سرویس بین الملل فردا: نام ایلان پاپه، مورخ اسرائیلی، در میان محققان ایرانی با موضوع فلسطین گره خورده است. کتابهای مختلف او درباره درگیری اسرائیل و فلسطین باعث شده است که او شهرت فراوانی در این حوزه کسب کند. او در سال ۲۰۰۸ اسرائیل را ترک کرد. فردا در سلسله ترجمههای پیش رو، متن کتاب دیگر او با عنوان ۱۰ افسانه پیرامون اسرائیل را برای خوانندگان فرهیخته خود منتشر میکند. در ادامه پانزدهمین قسمت این مجموعه تقدیم میگردد.
۱- افسانههای اسرائیل در بوته نقد یک اسرائیلی
۲- افسانه اول: یهودیها بیابانهای فلسطین را غصب کردند نه کشوری آباد
۳- تاریخ چگونه درباره سرزمین سرسبز فلسطین تحریف شد؟
۴-واکاوی پروژه مخفی مسیحیت برای انتقال یهودیان به فلسطین
۵-گروهی آلمانی که مقدمات اشغال فلسطین را فراهم کردند
۶- اتحاد نانوشته کمونیستها و انگلیسیها و آلمانیها برای ایجاد اسرائیل
۷-صهیونیست ها، از جنبشی پیش پا افتاده تا ریشههای مذهبی شکل گیری
۸- مخالفان سرسخت اسرائیل چگونه به عملههای این رژیم تبدیل شدند
۹-داستان تخیلی گدایی که در اسرائیل یک روزه پولدار شد!
۱۰-ماجرای تخریب خانههای فلسطینیها و کندن درختان زیتون واقعیت داشت؟
۱۱-پاسخ خاص گاندی به درخواست اسرائیل از او!
۱۲- ماجرای قتل عام و بی خانمان کردن مردم برای تصرف یک زمین!
۱۳-روحانی سوری که مشهورترین شخصیت نظامی فلسطین شد
۱۴-تاریخ سازی عجیبی که با دستور اسرائیل اتفاق افتاد!
اسنادی که گابی اوایل ۱۹۶۱ روی آنها کار کرده بود، اواخر دهه ۸۰ میلادی عمومی شد و چندین تاریخ دان از جمله خودم و بنی موریس برای اولین بار شواهد متقنی که نشان میداد فلسطینیان به زور از فلسطین رانده شده اند را دیدند. اگر چه من و موریس بر روی این که این اخراج برنامه ریزی شده و از قبل پیش بینی شده بوده است یا خیر توافق نداشتیم، اما معتقد بودیم که هیچ فراخوانی از سوی رهبرانی عرب و فلسطینی برای ترک وطن توسط فلسطینیها وجود نداشته است. تحقیقات ما که به عنوان مطالعات تاریخ دانهای حدید خوانده میشد، این ادعای گابی را تایید میکرد که فلسطینی ها، عمدتا سرزمین خود را از طریق تبعید، ترس و ارعاب از دست داده اند. موریس ادعا میکند که شروع جنگ میان اسرائیل و ارتش اعراب که با پایان قیمومیت بریتانیا در ۱۵ می ۱۹۴۸ به کشور وارد شده بودند، دلیل اصلی ایجاد بحران پناهجوهای فلسطینی بود. استدلال من این بود که جنگ تنها دلیل این مساله نبوده است، چرا که پیش از آن نیمی از پناهجوها یعنی حدود صدهاهزار نفر فلسطینی همان موقع اخراج شده بودند. من مدعی بودم که جنگ توسط اسرائیل ایجاد شد تا از فرصت تاریخی ایجاد شده برای اخراج
فلسطینیها استفاده کند. این ادعای غلط که فلسطینیها داوطلبانه کشورشان را ترک کردند تنها استدلال غلط مرتبط با جنگ ۱۹۴۸ نیست. سه استدلال دیگر نیز در مورد توضیح رویدادهای آن سال وجود دارد. اولی آن است که فلسطینیها به خاطر رد برنامه تقسیم بندی سازمان ملل در سال ۱۹۴۷ استحقاق سرزنش برای آن چه بر سرشان آمد را دارند. این استدلال ذات استعماری صهیونیست را نادیده میگیرد. هر طور حسای کنیم، فلسطینیها به دلیل رد برنامه صلحی که هیچ مشارکتی در تدوین آن نداشته اند، شایسته مجازات پاکسازی نژادی نیستند.
دو استدلال دیگر مرتبط این است که اسرائیل در برابر اعراب مانند داوود در برابر جالوت بوده است و دیگری نیز این است که اسرائیل پس از جنگ دست صلح را به سوی اعراب و فلسطینیها دراز کرد، اما آنها نپذیرفتند. تحقیقات در مورد ادعای اول ثابت میکند که فلسطینیها قدرت نظامی نداشتند و کشورهای عرب نیز تنها سربازان کمی در مقایسه با نیروهای اسرائیلی داشتند و نسبت به وضعیت ایده آل تجهیز و تمرین فاصله زیادی داشتند.
