میتوان چنین گفت که پیامد چنین رفتاری از سوی احمدینژاد و یارانش و بدنه دانشجویی اقلیتی که خیلی علاقه دارد خود را نماینده تام جریان دانشجویی معرفی کند، این است که راه نقد منصفانه و مشفقانه دلسوزان انقلاب به دستگاه قضایی را بسته و بزرگترین ظلم را در این زمینه به جمهوری اسلامی میکند.
کد خبر :
799409
خبرنامه دانشجویان ایران: عنوان خبر توجه ات را به خود جلب میکند. «نامه جمعی از مسئولین تشکلهای انقلابی و فعالین دانشگاهی و حوزوی کشور به مقام معظم رهبری». علاوه بر عنوان خبر، پوشش خبری آن در رسانههای معاند از BBC فارسی، رادیو زمانه، صدای امریکا گرفته تا اپوزسیونهای داخلی امثال تاجزاده و خوشحالی و پایکوبیشان از چنین نامهای کنجکاویات را بیشتر میکند که بدانی ماجرا چیست. لینک خبر را کلیک میکنی و وارد میشوی. نگاه سطحی و گذرا بر خبر نشان از آن دارد که عدهای دغدغه عدالتخواهی، مبارزه با فساد، ناکارآمدیهای اداری و ... خود از فضای فعلی کشور را با شخص
اول نظام و انقلاب در میان گذاشتهاند. اما وقتی کمی دقیقتر میشوی و نگاه عمقی و بنیادیتری نسبت به محتوای نامه میکنی، میفهمی که مسئله چیز دیگری است. امضاکنندگان این نامه ساختارهای جمهوری اسلامی و نظام را زیر سوال بردهاند. میگویند شورای نگهبان بد است، چون احمدینژاد را رد صلاحیت کرده است. قوه قضاییه بد است، چون دوستان و نزدیکان احمدینژاد را محاکمه کرده است. قوه مجریه بد است، چون فردی غیر آن که قبلا بوده و الان دیگر نیست آمده است و کذا و کذا و خلاصه آنکه میگویند انقلاب و جمهوری اسلامی به بن بست رسیده است و راهی جز اصلاح اساسی ساختار وجود ندارد و و
در چنین وضعیتی که نارضایتیها انباشته شده، محمود خان احمدی نژاد به مثابه غول چراغ جادویی است که بهشت زمینی را برای کشور فراهم میکند و لاغیر. به این نقطه که میرسی دلیل خوشحالی و سرمستی رسانههای معاند و به طبع اپوزسیونهای داخلی را بهتر درک خواهی کرد.
انعکاس نامه در رسانههای معاند نامه سر و صداهایی را به پا میکند و خبرش سایت به سایت و کانال به کانال میپیچد. کم کم موج اعتراضات به چنین نامهای از ناحیه جریانهای دانشجویی بلند میشود و فرآیند تکذیب عدهای از امضاکنندگان به گوش میرسد تا تشت رسوایی چنین جریانی از بوم بیفتد و واقعیتشان بر همگان مشخص شود. محمدرضا محمدی دبیر سیاسی انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه شاهد در حساب توئیتری خود در این باره
مینویسد: «نامه به رهبری نوشتهاند و ضمن برابر دانستن جریان انحرافی با ماهیت اصلی انقلاب اسلامی، ادعای این را دارند که جمهوری اسلامی از آرمانهایش تهی شده است! درمیان امضاکنندگان افرادی ادعای عضویت در انجمن اسلامی دانشگاه شاهد را داشتهاند که قویا تکذیب میشود و مورد پیگرد قانونی خواهد بود.» و در توئیتی دیگر میگوید: «از پریروز داریم تحقیق میکنیم گویا دانشگاه ما اصلا دانشجویی به این اسم ندارد... انحرافیها برای رند کردن امضاکنندگان به تولید مثل پرداختهاند.» همچنین محمد کریمی دبیر شورای تبیین مواضع دانشجویی استان بوشهر در توئیتی نوشت: «در نامه
ارسالی به اصطلاح فعالین دانشجویی و حامی احمدینژاد به رهبری، شخصی با عنوان (مسئول سابق بسیج دانشجویی دانشگاههای پیام نور استان بوشهر) نامه را امضا کرده بود! به عنوان دبیر شورای تبیین مواضع بسیج دانشجویی استان بوشهر وجود چنین جایگاهی را قویاً تکذیب میکنم.» علیرضا احمدی دبیر اسبق اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان مستقل هم درباره حضور چنین افرادی در جریانات دانشجویی گفت: «برخی از این ۳۰۰ نفر رو میشناسم. اینها علاوه بر اینکه مسوولیتی در تشکلهای دانشجویی نداشتند بلکه بیشتر به سیاهی لشکر میماندند. همین نقشی که یکی دو روزیست برای دشمن دارند بازی
میکنند.»
