دهباشی وسط برنامه قهر کرد و رفت/ به او گفتم سند دکترا گرفتن شما کجاست؟/ مجریان صداوسیما، لی‌لی به لالای مهمان می‌گذارند

اینکه شما خودت را در قاموس پرسش کننده ببینید و الان  در معرض پرسش قرار گرفته اید و یک نفری که سنش از شما پایین‌تر است و این کار را انجام می دهد و دارد پیش می‌رود و بخواهید جلوی آن را بگیرید و نگذارید تجربه‌های متفاوت شکل بگیرد، این به نظرم خوب نیست.

کد خبر : 788462

سرویس فرهنگی فردا: برنامه سختانه میلاد دخانچی در هفته های اخیر یکی از جنجال های رخ داده در تلویزیون بوده است و برخی از مهمانان شرکت کرده در این برنامه پس از پخش برنامه به اعتراض شدیدی علیه آن دست زده اند. یکی از این افراد حسین دهباشی بود که به نظر می رسید از حضور در این برنامه بسیار گله مند بوده است. فردا نیوز در مصاحبه ای تفصیلی به گفتگو با دخانچی درباره این برنامه پرداخته است که بخش هایی از آن که در ارتباط با مصاحبه دهباشی است در ادامه خواهد آمد. متن کامل این مصاحبه به زودی منتشر خواهد شد.

قرار نیست در گفت وگوی چالشی حلوا خیرات کنیم

فردا: برخی معتقدند مصاحبه شما در این برنامه بسیار چالشی است.

اینکه بالاخره شما سوالات چالشی می‌پرسید و مهمان از پاسخ دادن فرار می کند؛ و چه بسا شما را متهم می‌کند و ممکن است او گستاخی کند، نمی‌خواهم اینطور حرف بزنم، اما موردی داشتیم که در تدوین حذف شد که مهمان جوش آورد که نه شما فلان کردید... مجبور هستید قدری با جدیت سوالات خود را بپرسید تا به پاسخی که مدنظر است دست پیدا کنید. از طرف دیگر هم در نظر داشته باشید گفت و گوی چالشی است و در این گفت و گو حلوا خیرات نمی‌کنند.

مجریان صدا وسیما خیلی لی لی به لالای مهمان ها می گذارند

فردا: شما هم برای این وضعیت آماده اید؟

بله. به نظر می‌رسد باید این ظرفیت در من باشد که درمقابل واکنش‌های سخت، من هم واکنش‌های سخت نشان بدهم. در فرم این برنامه است که طرح پرسش سخت هست؛ لذا جنسی از سخت بودن و عدم لطافت در مجری دیده شود و تداعی شود بد نیست و اصل اقتضای این برنامه است. آیا این طعنه می‌زند به یک نوع گستاخی و بی ادبی، ممکن است زده باشد و هدف من اصلا این نبوده است و این را بگویم که در بستر تلویزیونی صحبت می‌کنیم که مخاطب عادت کرده که مجری لی لی به لالای مهمان بگذارد و خیلی با احترام با مهمان خود برخورد کند و او را به چالش نکشد.

این نکته را هم بگویم من ۳۳ سال دارم، سنم در خیلی از موارد یا همه موارد از مهمان‌هایی که آن‌ها را به چالش کشیده ام پایین‌تر است، سن و قیافه هم مهم است. صورت یک آدم پخته جا افتاده ۴۰،۵۰ ساله را تداعی نمی‌کند، حتی صورت من سنم را کوچکتر هم نشان می دهد. کسی سن من را نداند فکر می کند من ۲۵ سالم هست. سن من باعث شده است بعضی ها بگویند «شما چطوری در برابر استاد نشستی و این سوالات را طرح کردی» در برنامه جیوگی این نکته را خیلی می گفتند.

ما در ساخت این همه برنامه، یعنی در جیوگی یک که ۱۶،۱۷ تا مهمان داشتیم و در جیوگی دو ۱۰،۱۲ تا مهمان داشتیم؛ و چند تا هم سختانه، ۹۵ درصد تجربه این بوده است که با مهمانمان رابطه خوبی بعد از برنامه برقرار کردیم.

فردا: یعنی نشان می‌دهد گستاخانه نبوده است؟

بله. رابطه خوبی برقرار کردیم و با هم ارتباط داریم. موبایل هم را داریم، به هم زنگ می‌زنیم.

فردا: با آقا دهباشی هم رفیق شدید؟

با آقای دهباشی از قبل رفیق بودیم. بعد از برنامه ایشان جواب تلفن ما را نداد.