به هرحال این نیروها به فلسطین فرستاده شدند، اما برای عکس العمل نسبت به اعلام تشکیل دولت اسرائیل بلکه برای مقابله یا عملیاتهای اسرائیل که از فوریه ۱۹۴۸ آغاز شده بود. به ویژه این اتفاق پس از واقعه معروف کشتار دیر یاسین در نزدیکی اورشلیم در آوریل ۱۹۴۸ روی داد. اسناد نشان میدهد که افسانه سوم یعنی این که اسرائیل دست خود را برای صلح دراز کرده بود نیز غلط است. در واقع، رهبریک دنده اسرائیل علنا با مذاکره در مورد بازگشت فلسطینیهای اخراج شده و یا تصمیم گیری در مورد دوران پساقیمومیت مخالفت کرد. در حالی که رهبران عرب و فلسطینی مشتاق مشارکت در یک قطعنامه جدید و منطقیتر از سوی سازمان ملل بودند، رهبراسرائیل، چشم خود را بر روی ترور کونت برنادت میانجی صلح سازمان ملل توسط تروریستهای یهودی در سپتامیر ۱۹۴۸ بست. پس از آن نیز با شروع مذاکرات در اواخر ۱۹۴۸ با هرگونه پیشنهاد صلح جدید ارائه شده توسط کمیسیون آشتی فلسطین که به جای مامور ترور شده تشکیل شده بود، مخالفت کردند.
در نتیجه، همان مجمع عمومی که دو سومش به تقسیم سرزمین در سال ۱۹۴۷ رای داده بودند، بدون مخالف، به برنامه صلح جدید در دسامبر ۱۹۴۸ رای دادند. یعنی قطعنامه ۱۹۴ که ۱۱ دسامبر تصویب شد و سه توصیه داشت. مذاکره مجدد به گونهای که واقعیتهای جغرافیای و سرزمینی بیشتر ملاحظه شود، بازگشت بدون شرط آوارگان و بین المللی کردن اورشلیم. لجبازی اسرائیل ادامه داشت. همان طور که اوی شلیم تاریخ دان در کتاب دیوار آهنین نشان میدهد، بر خلاف این دروغ که فلسطینیها همواره فرصت صلح را از دست داده اند، این اسرائیل بوده است که همیشه پیشنهادات روی میز را رد کرده است. این رد درخواستها از پیشنهاد حسنی الزعیم حاکم سوریه در سال ۱۹۴۹ شروع شد که ایدههای تازه و جدیدی درباره مساله آوارگان داد و پس از آن نیز بن گورین گاههای برداشته شده توسط جمال عبدالناصر در اوایل دهه ۵۰ میلادی برای صلح را پس زد. مورد شناخته شده تر، عدم انعطاف پذیری اسرائیل نسبت به پیشنهادات سلطان حسین در سال ۱۹۷۲ بود که با وساطت کیسینجر و درباره کرانه باختری داده شده بود. حتی توجهی به این هشدار رئیس جمهور مصر انور سادات نکرد که در سال ۱۹۷۱ گفته بود که اگر اسرائیل حاضر به
مذاکره درباره صحرای سینا نباشد آنها مجبور به جنگ خواهند شد، جنگی که دو سال بعد رخ داد و طوفانی علیه احساس امنیت و شکست ناپذیری اسرائیل به راه انداخت. همه این افسانههایی که مرتبط با سال ۱۹۴۸ است، تصویری از اسرائیل به عنوان کشوری ساخته که در حال جنگ علیه دشمنانش است، پیشنهاد داده که به فلسطینیها کمک کند و با پیشنهادات صلح، تشویق شان کرده که در فرآیند آشتی و صلح بمانند تنها به خاطر این که به این نکته آگاه شوند که هیچ شریکی برای صلح در طرف مقابل وجود ندارد.بهترین راه برای مقابله با این تصور آن است که وقایع رخ داده بین سالهای ۱۹۴۶ تا ۱۹۴۹ را سیستماتیک و صبورانه و با دقت بازخوانی کنیم. سال ۱۹۴۶ گمان میکرد که میتواند به زودی به فلسطین وارد شود. در حالی که مبارزات جنبش آزادی بخش ملی در آن سال شدت یافته بود، بریتانیا نیروهایش در مصر را از این کشور وارد سرزمین (فلسطین) کرد. در زمستان سخت رکود بریتانیا در پایان سال تنش میان گروههای شبه نظامی صهیونیست علیه نیروهای بریتانیایی شدت گرفت و مهمتر از اینها تصمیم به خروج از هند، موجب تغییری بزرگ در سیاست بریتانیا نسبت به فلسطین شد. فوریه ۱۹۴۷ بریتانیا تصمیم به
خروج از منطقه گرفت. دو گروه مهاجران و بومیان به این خبرها کاملا متفاوت عکس العمل نشان دادند. به نظر فلسطینیها و رهبران آنها این پروسه مانند آن چه که در همسایگان عربشان اتفاق افتاد، بود و دولت قیمومیت پله پله قدرت را به جمعیت محلی تحویل میدهد تا به صورت دموکراتیک درباره آینده کشور تصمیم بگیرند. صهیونیست ها، اما در مورد آن چه که قرار بود اتفاق بیافتد آمادهتر بودند. بلافاصله پس از تصمیم لندن برای خروج، رهبران صهیونیست خود را برای دو جبهه آماده کردند: دیپلماسی و نظامی برای آماده شدن برای نبرد پیش رو.