شاهزاده مرموز و دورگه پهلوی
سال ۱۳۹۶، سال مطرح شدن دوباره دو غلامرضا بود؛ غلامرضا تختی که پنجاه سالگی درگذشتش بود و دومی غلامرضا پهلوی که مهمترین مظنون مرگ مشکوک جهانپهلوان بود که در اردیبهشتماه درگذشت.
تاریح ایرانی:با مرگ غلامرضا پهلوی پرونده نسل اول خاندان پهلوی و نخستین نقطه پیوند این خاندان با قاجار که ۳۸ سال در سکوت خبری در فرانسه زندگی میکرد و در نهایت روز یکشنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۶ در بیمارستانی در پاریس درگذشت، بسته شد و یک بار دیگر نام خانواده پهلوی را بر سر زبانها انداخت؛ شاهزادهای که بیشتر از هر چیزی با ثروتی افسانهای، خست و ورزش نامش گره خورده بود. البته ماجرای تخریب خانه توران امیرسلیمانی مادر غلامرضا پهلوی در سال ۹۵ و ادامه بحثهای آن در سال ۹۶ نیز یکی دیگر از دلایلی بود که نام آخرین فرزند زنده پهلوی را سر زبانها انداخت.
غلامرضا پهلوی چند ماه قبل از انقلاب به همراه اعضای خانوادهاش ایران را ترک و به لندن رفت و بخش زیادی از اموالش را به سوئیس و سایر کشورهای اروپایی منتقل کرد. او در اردیبهشت ۵۸ به حکم غیابی دادگاه انقلاب به اعدام محکوم شد و اموالش نیز توسط بنیاد مستضعفان مصادره شد.
غلامرضا تنها عضو خانواده پهلوی بود که بعد از انقلاب هیچ تلاشی برای بازگشت نکرد و برخلاف اشرف خواهر بزرگترش هیچ کمکی نه مالی و نه فکری نکرد و سعی در پنهان کردن خود داشت. بسیاری علت این را ناشی از خست زیاد و پول خرج نکردن میدانند و معتقدند او برای این که حتی یک دلار هم خرج نکند از قرار گرفتن در شورای سلطنتطلبها خودداری کرد. حتی گفته میشود او در مراسم سالگرد درگذشت محمدرضا پهلوی به بهانه نداشتن پول شرکت نکرد.
غلامرضا پهلوی در سالهای بعد چندین بار از لندن به پاریس و از پاریس به موناکو رفت. او به گفته خانوادهاش از سال ۱۳۷۵ درگیر سرطان غدد لنفاوی بود در حالی که در گواهی دفنش نوشته شده بود که علت مرگ کهولت سن است. با مرگ او ماجرای داستان شاهزاده دورگه پهلوی نیز به پایان رسید.
در میان یازده فرزند رضاشاه، غلامرضا پهلوی با سایر خواهر و برادرانش تفاوتهای زیادی داشت. او تنها فرزند مشترک از ازدواج سوم رضا پهلوی با توران امیرسلیمانی بود. دختر امیرعیسی مجدالسلطنه و دخترخاله احمد قوام و حسن وثوقالدوله از بازیگران اصلی تاریخ معاصر ایران. رضاخان در سال ۱۳۰۱ روزهایی که غوغای جمهوریخواهی در مجلس بلند شده بود از طریق وثوقالدوله به خواستگاری توران که در آن زمان هفده، هجده سال بیشتر نداشت و در دبیرستان ناموس درس میخواند، رفت. ازدواجی که سردار سپه را به خانواده سلطنتی قاجار پیوند میداد و باعث شد تا مجلس نظر مثبتی برای جایگزینی او به جای احمدشاه ترسدیده و گریخته از وطن داشته باشد. توران امیرسلیمانی از ابتدا با این ازدواج مخالف بود و گفته میشود که به زور سر سفره عقد نشست. او از خاندانی کاملا قاجاری بود و چندین نسل پیش از او شاهزاده بودند و نمیتوانست با قزاقی که همسن پدرش بود و تا کمتر از دو سال پیش از این کسی او را نمیشناخت زیر یک سقف زندگی کند. اما پدر و نزدیکانش میدانستند که این قزاق در حال پیشرفت زیادی است و همین باعث شد تا او را به زور راضی به این وصلت کنند.