هر چند که در بین امضاکنندگان و اسامی منتشرشده، هویتهای مجهول و ناشناختهای که عمدتا در هسته مرکزی جنبش دانشجویی نبوده و نیستند وجود دارد، اما نام و امضای عدهای از دانشجویان و حوزویان که مسئولیتهایی در دیروز و امروز داشتند را نمیتوان کتمان کرد. افرادی که چه از طرف جریان انحرافی و حلقه نزدیکان محمود احمدینژاد و چه از طرف رسانههای معاند نمایندگان اصلی جریانات دانشجویی معرفی شدهاند، حال آنکه
نمایندگان اتحادیههای بزرگ دانشجویی که در سطح کشور فعالیت میکنند و بدنه دانشجویی قابلتوجهی در دانشگاههای سراسر کشور دارند با چنین جریانی خود را همراه نکردند و مواضع اصلی و صحبتهای آنان هرساله و در دیدار دانشجویان با رهبری در ماه مبارک رمضان به صورت مستقیم بیان میشود، دیداری که اتفاقا نارضایتی رسانههای معاند را هم به همراه دارد. اما در باب تحلیل فضا و جایگاه فعلی این جریان میتوان چنین گفت که حلقه نزدیکان و اقلیت دانشجویانی که بیشترین چسبندگی و تعلقخاطر را به جریان بهاری و شخص محمود احمدینژاد دارند، در کنار تمام تعریف و تمجیدها و
اسطورهسازیهایی که از وی دارند، عموما در طرح دو سوال اساسی پاسخی برای ارائه ندارند. نخست آن که آیا کسی که معاون اولش محمدرضا رحیمی بود و با فردی مثل سعید مرتضوی که سابقه واضح و روشنی برای همگان دارد موتلف شده بود و پروژه سیاسی اجرا میکرد، میتواند دغدغه عدالتخواهی داشته باشد و به عبارت دیگر آیا با دستمال کثیف میتوان ادعای پاک کردن شیشه را داشت؟ و سوال دوم آنکه چرا احمدینژاد زمانی که اجرای عدالت و مبارزه با فساد به حلقه نزدیکانش رسید، به یاد عدالتخواهی قضایی افتاد و خود را جلودار چنین مقولهای معرفی کرد؟
اساسا کسی که معتقد است کابینه خط قرمزش است و ورود به آن توسط دستگاههای قضایی ممنوع، میتواند علم عدالتخواهی در دست گیرد؟ نهایتا میتوان گفت که چنین نوع فریاد عدالتخواهیای، اگر موج سواری سیاسی نباشد در بهترین حالت خود عدالتخواهی قبیلهای و گعدهای و محفلی است. عدالتی که تا زمانی خوب است که تیغ مبارزه با فسادش به نزدیکان ما نگیرد. همان هشداری که رهبر انقلاب در ابتدای تشکیل دلوت نهم داده بودند: «اگر
عدالت را از معنویت جدا کنیم - یعنی عدالتی که با معنویت همراه نباشد - این هم عدالت نخواهد بود. عدالتی که همراه با معنویت و توجه به آفاق معنوىِ عالم وجود و کائنات نباشد، به ریاکاری و دروغ و انحراف و ظاهرسازی و تصنع تبدیل خواهد شد.».
اما درباره چرایی نقطه عزیمت احمدی نژاد و یارانش به چنین جایگاهی، به نظر میآید جریان انحرافی و شخص احمدینژاد پس از اشتباهات استراتژیک و مهلک خود در دوره مسئولیت در قوه مجریه و ریزش بدنه اجتماعیاش، خصوصا در چهار سال دوم، راهی جز موجسواری بر نارضایتیهای فعلی کشور و علیالخصوص اعتراضات و اغتشاشات چندماه گذشته و خود را به عنوان آلترناتیو وضع موجود دانستن ندارد و وی در چنین راهی آنقدر در اتخاذ
مواضع «منتقد وضع موجود بودن» رادیکال عمل کرده و مرزبندیهای گستردهای بین خود و حاکمیت قرار داده که حال به نقطه مقابل جمهوری اسلامی و یا اصطلاحا به اپوزسیون تبدیل شده است حال آن که بخشی از نارضایتیهای وضع موجود را میتوان نتیجه عملکردش در دوران ۸ ساله ریاست جمهوری دانست. پس طبیعی و کاملا عقلانی است که فردی که روزی تمام اختیارات کشور را در دست داشته، امروز نمیتواند نقش اپوزسیون را دنبال کند. در پایان میتوان چنین گفت که پیامد و نتیجه چنین رفتاری از سوی احمدی نژاد و یارانش و بدنه دانشجویی اقلیتی که خیلی علاقه دارد خود را نماینده تام و تمام جریان
دانشجویی معرفی کند، این است که راه نقد منصفانه و مشفقانه دلسوزان انقلاب به دستگاه قضایی را میبندد و بزرگترین ظلم و جفا را در این زمینه به جمهوری اسلامی میکند.