۱- افسانههای اسرائیل در بوته نقد یک اسرائیلی
۲- افسانه اول: یهودیها بیابانهای فلسطین را غصب کردند نه کشوری آباد
۳- تاریخ چگونه درباره سرزمین سرسبز فلسطین تحریف شد؟
۴-واکاوی پروژه مخفی مسیحیت برای انتقال یهودیان به فلسطین
۵-گروهی آلمانی که مقدمات اشغال فلسطین را فراهم کردند
۶- اتحاد نانوشته کمونیستها و انگلیسیها و آلمانیها برای ایجاد اسرائیل
۷-صهیونیست ها، از جنبشی پیش پا افتاده تا ریشههای مذهبی شکل گیری
۸- مخالفان سرسخت اسرائیل چگونه به عملههای این رژیم تبدیل شدند
۹-داستان تخیلی گدایی که در اسرائیل یک روزه پولدار شد!
۱۰-ماجرای تخریب خانههای فلسطینیها و کندن درختان زیتون واقعیت داشت؟
۱۱-پاسخ خاص گاندی به درخواست اسرائیل از او!
۱۲- ماجرای قتل عام و بی خانمان کردن مردم برای تصرف یک زمین!
۱۳-روحانی سوری که مشهورترین شخصیت نظامی فلسطین شد
۱۴-تاریخ سازی عجیبی که با دستور اسرائیل اتفاق افتاد!
۱۵-وقتی اسرائیل خود را به حضرت داوود تشبیه میکند!
پس از سال ۱۹۴۸ سیاست پاکسازی نژاد فرمهای مختلفی به خود گرفت. در نقاط مختلف سرزمین هاش اشغال شده و نیز در اسرائیل، سیاست اخراج با سیاست ممنوعیت خروج از روستاها و محلهها جایگزین شد. محدود کردن فلسطینیها در جایی که زندگی میکنند، همان هدفی را دنبال میکند که اخراج کردن آن ها. آنها در مناطق محدود شده پیمان اسلو پس از A. و B. و C. کرانه باختری، یا روستاها و محلههای اورشلیم که به عنوان بخشی از کرانه باختری اعلام شده بود، یا در محلههای یهودی نشین غزه محاصره شده بودند، از نظر جمعیت شناختی در سرشماریهای رسمی و غیر رسمی محاسبه نمیشدند و این مساله بیش از هر چیزی برای سیاست گذاران اسرائیلی واجد اهمیت بود. تا زمانی که جامعه جهانی پیامدهای سیاستهای کنونی و گذشته پاکسازی نژادی توسط اسرائیل را قبول نکرده و به آن رسیدگی نکند، هیچ راه حلی برای مشکل اسرائیل و فلسطین پیدا نخواهد شد. اعتنا نکردن به مساله آوارگان فلسطینی عرگونه تلاش برای صلح دادن دو طرف درگیری را بی اثر میکند. به همین دلیل به رسمیت شناختن وقایع سال ۱۹۴۸ به عنوان عملیات پاکسازی نژادی و اطمینان یافتن از این که راه حلهای سیاسی ریشه این
درگیریها یعنی اخراج فلسطینیها را نادیده نمیگیرد، کاملا حیاتی است. این نادیده انگاشتن ها، دلیل اصلی به هم خوردن همه توافقهای صلح قبلی است. حتی اگر از این رخدادها، نتایج حقوقی به بار نیاید، هم چنان در طرف فلسطینی، احساسات انتقام جویانه و انگیزههای مجازات طرف مقابل وجود خواهد داشت. به رسمیت شناختن حقوقی روز نکبت در ۱۹۴۸ به عنوان اقدام برای پاکسازی نژادی راه نوعی از اجرای عدالت در این مورد را باز میکند. این دقیقا همان پروسهای است که اخیرا در آفریقای جنوبی اتفاق افتاده است. اقرار و تصدیق به وجود اعمال و اقدامات نادرست در گذشته به معنای آوردن مجرمان به دادگاه نیست بلکه بدان معنی است که جرم و جنایت رخ داده، به افکار و دادگاه عمومی خواهد آمد. تصمیم نهایی در این موارد از نوع مجازات نیست بلکه دادن خسارت به خسارت دیدگان است: به قربانیان غرامت داده میشود.
