونهای مدیریت کرد که در تمام واحدهای آموزشی ملاک قرار بگیرد و تمام نیروهای انسانی این نهاد مبنای رفتار و عملکردشان، این سند باشد. از نظر مدیریت آموزشی، راهکار پیاده سازی چنین اتفاقی چگونه است؟
_. من ابتدا این را بگویم که فضای کارم در تمام این سالها به طور مستقیم در آموزش و پرورش نبوده است و یک فرد غیرپیوسته به نظام آموزشی محسوب میشوم. برای همین به عنوان یک ناظر بیرونی حرف میزنم که ممکن است بعضی از مشکلاتی که در درون ساختار آموزش و پرورش هست را ندانم، اما در کل میتوانم بگویم که در تمام نهادها و مراکز این کشور یک غیرپیوستگی رایج است به این معنا که شما در مدیریت وزارتخانهها و حتی مراکز کوچک یک ناپیوستگی بین اجزا را به وضوع میتوانید ببینید. از همین رو آموزش و پرورش به جهت گستردگی جغرافیایی که دارد حتما ناپیوستگی درون آن بیشتر دیده میشود. در نتیجه صدها سند هم که در کار باشد، موفقیتش با این نظام مدیریتی، جای شک خواهد داشت.
یک مثال میزنم یک زمانی در برخی کشورها به این نتیجه رسیدند که آموزش باید متحول شود نه با یک ساختار درون سازمانی بلکه به این گونه که تمام ساختارهای آموزشی موجود در کشورها سنگ بنای یکسانی داشته باشد. برای همین در این کشورها حتی وقتی میخواستند موزهای را طراحی کنند ابتدا نگاه میکردند ببینند جایگاهش در سازوکار آموزشی آن کشور، کجا قرار میگیرد. من در ۸ سال اخیر بیشتر تمرکزم طراحی موزه و مراکز علم بوده است شاید از خودمان بپرسیم که موزه به چه کار آموزش و پرورش میآید، اما در چنین کشورهایی که ساختار آموزش در آنها به کلی تغییر کرد موزههایی که خیلی عام هم بودند مانند موزه ملی ایران. جایگاهشان با ساختار آموزش و پرورش همسان سازی میشد. به نظر میرسد ما نیز باید چنین کاری بکنیم.
* به نظر میرسد آموزش و پرورش دراین کشورها در اولویت قرار گرفته است.
-اولویت زمانی معنا دارد که بگوییم چیزهایی هم عرض هم هستند و یکی در میانشان اولویت دارد، اما واقعیت این است که نهادی مانند آموزش و پرورش هم عرض با هیچ وزارتخانهای نیست بلکه بنایی است که باید بقیه بر آن سوار شوند.
اولویت زمانی معنا دارد که بگوییم چیزهایی هم عرض هم هستند و یکی در میانشان اولویت دارد، اما واقعیت این است که نهادی مانند آموزش و پرورش هم عرض با هیچ وزارتخانهای نیست بلکه بنایی است که باید بقیه بر آن سوار شوند
*متاسفانه به نظر میرسد در کشور ما، آموزش و پرورش هم عرض برخی وزارتخانه هاست که حتی در اولویت میان آنها هم نیست. وقتی به این شکل هست آیا سندی که قرار است سیستم تعلیم و تربیت را از کودکی تغییر دهد به تنهایی و در درون آموزش و پرورش امکان عملیاتی شدن دارد؟
-وقتی آموزش و پرورش زیربنا باشد معنایش این است که ساختار اصلی هر چیزی حتی وزارتخانهای مانند وزارت نفت باید یک رابطه ارگانیک با آموزش و پرورش برقرار کند وگرنه این بازی ابتر میشود. آموزش و پرورش در تئوری هم به تنهایی قابلیت این را ندارد که چنین بار سنگینی را به دوش بکشد چه برسد به دنیای واقعی. در واقع ما نمیتوانیم انتظار داشته باشیم آموزش و پرورش به تنهایی همه شئون زندگی مان را تحت تاثیر قرار دهد. آن هم در کشور ما که متاسفانه بقیه برای آموزش و پرورش خط مشی تعیین میکنند و راهکار نشان میدهند حتی کلاس کنکورهای ما امروزه برای آموزش و پرورش تعیین تکلیف میکنند. به این صورت که اگر کلاس کنکوری پول بدهد اجازه تبلیغ در صدا و سیما را پیدا میکند و بعد برای خانوادهها یک نیاز ایجاد میشود. با فشار خانواده به مدارس، این نیاز به مدرسه و معلم منتقل میشود. این در حالی است که قرار بوده کلاس کنکور کمک رسان آموزش و پرورش باشد نه ارباب آن.
*خارج از این بحث کلان در ساختار آموزش و پرورش قدرتهایی وجود دارد که بتواند کارهایی را عملیاتی کندو به نتیجه برساند، اما میبینیم که درون آموزش و پرورش نیز برای اجرای سند، اختلاف نظر پیش میآید و معاونتها گاه راه خود را میروند. این موضوع را چگونه میشود مدیریت کرد؟
- واقعیت این است که من درون این ساختار نیستیم، اما در هر مرکز یا نهادی ممکن است میان افراد در چارت اداری اختلاف نظر رخ بدهد و این خیلی طبیعی است، اما نکته این است که باید سندی وجود داشته باشد که بتواند در اختلاف نظرها به آن اتکا کرد و یک سنگ محکی وجود داشته باشد که نظرهای متفاوت، خود را با آن قیاس کنند و ببینند چه میزان به آن دور یا نزدیک هستند. در حوزه آموزش و پرورش ما یک سند تحول بنیادین داریم که خودش در سطح بالاتر سند چشم انداز توسعه دارد که باید رابطه طولی خود را با آن نگه دارد. نکته مهم این است که وقتی به این سند نگاه میکنیم در درونش تناقضهایی میبینیم. به این معنا که برخی موارد شفاف باز نشده است. برای همین در اختلاف نظرها جا برای اظهارنظرهای شخصی باز میماند و این اختلافها تبدیل به کشمکش میشود. بدی قضیه اینجاست که در سالهای اخیر طول عمر مدیریتها کوتاه شده است و در این رویه نه چندان مناسب یک مدیر حتی فرصت نمیکند یک مسئله مدیریت حتی اشتباه را آزمون و خطا کند در حالی که میدانیم در فضای آموزش و پرورش نتیجه گیریها کوتاه مدت به دست نمیآید و در یک بازه زمانی طولانی است که نتیجه خود را نشان میدهد. ما فعلا در دوره آشفتگی آموزش و پرورش بسر میبریم. به طور مثال اگر همین امروز در یک تاکسی نشسته باشیم که سطح پایین گفتگوهای اجتماعی در آن رخ میدهد و کسی بگوید من دیپلمه هستم شما باید بپرسید دیپلمه نظام قدیم یا جدید و تازه نمیدانیم منظورمان از نظام قدیم کدام نظام قدیم است، چون در همین مدت چند مدل نظام آموزشی تغییر کرده است.
*سوال دیگرم این است که این روزها وزیر آموزش و پرورش در صحبتهای خود به مدرسه محوری اشارههای زیادی میکند به این معنا که از سیستم سازمانی عبور کنیم و به مدرسه محوری برسیم. به نظر شما چه زیرساختهای مدیریتی برای این منظور نیاز داریم.
- به نظر من همین الان هم سیستم ما مدرسه محور غیرقانونمند است. مثلا هر مدرسهای میتواند تشخیص بدهد زنگ ورزش را حذف کند، اردو را حذف کند و بگوید درس ریاضی مهمتر است، اما تبدیل شدن به مدرسه قانونمند بسیار خوب است. من میگویم داشتن یک سیستم فدرال در آموزش و پرورش سیستم مناسبی است، اما ملزوماتی نیاز دارد. نمیتوان سرفصل و کتابهای درسی در سطح کشور یکسان باشد و ما حرف از مدرسه محوری بزنیم. نمیتوانیم بگوییم ساختار را میبندیم، اما هر مدرسه مدل خودش رفتار کند. نکته دیگر است که معمولا این صحبتها فرمایشهایی از بالا به پائین است و نه نکتههایی که طی پژوهش و بحث کردن به نتیجه رسیده باشد. برای همین یک سال هم دوام نمیآورد.
*به بحث پیرامون مدرسه رسیدیم. بگذارید بپرسم در مدیریت یک مدرسه به نظر شما باید چه ساز و کار اصولی پیاده شود. این روزها یکی از انتقادها این است که مدیران برخی مدارس نه بر مبنای صلاحیت روحی و عملکردی و نه بر مبنای سطح سواد تحصیلی انتخاب شده اند و برای همین ساز و کارهایی از جمله سیستم ارزشیابی مدیران و. طراحی شده است.
- واقعیت این است من هر زمان فکر میکنم یک مدرسه یا مجتمع آموزشی چگونه مدیریت میشود سردرد میگیرم. یک بخش از مدیرت ذاتی است. ذاتی را نه به معنای ارثی به کار میبرم بلکه منظورم این است که یک مدیر ذاتا باید مدیر باشد و در فرایندی که در زندگی طی کرده مدیر بار آمده باشد. اما این بخش کوچکی از ماجراست. مدیریت یک علم است و من مدیر باید بروم از بسیاری جهات از جمله چگونگی رفتار، آشنایی با علم مالی و... آموزش مستقیم ببینم. امروزه بسیاری از مدیران ما این آموزش مستقیم را ندیده اند بنابراین به نظر میرسد آموزش جانبی سطح بالایی برای آنها لازم است.
نکته دیگر این است که ما دانشگاه فرهنگیان را داریم که قرار است معلمان آینده کشور را بسازد. با همه احترام به دانشجویان این دانشگاه باید بگوییم که نمره اکثر کسانی که وارد این دانشگاه میشوند از نظر بار آموزشی پایینتر از دیگران است.
متاسفانه مدل انتخاب رشته در کشور ما اینگونه است که فرد صد گزینه برای انتخاب دارد و معمولا در رشته پزشکی مثلا، از پزشکی دانشگاه تهران شروع میکند تا بالاخره یک رشته قبول شود و هیچ انتخابی فرد برای مهندس بودن، پزشک بودن یا معلم بودن ندارد بلکه مهم این است نمره اش به کدام بخورد و خب در این چرخه قبولی در دانشگاه فرهنگیان نمره پایین تری میخواهد. این ضعف بزرگ در گزینش دانشگاهی ماست. در این میان باید گفت: اصلاح این ساختار در کوتاه مدت و یک سویه امکان پذیر نیست چرا که مسائل اجتماعی و اقتصادی تاثیر زیادی روی این موضوع دارند. وقتی درآمد معلم این میزان پایین است مشخص است که فرد انتخاب اولش مهندسی یا پزشکی است. اگر برنامه ریزی کلانی صورت نگیرد این وضع قابل اصلاح نیست. حتی اگر معلمی با علاقه هم به این سمت آمده باشد بعد از یک مدت، فشار اقتصادی باعث میشود او جذب کلاسهای کنکور شود و آب به آسیابی بریزد که خود او منتقدش بوده است.
*شما به نظر میرسد یکی از منتقدان جدی کلاسهای کنکور هستید؟
-وقتی در سیستمی در هر مقطعی کلاس کنکور وجود داشته باشد باید فاتحه آن نظام آموزشی را بخوانیم. ما قرار است. مثلا کسی که دکترا میخواند آمده است تا چیزی به علم دنیا اضافه کند و ما در این مقطع هم شاهد کلاس کنکور هستیم.
*شما معتقدید کلاس کنکور نوعی تقلب است؟
-تقلب واژه سنگینی است، اما بله همین طور است. فلسفه آموزش این بوده است که توان افراد در حل مسائل زندگی را به آدمها یاد بدهد. مثلا بداند وقتی از خانه بیرون میآید از کدام مسیر برود که ترافیک کمتری باشد، آلودگی کمتری ایجاد کند و سریعتر به مقصد برسد. حال فکر کنید من ابزاری به او میدهم که میگوید از فلان مسیر برو. من به او قابلیت تفکر را نداده ام و اگر یک روز باران بیاید یا آن مسیر بسته باشد او یاد نگرفته مسیر خود را پیدا کند. کلاس کنکور اینگونه است.
*موضوع این است که خود این شرایط معلول سیستم تستی کنکور است که خود آن هم توانایی حل مساله را نمیآزماید!
-درست است. هیچ مشکلی در آموزش و پرورش یک وجهی نیست و در هر نکته دست میگذاری میبینی خود معلول چیز دیگری است و هر کدام به تنهایی عامل دردسرساز نیستند. کسانی که درگیر کلاسهای کنکور هستند هم میتوانند بگویند نیازی در جامعه بوده و ما به آن پاسخ میدهیم. نکته مهم این است در چرخه آموزشی ما اینگونه است که یک عده میروند مدرسه و علاقه دارند وارد دانشگاه شوند و دکترا بگیرند و دوباره برگردند سر خط و مسئول آموزش شوند. این یعنی اینکه ما علم تولید نمیکنیم بلکه مدام دانش افزایی میکنیم. خود این انتخاب هم معلول شرایط اقتصادی است. فرد فوق لیسانس میگیرد میبیند کار ندارد پس میرود درس میدهد.
هیچ مشکلی در آموزش و پرورش یک وجهی نیست و در هر نکته دست میگذاری میبینی خود معلول چیز دیگری است و هر کدام به تنهایی عامل دردسرساز نیستند. کسانی که درگیر کلاسهای کنکور هستند هم میتوانند بگویند نیازی در جامعه بوده و ما به آن پاسخ میدهیم
من تعدادی دانشجو داشتم که نمونه بارز شکست آموزش در کشور بودند. فوق لیسانس کشاورزی گرفته بودند. من از یکیشان پرسیدم خب چرا تو که روستازاده هم هستی و آنجا زمین دارید بر نمیگردی سر زمین کار کنی حالا که بیکار هستی. جوابش این بود من فوق لیسانس نگرفته ام که بروم سر زمین کار کنم. به گمانم این بسیار جمله زشتی است که یک فرد درس کشاورزی بخواند و از کار کردن سر زمین عارش بیاید. اما ما اینگونه بچه هایمان را پرورش میدهیم و این میزان در آموزش هایمان خطا داریم.
یک اندیشمندی سوال کرده بود آیا مغز بشر قابلیت شناخت دنیا را دارد؟ بعد پاسخ داده بود علم بیشتر از آن که شامل داناییهای ما باشد، رفتار و روشهای ما برای کشف دانایی است. یعنی اینکه ما از چه راهی کسب علم میکنیم.
*الان سند تحول بنیادین میگوید باید سبک زندگی یعنی همان چیزی که شما اشاره کردید را باید از سنین پایین به بچهها آموزش دهیم و دانش محور نباشیم. مسالهای که برای سمپاد ایجاد شد هم از زاویهای از همین جهت بود. فارغ از اینکه حذف سمپاد کاری اشتباه بود و خوشبختانه این رخ نداد، اما نکتهای هم درباره سمپاد وجود دارد و اینکه همه دانش آموزان میخواهند وارد این مدارس شوند حتی اگر تیزهوش نباشند.
- سال گذشته که بحث تعطیل کردن مدارس سمپاد کلید خورد با مخالفت دانش آموختگان آن رو به رو شدند و دیدند تعطیل کردنش پر هزینهتر است. متاسفانه یک شیوه هوشمندانه را انتخاب کردند که سمپاد حذف نشود، اما عملا حذف شده باشد. آمدند و در هر منطقهای مدرسه سمپاد ایجاد کردند و مثلا مدرسه فرزانگان به ۱۲ تا افزایش پیدا کرد و اینها به مدارس معمولی تبدیل شدند که همان ساز و کار دانش اندوزی را پیش گرفتند فقط خوشگلتر این کار را میکنند. بچههایی که در این مدارس درس میخوانند جزو مظلومترین دانش آموزان هستند، چون به خودشان این باور را میگیرند که تیزهوش هستند در حالیکه تیزهوشی تعریف دارد.
