کلاه قرمزی ۹۷؛ تکراری و ملال آور / سردرگم میان مخاطب کودک و بزرگسال / وقتی خلاقیت سازندگان به آخر خط رسیده است
دیگر چیزی از کلاه قرمزی، کودکی شهرستانی که سال ۷۳ شیفته تلویزیون شده بود و به ذوق حضور در یک برنامه تلویزیونی به تهران آمد و همراه با پسرخاله اش (که در نانوایی کار میکرد) باعث شکل گیری رویدادهایی جذاب و خنده دار شده بودند، باقی نمانده است. در فصل جدید عروسکهای گربه، موش، داداش گلم و همسر فامیل دور به عروسکها اضافه شدند که هیچ کدام نتوانستند باعث شکل گیری موقعیتهایی جذاب شوند و حضورشان در طول قسمتهای مختلف تکراری و ملال آور بود.
سرویس فرهنگی فردا: نوروز امسال بخش قابل توجهی از مردم منتظر بودند تا ببینند ایرج طهماسب و حمید جبلی به همراه عروسکهای محبوب مجموعه کلاه قرمزی چه برنامههای جذابی تولید کرده اند. کلاه قرمزی تولید شده در پایان سال ۹۵ که به دلیل اختلاف تهیه کننده مجموعه با مدیر شبکه ۲ با یک سال وقفه پخش شد، بسیار کمتر از حد انتظار ظاهر شد.
بعد از پخش این مجموعه اگرچه در سال ۹۲ و ۹۳ که با حضور چهرههای هنری توانست موقعیتهای جذاب در بخشی از قسمتها ایجاد کند، اما در فصل جدید این مجموعه با وجود اضافه شدن چند عروسک جدید به مجموعه که با نگاهی امیدوارانه میتوانست باعث شکل گیری موقعیتهایی کمیک و به وجود آوردن ماجراهایی جذاب شود، عملا هیچ اتفاق جذابی رخ نداد.
در فصل جدید عروسکهای گربه، موش، داداش گلم و همسر فامیل دور به عروسکها اضافه شدند که هیچ کدام نتوانستند باعث شکل گیری موقعیتهایی جذاب شوند و حضورشان در طول قسمتهای مختلف تکراری و ملال آور بود. مهمترین مشکل مجموعه کلاه قرمزی در وهله اول بلاتکلیفی سازندگان این برنامه در مخاطب هدف آن است. چندین سال است که مخاطبین اصلی کلاه قرمزی را جوانان و بزرگسالان تشکیل میدهند و لطیفههایی که به واسطه عروسکهای جذابتر آن (فامیل دور و آقای همساده) در جامعه و فضای مجازی منتشر شده باعث همسانی دغدغههای بزرگسالان با محتوای این برنامه شده است.
در شرایطی که شبکههای ماهوارهای نظیر جم، اقدام به تاسیس شبکههایی مخصوص کودکان انجام داده اند و سریالها و فیلمهای انیمیشن روز دنیا به سادگی در دسترس خانوادهها و کودکان قرار دارد، قرار گرفتن ایرج طهماسب (آقای مجری) پشت یک پیشخوان و حضور عروسکها در کنار او و حرکت این عروسکها در یک بعد خطیِ چپ و راست، چرا باید برای بچه جذاب باشد؟! این رویکرد که از دهه ۶۰ تا الان بارها تکرار شده است، در کنار طراحی موقعیتهای داستانی بیمزهای که هرکدام صرفا به روایت رویدادهایی بیرون از موقعیت مکانی خانه آقای مجری به هیچ وجه جذابیت ندارد.
اساساً چرا «آقای مجری»؟ مگر ایرج طهماسب مجری برنامهای است؟ چه برنامه ای؟ برنامهای برای کودکان در یک خانه؟! چرا باید یک نفر در خانه اش برنامهای برای بچهها اجرا کند و اگر هم این کار را میکند چرا اتفاقی بیرون از این خانه در ارتباط با این برنامه رخ نمیدهد و تاثیری بر روی روند حرفهای آقای مجری نمیگذارد.
یکی از مشکلات اساسی این مجموعه، کمرنگ شدن و حتی ناچیز شدن جایگاه کلاه قرمزی و پسرخاله در این مجموعه است. دیگر چیزی از کلاه قرمزی، کودکی شهرستانی که سال ۷۳ شیفته تلویزیون شده بود و به ذوق حضور در یک برنامه تلویزیونی به تهران آمد و همراه با پسرخاله اش (که در نانوایی کار میکرد) باعث شکل گیری رویدادهایی جذاب و خنده دار شده بودند، باقی نمانده است. کلاه قرمزی تبدیل به بچهای تک بعدی شده که تنها در جست و جوی شکلات است و پسرخاله هم که هیچ...
با نگاهی بدبینانه شاید به نظر برسد سازندگان این مجموعه در حال تجارت از برند کلاه قرمزی در تلویزیون هستند، اما واقعیت این است که سازندگان این برنامه دیگر اطلاعی از دغدغهها و جهان فکری کودک امروز ندارند و هنوز در دهه های قبل مانده اند و کودک امروز را در حد همان برنامه های موش و گربه می دانند. پس تلویزیون باید به دنبال ایجاد اتاق فکری برای نجات این مجموعه باشد. زیرا ادامه چنین روندی ممکن است به مرور باعث از بین رفتن محبوبیت عروسکهای جذابی شود که سال هاست مردم ایران را سرگرم کرده اند.