دهباشی اصرار داشت مصاحبه جذاب باشد

فردا: آقای دهباشی در مورد برنامه شما گفتند «بی ادبانه است» و برنامه سختانه را تشبیه کردند به رستوران بین راهی که فکر می کند چون مشتری دوباره از آنجا رد نمی شود می تواند غذایش را گران بفروشد. نظر شما در مورد این نقد های آقای دهباشی چیست؟ من باید در مورد تجربه ام با آقای دهباشی صحبت کنم. اگر بخواهم در مورد مصاحبه صحبت کنم، باید وارد یک سری ریزه کاری‌ها شوم. چون آقای دهباشی این مسائل را گفته اند من هم جواب می‌دهم.

اولا اینکه ما برای دعوت با مهمان‌ها از قبل تماس می‌گیریم، مهمان می‌داند که میزانسن باید چه باشد. بعد ما تحقیق را شروع می‌کنیم و قبل از مصاحبه هم محور مصاحبه را می‌گوییم. خیلی مهم است؛ و بعد وارد فرایند اصلی مصاحبه می شویم. این تجربه با آقای دهباشی هم وجود داشت. ایشان خودش استقبال کرد و گفت: «بحث چالشی باشد» حتی به ایشان چندبار گفتم می خواهید محور‌ها را چک کنید، گفت: نه! قبل از آن هم دو روز قبل از مصاحبه با او نشستم و خیلی جالب بود که قبل از مصاحبه اصرار می‌کرد که حتما گفت و گوی جذابی باشد. یعنی صرف نظر از اینکه خروجی گفت و گو چیست، می‌گفت «گفت و گو جذاب باشد» تکرار می‌کرد و می‌گفت« تلویزیون مهم نیست. نه مخاطب من را می‌شناسد نه تو را، فقط می‌خواهد یک چیز جذاب ببیند» تحت تاثیر تئوری‌های ژورنالیزم این حرف ها را می زدند که حرفشان هم درست بود. یعنی یک جوری وانمود می‌کرد، اصلا برایش مهم نیست که از دل این گفت و گو به لحاظ محتوایی چه چیزی بیرون می‌آید. حتی ایشان گفت «قبول داری خط قرمز فلان چیز باشد این باشد، من هم پذیرفتم» خلاصه ما رفتیم سر مصاحبه و شروع به ضبط مصاحبه کردیم.

به نظر می‌رسید گفت و گو خوب پیش نرفت، حدود ۱۰، ۱۵ دقیقه گفت و گو کردیم. اولش هم ایشان شروع کرد، گفت« لیوان برنامه تقلید است و ... » تهاجم را ایشان شروع کرد و بامزه هم بود. من هم استقبال کردم. آن جا بود که گفتم اینجا شما سوال نمی‌پرسید من سوال می‌پرسم. این شروعش بود. ولی خوب سوزن مصاحبه یک جا هم گیر کرد. یک جایی ایشان من را به نوعی متهم کردند که مثلا پیش فرض سوال غلط است که سوال یادم نیست. در واقع ایشان پرسشگر را متهم کردند که ادعایی کرده است که سندی برای آن وجود ندارد.

به دهباشی گفتم سند دکترا داشتن شما از دانشگاه جرج تاون آمریکا کجاست؟ وقتی مصاحبه به این جا رسید و من در جواب آقای دهباشی گفتم « شما ادعا کردید که از دانشگاه جورج تاون در آمریکا دکترا دارید سند این ادعای شما کجاست؟» «در صفحه ویکی پدیا شما آمده است که از دانشگاه مدرسه مطالعات شرق فوق لیسانس دارید. این را هم ما سندش را جایی ندیدیم» ایشان تکذیب کردند و گفتند من همچین حرفی نزدم که ما خبرگزاری تسنیم را آوردیم و به ایشان نشان دادیم. ایشان ادعا کرده بودند که از دانشگاه جورج تاون دکترای دیپلماسی عمومی دارد؛ و ایشان گفتند من در فلان حرف این مصاحبه را تکذیب کردم، گفتم تکذیب کردید، ولی این گزاره را تکذیب نکردید.

این بحث اول شد، مصاحبه ادامه پیدا کرد. ایشان ادعا کرده بود در مصاحبه با آرمان گرام که این گزاره‌ای که «سانتریفیوژ بچرخد، چرخ اقتصاد هم بچرخد» که آقای روحانی هم طرح کرده بودند، من به ایشان گفتم. یک جوری استنتاج می‌شد که طراحی ایشان بوده و کلمات را ایشان پیدا کردند. من گفتم این را هم ادعا کرده اید، ولی برای این هم سندی وجود ندارد. گفت: «من همچین حرفی نزدم». حالا یادم نیست، این دومی اول طرح شد و بحث دکتری دوم طرح شد.