غلامرضا پهلوی در ۲۵ اردیبهشت ۱۳۰۲ یکسال بعد از تولد علیرضا پهلوی به دنیا آمد. اما از آنجا که توران امیرسلیمانی سر ناسازگاری با رضاخان برداشته بود و دائما در حال جدال با تاجالملوک آیرملو همسر دوم او بود، رضاخان وقتی غلامرضا هنوز شیرخواره بود از توران جدا شد و با خانواده دیگری از قاجاریه یعنی دولتشاهیها وصلت کرد و حاصل ازدواج با عصمتالملوک دولتشاهی پنج فرزند بعدی پهلوی بود. از این بابت غلامرضا پهلوی در میان فرزندان دو زن دیگر رضاشاه تنها ماند.
توران بعد از طلاق به خانهای در خیابان پسیان منتقل شد؛ خانهای که سندش به اسم توران امیرسلیمانی بود و چندین بار بعد از انقلاب توسط خودش بازدید شد. خانه توران در فیلم «باد صبا» ساخته آلبر لاموریس به عنوان یکی از چند بنای مدرن تهران نشان داده شده است. این خانه که در تقاطع خیابان پسیان و کوچه اسماعیلی بود و قرار بود در فهرست آثار ملی هم ثبت شود در ۲۸ تیر ۱۳۹۵ تخریب شد. پیش از تخریب این خانه بسیاری از کارشناسان میراث فرهنگی از شهرداری خواستند که جلوی تخریب آن را بگیرند اما این درخواست پذیرفته نشد.
توران امیرسلیمانی بعد از مرگ رضاشاه با سید ذبیحالله ملکپور، بازرگان معروف ازدواج کرد. او بعد از انقلاب ایران را ترک و در خانه سالمندان در پاریس زندگی کرد. او ۲ مرداد ۱۳۷۴ در همین خانه سالمندان درگذشت و در گورستان تیه پاریس به خاک سپرده شد.
تا شهریور ۱۳۲۰ غلامرضا پهلوی زیر سایه پدرش قرار داشت. او همراه سه برادر دیگرش عبدالرضا، احمدرضا و محمودرضا به سوئیس فرستاده شد تا در دبیرستان نظامی لهروزه تحصیل کند. آنها در سال ۱۳۱۵ به ایران بازگشتند و به دبیرستان نظام وارد شدند. با حمله متفقین و استعفای رضاشاه، غلامرضا پهلوی همراه سایر اعضای خانواده پهلوی به آفریقای جنوبی رفت. شرح خریدهای او در حین سفر به آفریقای جنوبی در خاطرات آمده است.
جدی شدن موضوع نازایی ثریا اسفندیاری و بحث جانشینی شاه، نام دو برادر محمدرضا پهلوی را بر سر زبانها انداخت. اولین برادر علیرضا برادر تنیاش بود که بعد از محمدرضا میتوانست ولیعهد باشد اما شاه هیچوقت زیر بار اعلام ولیعهدی او نرفت. با مرگ نابهنگام او در سال ۱۳۳۳ نام برادر دیگر یعنی غلامرضا پهلوی به عنوان جانشین معرفی شد. غلامرضا پهلوی اما مانند برادران کوچکترش یک شرط اصلی برای ولیعهد شدن را نداشتند. آنها از مادرانی قاجاری بودند و همین نسبت خونی باعث میشد تا آنها به عنوان ولیعهد انتخاب نشوند. با این همه تا سال ۱۳۳۹ که رضا پهلوی به دنیا بیاید، این موضوع مطرح بود که غلامرضا پهلوی میتواند جانشین پدر و برادرش باشد.