عقلانیترین غرامت فلسطینیها در این مورد به صورت شفاف در قطعنامه ۱۹۴ دسامبر ۱۹۴۸ مجمع عمومی سازمان ملل متحد آمده است: بازگشت بدون قید و شرط آوارگان و اقوام شان به سرزمین شان و نیز تا جای امکان به خانههای شان. بدون چنین غرامتی، دولت اسرائیل هم چنان در محاصرهای خصمانه در قلب اعراب باقی خواهد ماند همراه با یادآوری گذشته استعماری که نه تنها رابطه اسرائیل به فلسطینیها بلکه با جهان عرب را نیز پیچیده و دشوار میکند. ذکر این نکته اهمیت دارد که بدانیم یهودیانی نیز در اسرائیل هستند که این درسها را فراگرفته اند. همه یهودیان نسبت به روز نکبت غافل یا بی تفاوت نیستند. کسانی که اکنون نیز اقلیتی کوچک محسوب نمیشوند، اما آن چه امروزه اهمیت دارد این است که ثابت شود شهروندان یهودیای هم وجود دارند که نسبت به این رنجها و زاریها بی اعتنا هستند و کسانی که در سال ۱۹۴۸ کشته شده، مورد تجاوز قرار گرفته و مجروح شدند را نادیده میگیرند. آنها شنیده اند که هزاران فلسطینی در دهه ۱۹۵۰ دستگیر و زندانی شدند، میدانند که کشتار کفرقاسم در سال ۱۹۵۶ رخ داد، زمانی که فلسطینیها به خاطر فلسطینی بودن توسط ارتش کشته شدند. آنها خبر
دارند که در جنگ ۱۹۶۷ و نیز بمباران وحشیانه کمپهای پناهندهها در ۱۹۸۲ جنایت جنگی اتفاق افتاده است. آنها فراموش نکرده اند که در طول دهه ۱۹۸۰ و نیز پس از آن جوانان فلسطینی مورد آزار قرار گرفتند. این اسرائیلیها ناشنوا نیستند وامروز هم میتوانند صدای افسران نظامی که دستور کشتن فلسطینیها بی گناه را میدهند و صدای خندههای سربازانی که ایستاده و این صحنهها را تماشا میکنند را میشنوند.
آنها هم چنین کور هم نیستند. باقی ماندههای ۵۳۱ روستای تخریب شده و محلات ویران شده را میبینند. آنها مانند هر اسرائیلی دیگری، همه چیز را میتوانند ببینند، اما به دلایل مختلف نمیخواهند این کار را انجام دهند: باقی مانده روستاها در اختیار مزارع اشتراکی کیبوتیزم و تحت کشت درختان کاج جنگلهای صندوق ملی یهود است.
آنها حتی چیزهایی که ممکن است افراد دیگر جامعه فراموش کنند را نیز به خاطر دارند و این احتمالا به خاطر آن است که کاملا ارتباط میان پاکسازی نژادی ۱۹۴۸ و وقایع پس از آن تا به امروز را میدانند. آنها میدانند که میان قهرمانان جنگ استقلال اسرائیل همان کسانی هستند که سرکوب ظالمانه دو انتفاضه را رهبری میکردند. آنها اسحاق رابین یا آریل شارون را اشباها به عنوان قهرمانان صلح معرفی نکرده اند. آنها هم چنین از این که بخواهند ربط میان ساخت دیوار و سیاست گسترده پاکسازی نژادی را منکر شوند نیز امتناع میکنند. اخراج ۱۹۴۸ و زندانی کردن مردم در حصار دیوار که امروز رخ میدهد، نتیجه اجتناب ناپذیز همان سیاست پاکسازی نژادی است.
آنها هم چنین نمیتوانند تصدیق نکنند که میان ظلم غیرانسانی اعمال شده در غزه از سال ۲۰۶۶ و سیاستها و اعمال پیش از آن ارتباطی وجود ندارد. این اعمال غیرانسانی در خلا متولد نشده اند. ساختارهای تاریخی و ایدئولوژیکی وجود دارد که این مساله را موجه جلوه میدهد. پ
زمانی که رهبری سیاسی فلسطینیها این جنبه از درگیری را فراموش کند، این جامعه فلسطینی است که تلاش میکند تا وقایع سال ۱۹۴۸ را در مرکز توجه قرار دهد. بیرون و درون اسرائیل، سازمانهای مردم نهادی مانند badil و adrid و al-awda تلاش شان برای به خاطر آوردن وقایع ۱۹۴۸ را با لزوم یادآوری این وقایع برای تضمین راه حلهای آینده انجام میدهند.