دهباشی وسط برنامه گفت نمی خواهم مصاحبه را ادامه دهم بعد وارد بحث جلال آل احمد و فلسفه شدیم که ایشان گفتند که روشنفکران ایرانی تحت تاثیر فلسفه نبودند و من گفتم که جلال تحت تاثیر مارکس بوده است. در واقع وارد بحث‌هایی شدیم که نشان می‌داد ایشان از روند مصاحبه راضی نیست. دقیقه ۴۰ مصاحبه بود که ایشان گفت «من نمی‌خواهم این مصاحبه را ادامه دهم، و می‌خواهم در تدوین این برنامه حضور داشته باشم» من می‌توانستم آن لحظه قول دهم بگویم چشم، کاری که خیلی از خبرنگاران انجام می‌دهند. اما قولی به ایشان ندادم و گفتم شرمنده. گفت: «نمی‌خواهم مصاحبه را ادامه دهم و صحنه مصاحبه را ترک کرد». ایشان جلو دوربین از مصاحبه خارج شدند و من گفتم با این اوصاف شما مصاحبه چالشی را ترک می‌کنید؛ و ناظر به بحث جذابیتی که قبلا در مورد آن صحبت می‌کردید، خیلی جذاب می‌شود برای ما که حسین دهباشی مصاحبه را ترک کرد. اگر شما نکته‌ای را مدنظر دارید بگویید که من اعمال کنم. این را هم بگویم که جزء سیاست برنامه است که تا ۱۰ درصد تعامل با مهمان داشته باشیم. ویرایش کنیم. مثلا مهمان می‌گوید می‌شود فلان حرف را ویرایش کنید، یا من می‌برم. یا من بعضی وقت‌ها سوال و جواب را کلش در آوردم، بحث خسته کننده شده است. ولی آخر روز سردبیر برنامه، برنامه متعلق به من است که تلویزیون را نمایندگی می کنم سردبیر این برنامه من هستم کسی نمی‌تواند تصمیم بگیرد. چه بسا همین مصاحبه، شما هر کاری می‌توانید انجام بدهید، پیش فرض این است که ادب و اخلاق خبرنگاری را لحاظ می‌کنید، اما من نمی‌توانم دست ببرم توی تیتر شما. می‌توانم زنگ بزنم پیشنهادی بدهم و شما تعامل کنید. ولی آخر روز این به شما تعلق دارد مگر اینکه قراردادی قبل از مصاحبه به لحاظ حقوقی و سفت و سخت داشته باشیم. خلاصه همان جا پیشنهاد دادم گفتم می‌خواهید بحث دکترا را من در می‌آورم. چون شما خودتان طرح کردید. ایشان گفت: «نه و مصاحبه را ترک کردند»

آقای دهباشی به مهمان ما گفتند در سختانه شرکت نکن و بیا در برنامه خشت خام من/ دهباشی گفت کل هزینه تولید این برنامه را می دهم مصاحبه من را پخش نکنید جالب است ما مهمان دیگری داشتیم، و ایشان کار بدی انجام دادند و رفتند سراغ مهمان و شروع کردند در مورد برنامه چیز‌های منفی گفتن. بحث را این شکلی طرح کردند که خارج از قاعده و حرفه‌ای گری بود. خوب حالا شما با ما مشکل دارید قبول. ولی اینکه بروید آنجا بگویید بیا در برنامه خشت خام من. من هم تا به حال نمی‌خواستم درباره این موضوعات صحبت کنم، ولی چون طرح شد و خیلی هم این گزاره طرح می‌شود گفتم. ایشان صحنه را ترک کردند و مهمان بعدی نشستند و گفت و گو را انجام دادیم و ایشان برگشت. برگشت و با تهیه کننده دوست من صحبت کردند و گفتند «باشه من می‌آیم به شرطی که بحث دکترا حذف شود و گفت و گو را ادامه دهیم و تمام شود» من گفتم من خودم این پیشنهاد را به شما دادم، نشستند جلو من و گفتند امکانش هست هزینه کل تولید این برنامه را بدهم که این برنامه پخش نشود؛ که این خیلی ساده به نظر می‌رسد و در سطوح مختلف چیز‌های دیگری در آن وجود دارد. من نمی خواهم وارد نیت خوانی شوم، ولی صورت خوشی این پیشنهاد ندارد؛ که قاعدتا من مقاومت کردم. دهباشی پذیرفت سودای قدرت دارد