او با معرفی مادرش با هما اعلم دختر دکتر امیراعلم پزشک مخصوص رضاشاه ازدواج کرد. همسر دکتر امیراعلم، افسرالدوله دختر وثوقالدوله و نوه خاله توران امیرسلیمانی بود. حاصل این ازدواج یک دختر به اسم مهرناز بود که در سه سالگی درگذشت و پسری به اسم بهمن. این ازدواج اما چند سال بعد به طلاق منتهی شد. هما اعلم بعد از طلاق با احمدعلی ابتهاج صاحب کارخانه سیمان ری ازدواج کرد. اما چند سال بعد در جوانی در اثر بیماری سرطان موروثی درگذشت.
غلامرضا پهلوی بعد از طلاق با منیژه جهانبانی دختر سرلشگر منصور جهانبانی ازدواج کرد. این ازدواج تا پایان عمر غلامرضا پهلوی ادامه داشت و سه فرزند به اسامی مریم، آذردخت و بهرام حاصل این ازدواج بودند.
با آنکه خصوصیات منفی زیادی را به غلامرضا پهلوی نسبت میدهند که بیشترشان جنبه اقتصادی دارد اما او تنها فرزند رضاشاه بود که مشکل اخلاقی زیادی نداشت. بسیاری خست زیاده از حد غلامرضا پهلوی را دلیل دور ماندن او از برخی کارها میدانستند.
تا چند سال پیش بسیاری گمان میکردند که او وارد جریانات سیاسی نشده است. اما اسنادی منتشر شده که مدعی است غلامرضا پهلوی جاسوس و گردآورنده اطلاعات محرمانه و حیاتی برای شوروی سابق بود. او اسناد، شواهد و برخی اطلاعات را از طریق رومانی به شوروی میرساند و هر سال، مبلغ هنگفتی برای دستمزد خیانت به کشور و پادشاه (برادرش) دریافت میکرد.
در اسناد سفارت آمریکا در تهران، غلامرضا پهلوی جاهطلب و فاقد شخصیت روشنفکری تعریف شده است. او در بیشتر مراسم لباس ارتشی میپوشید، اما بیشتر در بخش اقتصادی فعالیت میکرد و با مجوزهایی که از پهلوی دوم میگرفت ثروت زیادی برای خودش جمع کرد. او به همراه خانواده مادری سرمایهگذاریهای زیادی برای ساختوساز ویلاهای شخصی در کرج و رامسر و ایزدشهر کرده بود. اما بیتردید مهمترین شغلی که غلامرضا پهلوی در آن سالها داشت ریاست بر کمیته ملی المپیک بود؛ شغلی که به او امکانات زیادی را میداد. آنچه او را در این سمت شاخص کرد برخوردش با غلامرضا تختی در سالن بود. روایتی که به شکلهای مختلفی تعریف شده است.
گفته میشود که در جریان برگزاری بازیهای دوستانه ایران و شوروی در تهران که بعد از زلزله بویینزهرا بود به تختی گفته شده بود که اجازه ورود به سالن را ندارد. اما او در زمانی که غلامرضا پهلوی در سالن بود وارد شد و مورد توجه مردم قرار گرفت. جمعیت تختی را روی دوش گرفتند و برایش صلوات فرستادند و گفته میشود شعار دادند «رستم دستان کجایی بیا / نور دو چشمان کجایی بیا». این حرکت مردم باعث شد تا غلامرضا پهلوی با خشم از سالن خارج شود. بسیاری از دوستداران تختی که خودکشی او را باور ندارند معتقد بودند او به دستور غلامرضا پهلوی کشته شده است. اتهامی که هیچگاه از سوی غلامرضا پهلوی پاسخ داده نشد و حتی پنجاه سال بعد از مرگ تختی نیز در ابهام ماند.