پاسخ خاص گاندی به درخواست اسرائیل از او!

از نظر تاریخی البته هیچ اشکالی ندارد که کتاب مقدس، سرگذشت یهودیان اروپا و جنگ ۱۹۴۸ به عنوان برگی از تاریخ تدریس شود. اما این سه مورد به صورت ایدئولوژیک به هم پیوند داده شده اند و به عنوان توجیهی برای دولت یهودی در زمان ما عرضه می‌شوند. این بحث در مورد این نقش کتاب مقدس در اسرائیل دوران مدرن ما را به سوی سوال بعدی می‌برد: آیا صهیونیسم یک جنبش استعماری بوده است؟

کد خبر : 786372

سرویس بین الملل فردامسعود شایگان: نام ایلان پاپه، مورخ اسرائیلی، در میان محققان ایرانی با موضوع فلسطین گره خورده است. کتاب‌های مختلف او درباره درگیری اسرائیل و فلسطین باعث شده است که او شهرت فراوانی در این حوزه کسب کند. او در سال ۲۰۰۸ اسرائیل را ترک کرد. فردا در سلسله ترجمه‌های پیش رو، متن کتاب دیگر او با عنوان ۱۰ افسانه پیرامون اسرائیل را برای خوانندگان فرهیخته خود منتشر می‌کند. در ادامه یازدهمین قسمت این مجموعه تقدیم می‌گردد.

۱- افسانه‌های اسرائیل در بوته نقد یک اسرائیلی

۲- افسانه اول: یهودی‌ها بیابان‌های فلسطین را غصب کردند نه کشوری آباد

۳- تاریخ چگونه درباره سرزمین سرسبز فلسطین تحریف شد؟

۴-واکاوی پروژه مخفی مسیحیت برای انتقال یهودیان به فلسطین

۵-گروهی آلمانی که مقدمات اشغال فلسطین را فراهم کردند

۶- اتحاد نانوشته کمونیست‌ها و انگلیسی‌ها و آلمانی‌ها برای ایجاد اسرائیل

۷-صهیونیست ها، از جنبشی پیش پا افتاده تا ریشه‌های مذهبی شکل گیری

۸- مخالفان سرسخت اسرائیل چگونه به عمله‌های این رژیم تبدیل شدند

۹-داستان تخیلی گدایی که در اسرائیل یک روزه پولدار شد!

۱۰-ماجرای تخریب خانه‌های فلسطینی‌ها و کندن درختان زیتون واقعیت داشت؟

اشاره مشابهی به قتل عام به نام خدا در عید فصح یهودیان است. داستان اصلی جشن عیدفصح هم البته برای اغلب یهودیان مساله خیلی مهمی نبود. داستانی که در آن خدا موسی و بنی اسرائیل را به سرزمینی می‌فرستد که دیگران در آن سکونت دارند تا هر طور که صلاح می‌دانند آن را تصاحب کنند. این مساله فقط یک متن ادبی بود و نه دستورالعملی برای جنگ. با این حال این مساله می‌توانست توسط تفکر جدید مسیحی یهودی مورد بهره برداری قرار گیرد همان طور که در ترور اسحاق رابین در ۱۹۹۵ و در تابستان ۲۰۱۵ نیز اول با آتش زدن یک نوجوان و پس از آن دو والدین و فرزندانشان مورد استفاده قرار گرفت.

وزیر دادگستری جدید اسرائیل آیلت شاکد نیز چنین ایده‌هایی داشت، اما نه تنها برای فلسطینی‌هایی که تلاش می‌کنند در برابر اسرائیل مقاومت کنند و مرده اند: او گفته بود که همه خانواده آن فرد باید بمیرند و عدالت نیز همین است. آن‌ها باید از بین بروند همان طور که خانه‌هایی که این مار‌ها از آن بیرون آمده اند باید خراب شوند. در غیر این صورت مار‌های جدیدی سردر می‌آورند. در حال حاضر این تنها یک هشدار برای آینده است. از سال ۱۸۸۲ همان طور که دیده ایم از کتاب مقدس برای توجیه سلب مالکیت استفاده شده است. با این حال در سال‌های اولیه تاسیس اسرائیل یعنی بین ۱۹۴۸ تا ۱۹۶۷ رفرنس دادن به کتاب مقدس کم رنگ شد و تنها از طریق جناح راست جنبش صهوینیسم استفاده می‌شد تا بتوانند رفتارشان با فلسطینی‌ها به مثابه انسان درجه دو و دشمنی داخلی برای مردم یهود را توجیه کنند.