ساعت ۳ نصفه شب در باغ کتاب بود و هوا سرد، عوامل خسته و زمان آفیش هم تمام شده بود. من پیشنهاد کردم چون احساس کردم این پیشنهاد، پیشنهاد درستی است. گفتم می‌خواهید یک بار دیگر مصاحبه را انجام دهیم و پذیرفت. در حالی که تصویربردار‌ها آفیششان تمام شده بود ومحل کار را ترک کرده بودند. یعنی ما دو تا دوربین چیدیم و با یک دوربین مستر مصاحبه را یک بار دیگر ضبط کردیم. یکبار دیگر ضبط کردیم و این بار روند سوالات را می‌دانستند، چون قبلا یک بار طرح شده بود. من سوالات را پرسیدم و ایشان در موضع دفاع بودند بله من فلان جا اشتباه کردم و گفتند من سودای قدرت دارم و نباید سودای قدرت و غیره. من با دهباشی تصفیه حساب شخصی نکردم/ برنامه به نفع آقای دهباشی تمام شد

خلاصه مصاحبه تمام شد و خداحافظی کردیم و ایشان رفتند و ما هم سر موعد باید این برنامه را پخش می‌کردیم. من نشستم دو تا مصاحبه را دیدم، و قسمت‌هایی از مصاحبه اول، آن اوائل را که بامزه بود را نگه داشتم و بقیه را مصاحبه دوم گذاشتم. تلفیق کردم. اما قسمت‌های اول را که جذاب بود را انتخاب کردم. اما از نظر محتوایی به گفت و گوی دوم پایبند شدم. یعنی روح گفت و گوی دوم مسلط بود بر آن چیزی که پخش شد. مباحث دکتری و سانتریفیوژ را حذف کردم. اجازه ندادم که این به یک تسویه حساب شخصی تبدیل شود. چون هدف تسویه حساب شخصی نبوده است. رویکرد برنامه، شان برنامه این نیست. شان ما، تلویزیون این نیست. در واقع یک برنامه خوب و جذاب؛ و چقدر جالب که این برنامه به نفع ایشان تمام شد. یعنی درست است که ایشان اقرار می‌کند، شاید اقرار هم کلمه بدی است، من نباید استفاده کنم، می‌پذیرند که فلان جا اشتباه کردم، بعضی‌ها گفتند آفرین چقدر خوب که ایشان آن قدر صادق است. می‌خواهم بگویم سختانه آقای دهباشی به نفع آقای دهباشی تمام شد. دهباشی بعد از پخش برنامه مرا تهدید کرد/ ما به دهباشی باج دادیم

فردا: پس این همه ناراحتی از کجا به وجود آمد؟

ایشان زمان پخش برنامه به من زنگ زدند، اول زنگ زدند مدیر شبکه که شما به من قول دادید که من برنامه را قبل از پخش ببینم و تایید کنم، ما همچین قولی ندادیم. اینکه ما لطف کردیم و اجازه دادیم یک بار دیگه صحبت و مصاحبه کند به اندازه کافی، بگذارید از این کلمه استفاده کنم، ما باج دادیم به ایشان در واقع. ولی خوب ایشان نظرشان این بود که برنامه را قبلش می‌دادیم می‌دید تایید می‌کرد.

باز اگر غیر رسمی و تعامل می‌گفت برنامه را بفرستید من نگاه کنم، نکته‌ای بگویند من مشکل نداشتم. اما اینکه به من زنگ بزنند و با یک لحن تهدید آمیزی به من بگویند شما قول دادید، قول دادید یا ندادید؟ بعد گوشی قطع کرد و من هم موضعم به تلویزیون این بود که ما هچین قولی ندادیم و این نسخه مورد تایید من است. البته تلویزیون یک دو جایش را باز تعدیل کرده بود، ولی به برنامه ضربه نزده بود.

حالا اینکه ایشان بیایند این مسائل را در عموم طرح کنند، به نظر من انگیزه دیگری وجود دارد. من نمی‌خواهم نیت خوانی کنم. به نظر من خارج از حداقل معرفت و رفاقت است. چون هدف ما این نبوده که در سطوح مختلف ایشان را ضایع کنیم. اصلا تسویه حساب شخصی نبوده است، ایشان بالاخره یک تجربه جنجالی داشته، کار‌های مختلفی انجام داده است، و این فرصت همان طور که عرض کردم به نفع ایشان بوده است،

فردا: در مصاحبه‌ای که منتشر شد آیا نکاتی بود که آقای دهباشی به شما معترض باشند که چرا پخش کردید؟

اصلا نه! اینکه شما خودت را در قاموس پرسش کننده ببینید و الان در معرض پرسش قرار گرفته اید و یک نفری که سنش از شما پایین‌تر است و این کار را انجام می دهد و دارد پیش می‌رود و بخواهید جلوی آن را بگیرید و نگذارید تجربه‌های متفاوت شکل بگیرد، این به نظرم خوب نیست.

لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: