مارپیچ سکوت!
بیشک برای قضاوت در مورد ماجرای جنایت مدرسه معین و مسائل اینچنینی، واژهها و ارزش کلمات بیانشده بیشازپیش معنادار میشود. برای مثال یکی از اولیای دانشآموزان میگوید: «روز اول اصلاً پرونده تعرض به بچه نبود، البته من نبودم [آن موقع]الآن هستم.
روزنامه صبح نو: با روانکاوی [متوجه شدیم]از ۱۷ نفر به ۱۶ نفر تجاوز شده.» نکته بسیار مهم در بین روایتهای مدرسه معین، روایت کشف این جنایت است. آنطور که گفتهشده خانوادههایی متوجه اختلالات رفتاری فرزند خود میشوند، با مراجعه به مشاور و انجام کار بالینی، مشاور پی میبرند که مشکل تنها در اختلالات رفتاری احصا نمیشود بلکه، اختلالات رفتاری پیامد و نشانه اختلال دیگری در این بچهها است و اینگونه پرده برمیافتد. برخلاف نگرش عموم مردم، فرآیند ارتکاب جرم اهمیت بیشتری دارد تا نتیجه آن. نتیجه مشخص و واضح است، عمل شنیعی رخ داده و دستگاه قضایی میبایست با آن برخورد جدی انجام بدهد. اما این حادثه سبب شد تا چند نکته مهم اساسی و مهم پدید بیاید:
۱- «در حد شوخی بوده!» این مطلع صحبتهای ناظم خاطی مدرسه معین در ویدئوی کوتاهی است که از او در شبکههای اجتماعی منتشر شده. کلمات بسیار اهمیت دارند، «حد» و «شوخی» دو کلمه مهمی است که او برای تقلیل دادن عمل خود به زبان میآورد. نکته مهم این است که در این صحبت او بهطور واضح مشخص میشود که حدود و شوخی از شکل کلاسیکِ پاکیزه و منزه خود تغییر ماهیت داده و فرهنگ عامیانه امروز دستخوش مرزهای جدیدی از ادبیات جنسی مستقیم و غیرمستقیم است. فرهنگ گفتگوهای عامیانه امروز ترکیبی از حدود سنتی و بیمرزیهای مدرن جنسی است که گاه سرحدات آن تا پخش کلیپ مستهجن برای دانش آموزان پیش میرود.
۲- سن فهم جنسی و جنسی فکر کردن از آنچه قبلتر بوده است پایینتر آمده. این را میشود از گفتگوهای کثیفی که در ویدئوی صحبت دانش آموزان با معلم بود فهمید. اما نکتهای که باعث شد جامعه نسبت به این اتفاق با دید تعجب و حیرت نگاه کند، تعامل جنسی بین جوانان دبیرستانی بود.
۳- موضوع بسیار مهم آن است که چرا هیچکدام از این ۱۶ دانشآموز این موضوع را به خانوادههای خود اطلاع ندادند و درنهایت آن اعتماد از دسترفته را مشاور بتواند مجدداً احیا کند و پی به این ماجرا ببرد.
به نظر این اعتماد را باید در این جمله دید که: «روز اول اصلاً پرونده تعرض به بچهها نبوده، البته من نبودم [آن موقع]الآن هستم». تکهستهای شدن خانوادههای امروزی و نداشتن پروژههای جمعی مشترک با یکدیگر سبب قطع روابط عمیق و شکلگیری روابط سطحی در خانوادهها شده است و همین مطلب باعث میشود اعتماد و کارآمدی اعضای خانواده از بین برود.
۴- مدرسه جامعهای بسته است که در آن کوچکترین اتفاقات، تأثیری عینی بر روی اهالی آن میگذارد، سؤال اصلی از مسوولان این مدرسه آن است که چطور متوجه چنین اتفاقی نشده بودند؟ آیا غیر ازاین است که مدرسه هدفی غیر از «تربیت» ندارد؟ یا صرفاً تأسیس مدرسه غیرانتفاعی و شبکه مافیای توسعه این دست مدارس بیهیچ توجهی هدف اصلی خود را فراموش کردهاند؟! سیستم نظارت و ارزیابی بر کارکنان، نظامهای کنترل رفتار دانشآموزان، مسائل حراستی و ... همه اینها چرا در این ماجرا کارکردی نداشتهاند؟
۵- باید تبیین شود که حادثه مدرسه معین یک استثنا بوده و آسیبهای اجتماعی اینچنینی سطوح مختلفی دارد. شاید حادثه مدرسه معین را بتوان در بالاترین سطح ممکن حساب کرد، اما باید توجه داشت که آسیبهای اجتماعی کلان که خود مسبب این فجایع دردناک میشوند، کثرت کمی و کیفی قابلتوجهی دارند. آسیبهایی که غیرمستقیماند، دیده نمیشوند، بر ما تأثیر میگذارند و پس از مدتی ناهنجاریها را برای ما عادی میکنند.