*با همه اینها حالا آموزش و پرورش در سند پیش رویش تصمیم گرفته به سمت سبک زندگی و مهارت ورزی دانش آموزان برود، اما به نظر میرسد فعلا در حد کلمات باقی مانده و هیچ ادله مشخصی برای اینکه به این سمت حرکت کرده و نشانه هایش چیست نداریم. فرض بکنیم بخواهیم چنین حرکتی را آغاز کنیم. چقدر طول میکشد از آموزش محوری به سمت مهارت محوری برویم و آیا زیرساختهایش مهیاست؟
-این ایده بسیار درست است و وظیفه آموزش همگانی هم این است که زندگی با مهارت و شاداب را یاد دانش آموزان بدهد. اما برای این کار ما نیاز به یک کار مطالعاتی بزرگ داریم و زیرساخت هایش نیز مهیا نیست. مثلا سادهترین اتفاق در همه دنیا اردوها هستند. منظور از اردو این است که دانش آموزان یک یا دو روز دور از خانواده باشند تا با چالش رو به رو شوند. الان اردوها شده سه ساعت بردن دانش آموزان به باغ کتاب. این اسمش اردو نیست. ضمن اینکه چرا سه ساعت و چرا ۴ ساعت و ۵ ساعت نه؟ برای اینکه مراکز کرایه خودرو سه ساعته هستند و بعد از آن پول اضافه میگیرند. در واقع یک سند بالادستی و الزام آموزشی این سه ساعت را تعیین نکرده است. از طرف دیگر معلم میخواهد بعد از کلاس برود کلاس کنکور. میبیند اردو برود هم دانش آموزان خودش از تست و درس عقب میمانند و هم او از کلاس بعداز ظهرش بنابراین این هم یک نکته برای تصمیم گیری درباره اردوها شده است.
در سند تحول بنیادین تاکید شده است که در هر شهر و مرکز استانی باید یک مرکز علم وجود داشته باشد که دانش آموزان آنجا کسب تجربه کنند. ما جز دو مرکز استان، مرکز علم نداریم و ساخت آنها هم زمان بر و هزینه بر است.
باز در همین دو مورد میبینیم درست اداره نمیشود. یعنی شما بر خلاف موزهها که مینویسند به چیزی دست نزنید در مراکز علم مینویسند به هر چه خواستید لطفا دست بزنید و در مراکز علم ما مانند موزه داری دانش آموزان را میبرند و یک نفر هم ایستاده به آنها توضیح میدهد.
*در یک جمع بندی بگویید آموزش و پرورشهای موفق در دنیا چگونه به سیستم مدیریتی درست دست پیدا کردند؟
-واقعیت این است که من با چیزی به اسم سمپاد موافق نیستم. اینکه دانش آموزان را از هم جدا کنیم و به برخی بگوییم شما خیلی ویژه هستید. اما نکته، ساز و کار مجموعه سمپاد است که میتوان یک آموزش و پرورش درست را برایش مثال زد. اگر سمپاد موفق بوده است، چون ساز و کارش موفق بوده است و باید سمپاد را بزرگ مقیاس کنیم. سمپاد مدرسه محور هستند و ارتباط ارگانیکی هم بینشان وجود دارد. در این مدارس اینگونه نیست که ساعت ۲ مدارس تعطیل شوند بلکه اصل کار بعد از این ساعت آغاز میشود و بخشهای اصلی راه میافتد. خود معلمهای سمپاد فارغ التحصیلان همین سیستم هستند و. در دنیا اگر آموزش و پرورشهایی موفق بوده برای این است که ابتدا از نظر نظری پایهها و اصول محکمی دارند. بنیاد نظری داشتن بر همه چیز اولویت دارد. ما در سند تحول بنیادین اگر تاکید بر تربیت اسلامی داریم نباید برخی چیزها را از آموزش و پرورش فرانسه و... میگرفتیم.