پس از اشغال نوار غزه و کرانه باختری در سال ۱۹۶۷ این یهودی مسیحی‌های بنیادگرا در حزب ملی مذهبی MAFDAL رشد کردند و فرصتی به دست آوردند که تصوراتشان را در عرصه عمل پیاده کنند. آن‌ها در هر جایی از سرزمین اشغال شده که فرصت می‌یافتند ساکن می‌شدند، فارغ از این که دولت رضایت داشته باشد یا خیر. آن‌ها در میان سرزمین‌های اشغال شده فلسطینی جزایری از زندگی یهودی ایجاد کردند و به گونه‌ای رفتار می‌کردند که گویی مالکیت همه آن سرزمین را در اختیار دارند.

ستیزه جوترین جناح گوش آمونیوم که جنبش مربوط به پساتوافق ۱۹۶۷ بود با استفاده از شرایط ویژه‌ای که توسط اسرائیل بر کرانه باختری و نوارغزه ایجاد شده بود، در تجاوز و سلب مالکیت به نام متون مقدس کاملا جری شده بودند. قانون اسرائیل در اراضی اشغالی که با قوانین وضعیت اضطراری اداره می‌شد اجرا نمی‌گردید.

با این حال حتی این رژیم حقوقی نظامی نیز بر شهرک نشین‌ها اجرا نمی‌شد و آن‌ها در واقع از طرق مختلف از مجازات در هر دو رژیم حقوقی معاف بودند. آن‌ها با زور، وسط محله‌های فلسطینی‌ها در هبرون و اورشلیم ساکن می‌شدند، درختان زیتون آن‌ها را قلع و قمع می‌کردند و به روی مزارع فلسطینی‌ها آتش می‌گشودند. همه این کار‌ها به عنوان بخشی از وظیفه الهی برای سکونت در ارض اسرائیل توجیه می‌شد.

اما خشونت شهرک نشین‌ها با استفاده از تفسیرشان از کتاب مقدس به سرزمین‌های اشغالی محدود نمی‌شد. آن‌ها شروع کردند به وارد شدن در قلب شهر‌های عربی-یهودی در اسرائیل مانند عکا، رام الله و حیفا تا شیوه زندگی حساس و ظریفی که سال‌ها در این مناطق وجود داشت را به هم بریزند. حرکت این شهرک نشین‌ها به سوی این مناطق حساس و شکننده درون مرز‌های پیشا ۱۹۶۷ اسرائیل این ریسک را داشت که به نام کتاب مقدس این روابط از پیش حساس و ظریف بین دولت یهودی و اقلیت فلسطینی را به هم بریزد.

آخرین دلیلی که برای بازپش گیری سرزمین مقدس توسط صهیونیسم، به واسطه کتاب مقدس گفته شد این بود که یهودیان سراسر جهان نیاز دارند که مخصوصا پس از هولوکاست، مکانی امن داشته باشند. با این وجود حتی اگر این استدلال هم درست باشد، می‌شد راه حلی پیدا کرد که محدود به مرز‌های گفته شده در کتاب مقدس نباشد و برای اجرای آن نیازی به بی خانمان کردن فلسطینی‌ها نباشد.

این موضع توسط افرادی شناخته شده کم شماری مانند مهاتما گاندی و نلسون ماندلا هم گفته شد. این افراد تلاش کردند تا پیشنهاد دهند که باید از فلسطینی‌ها درخواست شود که در کنار مردم بومی جایی نیز برای یهودیان آزاردیده باز کنند. اما این حرف‌ها برای جنبش صهیونیست مانند کفر مطلق بود. این تفاوت میان درخواست از فلسطینی‌ها برای جا دادن به یهودیان و بی خانمان کردن آن‌ها توسط گاندی هم مطرح شد، و آن هم زمانی بود که مارتین بابر فیلسوف یهودی از او خواست که حمایتش از پروژه صهیونیسم را اعلام کند. سال ۱۹۳۸ بن گورین به بابر فشار آورد تا حمایت چهر‌های اخلاقی شناخته شده را برای صهیونیسم به دست آورد. آن‌ها می‌دانستند که حمایت گاندی به عنوان رهبر جنبش مسالمت آمیز ضد امپریالیسم برایشان چقدر مفید است و می‌خواستند که با استفاده از نفوذ بابر و احترام گاندی برای او به منظور گرفتن این تاییدیه استفاده کنند.

مهم‌ترین سخنان گاندی درباره درخواست یهودیان و نیز مساله فلسطین در سرمقاله مشهور او به تاریخ ۱۱ نوامبر ۱۹۳۸ در هریجان گفته شد، زمانی که فلسطینی‌های بومی علیه سیاست‌های حمایت گرانه دولت بریتانیایی نسبت به صهیونیست‌ها در جریان بود. گاندی مطلبش را با همدردی با یهودیانی شروع کرد که قرن‌ها مورد آزار و اذیت‌های غیرانسانی قرار گرفته بودند.

اما او اضافه کرد که: همدردی ام چشمم را بر روی نیاز به عدالت نمی‌بندد. مطالبات یهود برای خانه مادری تاثیر زیادی بر روی من ندارد. مجوز این کار را در کتاب مقدس و تلاش‌هایی یافته اند که مقصود آن بازگشت به فلسطین بوده است. چرا آن‌ها مانند دیگر مردم زمین، سرزمین خود را همان جایی قرار نمی‌دهند که به دنیا آمده اند و در آن روزی می‌خورند؟

گاندی پس از آن اساسی‌ترین منطق صهیونیسم سیاسی را زیر سوال می‌برد و با اشاره به این که فلسطین در تورات آمده یک مکان جغرافیایی نیست، ایده دولت یهودی در ارض موعود را رد می‌کند؛ بنابراین گاندی با دلایل مذهبی و سیاسی با این پروژه مخالفت می‌کند. حمایت از این پروژه توسط دولت بریتانیا گاندی را حتی جلوتر از این می‌برد. او هیچ شکی نداشته که سرزمین فلسطین متعلق بوده است به: فلسطین متعلق به اعراب است همان طور که انگلیس و فرانسه متعلق به انگلیسی‌ها و فرانسوی ها. غیرانسانی و غلط است اگر بخواهیم یهودیان را به اعراب قالب کنیم... این جنایت علیه بشریت است که اعراب پرافتخار را به گونه‌ای خوار و مجبور کنیم که تمام یا بخشی از فلسطین را به یهودیان بدهند تا به عنوان خانه مادری آن‌ها محسوب شود.

پاسخ گاندی به مساله فلسطین چند لایه متفاوت دارد که از مساله نژاد تا رئالیسم سیاسی را شامل می‌شود. آن چه جالب است این است که در حالی که به جدایی ناپذیری دین و سیاست معتقد است، با شدت و قاطعیت ملی گرایی فرهنگی و دینی صهیونیسم را رد می‌کند. توجیه مذهبی برای دولت-ملت بودن به هیچ وجه در او حسی را برنمی انگیزد. بابر با تلاش برای توجیه صهیونیسم به این مقاله پاسخ داد، اما ظاهرا از نظر گاندی همین اندازه کفایت می‌کرد و مکاتبات کم کم قطع شد. در واقع فضایی که جنبش صهیونیسم طالب آن بود، به نیاز یهودیان آزاردیده محدود نمی‌شد بلکه آن‌ها آرزو داشتند هر آن چه از فلسطین را که می‌توانند تصرف کنند و تاهر قدر که ممکن است از شر فلسطینی‌ها خلاص شوند.

پژوهشگران غیراحساسی عاقل و سکولار یهودی تلاش کردند که در ترجمه وعده مبهم دوران باستان به واقعیتی در عصرکنونی شان علمی خود را حفظ کنند. این پروژه پیش از این توسط تاریخ دان ارشد جامعه یهودی در زمان قیمومیت بریتانیا بر فلسطین یعنی بن صهیون دینور شروع شده بود و پس از ایجاد اسرائیل در ۱۹۴۸ هم به شدت ادامه پیدا کرد. محصول نهایی آن نیز نقل قولی بود که در فضل اول به نقل از وب سایت وزارت خارجه اسرائیل نقل شد. وظیفه دینور در دهه ۱۹۳۰ مانند همه جانشین هایش از آن زمان این بود که به صورت علمی ثابت کند که از زمان رومیان یهودی‌ها در این سرزمین حضور داشته اند.

اما هیچ کدام از این افراد این مساله را زیر سوال نبرده است! علی رغم شواهد تاریخی که نشان می‌داد یهودیان ساکن در فلسطین در قرن هجدهم ایده دولت یهودی را قبول نداشتند، همان طور که یهودیان ارتدوکس در اواخر قرن نوزدهم آن را پس زدند، این مساله در قرن بیستم بدون هیچ دلیلی نادیده گرفته شد. دینور و همکارانش با استفاده از این که یهودیان بیش از ۲ درصد جمعیت فلسطین در قرن ۱۸ نبوده اند، تلاش داشتند که ثابت کنند وعده کتاب مقدس و تقاضای صهیونیسم مدرن برای گرفتن فلسطین حق است. این روایت به روایتی استاندارد و تاریخی پذیرفته شده تبدیل شد. یکی از برجسته‌ترین پروفسور‌های بریتانیایی تاریخ سرمارتین گیلبرت سال‌های پیش اطلس درگیری اعراب اسرائیل را منتشر کرد که ویرایش‌های متعددی از آن توسط انتشارات دانشگاه کمبریج منتشر شد.

در این اطلس درگیری از زمان کتاب مقدس شروع می‌شود و این را مفروض گرفته است که این سرزمین پادشاهی یهودی بوده که یهودیان پس از ۲۰۰۰ سال تبعید به آن بازگشته اند. نقشه ابتدایی آن کل داستان را روایت می‌کند: ابتدا فلسطینِ کتاب مقدس، فلسطین دوم زیر نظر رومی ها، دوره سوم فلسطین دوران جنگ‌های صلیبی و دوره چهارم فلسطین ۱۸۸۲ است؛ بنابراین از قرون وسطی تا رسیدن اولین گروه صهیونیسم‌ها هیچ اتفاق خاصی نیفتاده است. تنها زمانی که خارجی‌هایی مانند جنگجویان صلیبی، رومیان و صهیونیست‌ها در فلسطین بوده اند ارزش ذکر کردن را دارد.

متون آموزشی اسرائیل نیز همین پیام را درباره حق آن‌ها بر سرزمین موعود مطابق بر کتاب مقدس را دارند. مطابق با نامه وزارت آموزش در سال ۲۰۱۴ به همه مدارس اسرائیل: کتاب مقدس همه زیرساخت‌های فرهنگی برای کشور اسرائیل را فراهم کرده و در آن حق ما بر تصاحب این سرزمین کاملا قرص و محکم است.

مطالعات کتاب مقدس اکنون بخش مهم و توسعه یافته‌ای از نظام درسی است که به طور ویژه بر روی آن بخش از کتاب مقدس و تاریخ باستان تمرکز کرده که حق آن‌ها بر این سرزمین را ثابت می‌کند. داستان‌های کتاب مقدس و درس‌های ملی که می‌توان از آن‌ها گرفت به همراه مطالعه هولوکاست و ایجاد دولت اسرائیل در سال ۱۹۴۸ در هم ادغام و مخلوط می‌شود. خط مستقیمی از این نامه در سال ۲۰۱۴ وجود دارد که به شواهد داده شده توسط بن گورین در سال ۱۹۳۷ به کمیسیون پادشاهی پیل بر می‌گردد. کمیسیون تحقیقی که برای پیدا کردن راه حلی برای درگیری ایجاد شده تاسیس شده بود. در اظهارات عمومی پیرامون آینده اسرائیل بن گورین یک نسخه از کتاب مقدس را جلوی اعضای کمیته تکان می‌داد و می‌گفت: این قوشان (قانون ثبت زمین در عثمانی) ما است. پحق ما بر فلسطین از منشور قیمومیت نیامده بلکه کتاب مقدس منشور قیمومیت ما است.

از نظر تاریخی البته هیچ اشکالی ندارد که کتاب مقدس، سرگذشت یهودیان اروپا و جنگ ۱۹۴۸ به عنوان برگی از تاریخ تدریس شود. اما این سه مورد به صورت ایدئولوژیک به هم پیوند داده شده اند و به عنوان توجیهی برای دولت یهودی در زمان ما عرضه می‌شوند. این بحث در مورد این نقش کتاب مقدس در اسرائیل دوران مدرن ما را به سوی سوال بعدی می‌برد: آیا صهیونیسم یک جنبش استعماری بوده است؟

لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: