گانگستر مخوف: معتاد به آدم کشی هستم! +عکس
گانگستر مخوف معروف به «سیاه» که در عملیات متهورانه پلیس آگاهی خراسان رضوی و در پیگیری پرونده جنایت مسلحانه میدان تلویزیون مشهد دستگیر شد، در حالی شغل خود را «آدم کشی» میداند که چندین قتل مسلحانه را به شیوه گانگسترهای هالیوودی انجام داده است.
روزنامه خراسان: گانگستر مخوف معروف به «سیاه» که در عملیات متهورانه پلیس آگاهی خراسان رضوی و در پیگیری پرونده جنایت مسلحانه میدان تلویزیون مشهد دستگیر شد، در حالی شغل خود را «آدم کشی» میداند که چندین قتل مسلحانه را به شیوه گانگسترهای هالیوودی انجام داده است.
فقط بگویید چه کسی مرا لو داد؟ دستگیری این گانگستر مخوف زمانی در دستور کار گروه ویژه کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی قرار گرفت که هیچ کس فکر نمیکرد مهدی معروف به سیاه (گانگستر مخوف تحت تعقیب) در پرونده قتل مسلحانه میدان تلویزیون نقشی داشته باشد چرا که همه تحقیقات و رصدهای اطلاعاتی نشان میداد جنایت مذکور به دنبال انتقام جوییهای کینه توزانه مرتبط با جنایت مسلحانه مرداد سال گذشته در چهارراه امامیه منطقه قاسم آباد رخ داده است و همه سرنخها در حالی به جوانی به نام شهاب میرسید که برادرش به نام حسین، در ماجرای درگیری مسلحانه قاسم آباد به قتل رسیده بود. با وجود این، هیچ ردی از گانگستر معروف به سیاه در این پرونده وجود نداشت. گزارش خراسان حاکی است در عین حال کارآگاهان زبده پلیس آگاهی که عملیات گسترده اطلاعاتی را به فرماندهی سرهنگ غلامی ثانی (رئیس اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی) آغاز کرده بودند، در اثنای تحقیقات به سرنخهایی از کلاف پیچیده جنایتهای مسلحانه مشهد دست یافتند که نشان میداد نوع شلیکهای رگباری و آثار گلولهها به جنایت مسلحانه تربت جام در سال ۹۲ گره میخورد. این گونه بود که پای گانگستر سیاه فراری به پرونده جنایت مسلحانه میدان تلویزیون باز شد و بلافاصله عملیاتهای کارآگاهان در چند شاخه اطلاعاتی برای دستگیری «شهاب» و دیگر اعضای باند گانگسترها به سرپرستی سرهنگ «مهدی سلطانیان» (رئیس دایره قتل اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی) وارد مرحله جدیدی شد و اطلاعات جدیدی از گانگستر معروف به سیاه به دست آمد؛ بنابراین گزارش کارآگاهان پس از دستگیری چهار عضو باند گانگسترها در قوچان و مشهد به اطلاعاتی رسیدند که نشان میداد گانگستر مخوف در روستای نوری و داخل سوله بزرگ نجاری پنهان شده است. وقتی چند تن از کارآگاهان به فرماندهی سرهنگ غلامی ثانی، سوله نجاری را بررسی کردند، مشخص شد «سیاه» (گانگستر مخوف مسلح) در داخل سوله است بنابراین آنها که احتمال درگیری مسلحانه را میدادند بلافاصله موضوع را به سرهنگ رزمخواه (رئیس پلیس آگاهی خراسان رضوی) اطلاع دادند و بدین ترتیب با کسب مجوزهای قضایی و صدور دستورات ویژه از سوی قاضی علی اکبر احمدی نژاد (قاضی ویژه قتل عمد مشهد) عملیات مسلحانه برای دستگیری «سیاه» آغاز شد. در حالی که کارآگاهان با رعایت نکات ایمنی و پوشیدن جلیقههای ضد گلوله، سوله بزرگ نجاری را به محاصره در آورده بودند، یکی از کارآگاهان در پوشش خریدار سوله در آهنی بزرگ را به صدا در آورد. گانگستر مخوف پنجره بالای سوله را نیمه باز گشود و بادیدن مردی با لباس شخصی که مدعی بازدید از سوله برای خرید بود، پی به ماجرا برد و فریاد کشید خودم را تسلیم میکنم، «فقط بگویید چه کسی مرا لو داد؟!» کارآگاهان با شنیدن این جمله و قبل از آن که گانگستر مخوف بتواند حرکت مسلحانهای انجام دهد، از گوشه و کنار سوله وارد شدند و او را که دیگر همه درهای فرار را به روی خود بسته میدید، دستگیر کردند و به پلیس آگاهی انتقال دادند.
گفتگو با گانگستر مخوف این متهم خطرناک که مدعی است آدم کشی برای او همانند آب خوردن است و حال و حوصله توضیح دادن درباره جنایت هایش را ندارد، پس از آن که به سوالات تخصصی قاضی احمدی نژاد پاسخ داد و بخشی از زوایای تاریک پرونده جنایتهای مسلحانه خود را روشن کرد، در گفت و گویی با خبرنگار روزنامه خراسان از جنایتهای دیگری نیز پرده برداشت که قرار بود طی چند روز آینده انجام دهد. آن چه میخوانید نتیجه گفت و گوی یک ساعته دبیر گروه حوادث خراسان با این شرور خطرناک است. نامت چیست؟ مهدی - الف. چند سال داری؟ متولد اول فروردین ۱۳۶۰ هستم. چرا به «سیاه» یا «پلنگ» معروف هستی؟ (در میان سکوتش نگاهی خشم آلود میکند) پاسخی نمیدهد، اما خطاب به یکی از همدستانش میگوید: «تو چیزی گفتی؟!» پس چرا به اسامی مختلفی مانند مهدی، داوود، کرمانی یا ... صدایت میکردند؟ به خاطر این که شناسایی نشوم. اهل کجا هستی؟ در شهر بابک کرمان متولد شدم. الان کجا زندگی میکنی؟ جا و مکانی ندارم. کسانی که برایشان آدم میکشم جایی را مدتی برای زندگی مخفیانه ام تهیه میکنند. شغلت چیست؟ آدم کشی! چند خواهر و برادر داری؟ خواهر ندارم، ولی دو برادر دارم. پدر و مادرت در قید حیات هستند؟ نه فوت کرده اند. تا کلاس چندم درس خوانده ای؟ دیپلم هستم. یعنی اصلا شغلی نداشتی؟ چرا بعد از گرفتن دیپلم در یکی از سازمانهای نظامی به صورت پیمانی استخدام شدم. بعد از آن اخراج شدی؟ بله! به خاطر شرارتها و کارهای خلاف زیادی که انجام دادم خیلی زود اخراجم کردند. برای آدم کشی پول هم میگرفتی؟ نه! همه اینها را به خاطر رفاقت انجام دادم. وقتی کسی میگفت: فلانی شرور است و با آن که در حق من ظلم کرده، اما کسی از عهده قدرت نماییهای او بر نمیآید، من عصبانی میشدم و آن فرد شرور را میکشتم تا دیگر احساس قدرت نکند! یعنی هیچ کدام از کسانی را که کشته ای، نمیشناختی؟ نه! فقط دوستانم میگفتند که فلانی زورگو است و سپس او را به من نشان میدادند. فقط همین؟! همه آنهایی که مقابل گلولههای تو قرار گرفتند، کشته شده اند؟ خیر! برخی مجروح شدند و بعد از رسیدن به بیمارستان زنده ماندند. میتوانی یک نمونه را مثال بزنی؟ چند ماه قبل «میلاد» (یکی از متهمان پرونده گانگسترهای هالیوودی) به من گفت: فرد گردن کلفتی در قوچان دست مرا با ضربه شمشیر در یک درگیری مجروح کرده است. من هم گفتم فقط او را به من نشان بده! با هم سوار پراید میلاد شدیم و آن جوان را هنگام خروج از منزلشان به من نشان داد. من هم از همان داخل خودرو لوله کلاشینکف را بیرون آوردم و به سویش شلیک کردم، اما گلوله به کتفش خورد و مجروح شد. ماجرای آدم کشی در تربت جام چه بود؟ من بعداز آن که به اتهام سرقت مسلحانه از طلافروشی در شهر باخرز (خراسان رضوی) دستگیر شدم به مدت هشت سال در زندان بودم و بعد از آن نیز در شهرهای مختلفی دوران محکومیتم را سپری میکردم تا این که در زندان با جوانی به نام «مجتبی» آشنا شدم. او بعد از آزادی از مردی سخن گفت که به او ظلم کرده بود. به همین خاطر تصمیم گرفتم طرف مقابلش را بکشم. آن روز دو نفری در حالی که صورت هایمان را پوشانده بودیم سوار موتورسیکلت شدیم. من که ترک نشین بودم و تیرهایم کمتر به خطا میرفت با کلاشینکف آن مرد را درحالی به رگبار بستم که قصد خروج از پارکینگ را داشت. بعد از این ماجرا مجتبی دستگیر شد و من به زاهدان گریختم. با «شهاب» (یکی دیگر از متهمان پرونده گانگسترها) چگونه آشنا شدی؟ در قوچان و در یک کارگاه شن شویی نگهبان بودم که با او آشنا شدم. «شهاب» وقتی ماجرای کشته شدن برادرش در یک درگیری را برایم تعریف کرد و گفت: طرفهای مقابلش گردن کلفت هستند و گریه کرد، من هم تصمیم گرفتم آنها را بکشم به همین خاطر نقشه قتل را طرح ریزی کردیم و من آنها را در میدان تلویزیون به رگبار بستم. میگویند دو خشاب گلوله زدی؟ نه! هنگامی که شلیک میکردم اسلحه گیر کرد و من خشاب را بیرون آوردم و در همان حال دوباره جا انداختم. از چند وقت قبل با شهاب آشنا شدی؟ حدود چهار ماه قبل. فکر میکردی دستگیر شوی؟ به هیچ وجه! چون من همه مواردی را که احتمال شناسایی ام وجود داشت، رعایت میکردم حتی همدستانم از مخفیگاههای من خبر نداشتند. با وجود این، میدانم که یکی از همین همدستانم مرا فروخته است. او را شناسایی میکنم و حتی در زندان با هر چیزی که بتوانم او را به قتل میرسانم! احتمال نمیدهی که در این باره اشتباه کرده باشی؟ البته چرا! چون اطلاعات پلیس ایران خیلی قوی است. همین جا هم وقتی کارآگاهان از برخی مواردی سخن میگفتند که جز خودم هیچ کس از آن ماجراها اطلاعی نداشت، چشمانم از تعجب گرد میشد. اگر دستگیر نمیشدی چه میکردی؟ فقط کافی بود ۲۰ روز دیگر دستگیر نمیشدم. میخواستم چند نفر دیگر از گردن کلفتهایی را که ادعایشان میشود، بکشم، ولی متاسفانه دستگیر شدم. مثلا قتل چه کسی را در نظر داشتی؟ میگفتند فردی به نام «ع» شرور معروف است، میخواستم او را بکشم. از قتلهایی که کردی پشیمان نیستی؟ نه! من به کشتن اعتیاد پیدا کرده ام یعنی الان میتوانم یک نفر را به راحتی همین جا سر ببرم. مواد مخدر هم مصرف میکنی؟ نه! یعنی هیچ وقت مصرف نکرده ای؟ چرا گاهی به صورت تفننی کشیده ام، اما معتاد نیستم، چون انسان معتاد همیشه سر به زیر است و به خاطر اعتیادش هیچ وقت نمیتواند سرش را بلند کند.