خدمتی که تلویزیون به فیلم های آقازادهها کرد/ واژهسازی «سینمای ارگانی» پوششی برای «پولهای بادآورده و سینمای سفارتی»
این نوشته البته «پرونده ناتمام» مدعیان سینمای مستقل است که تلاش میکنند با فرار به جلو و برچسبزنی به فیلمسازانی که با بودجههای مشخص، شفاف و برآمده از نهادهای ملی فیلم میسازند، خود را از میدان سوال و توضیح دور کنند تا کسی درباره سرمایهگذاران فیلمهایشان صحبت نکند و در پوششی که رسانه ملی برایشان ایجاد میکند، مدعی پرطمطراق استقلال در سینما باشند.
سرویس فرهنگی فردا: اعتراض ابراهیم حاتمیکیا به برنامههای سینمایی تلویزیون در ایام جشنواره فجر و روند در پیش گرفته شده از سوی گردانندگان این برنامهها در نحوه مواجهه با آثاری که در میر تولید توسط نهادهای حاکمیتی مورد حمایت قرار گرفتهاند؛ یک بار دیگر بحث سرمایههای موجود در سینمای ایران را تبدیل به بحث داغ این روزهای اهالی سینما و رسانه کرد.
روزنامه وطن امروز در تازهترین شماره خود با انتشار یادداشتی به تحلیل این موضوع پرداخته که سرمایههای سینمای ایران از چه طریقی وارد چرخه تولید فیلم میشوند و همچنین پاسخی به این سوال داده که چرا حامیان جریان شبهروشنفکری سینمای ایران با توسل به استفاده ازعباراتی همچون «سینمای ارگانی» قصد تخریب جریان انقلابی را در سینما دارند:
«یکی از بحثهای این روزهای سینما، پیرامون الفاظی چون سینمای مستقل، سینمای ارگانی و... میچرخد اما چه کسی تعریف مشخصی از سینمای مستقل دارد؟ از سینمای ارگانی چطور؟ ساختن فیلم نیاز به سرمایه دارد. ممکن است این سرمایه در اختیار نهادهایی با تعریف و کارکرد مشخص باشد و ممکن است شرکتهای فیلمسازی که پس از یک سرمایهگذاری طولانیمدت در سینما و طی کردن فرآیند هزینه، پخش و آورده، به نقطهای از تعادل یا سوددهی مالی رسیده باشند هم سرمایهگذاری کنند. سینما البته میهمانهای ناخواندهای هم دارد که نه نهادهای حاکمیتی موظف به تولید هستند و نه شرکتهای فیلمسازی. خودشان هستند با رابطههایی که دارند. از بانکهای خصوصی متعدد که در غفلت دولت سربرآوردهاند تا شرکتهای پرپولی که در جامعه مصرفی امروز میتوانند یکشبه به سرمایههای کلان میلیاردی برسند. اما این شرکتها در اختیار چه کسانی است؟ عمدتا آقازادههایی هستند که پولهای بادآورده را به سینما میآورند. پول بادآورده، نظام مالی و حقوقی سینما را به هم میریزد. با پول بادآورده دستمزدهای بازیگران و عوامل فیلم کلانتر میشود. پول بادآورده به برخی میرسد و به برخی نمیرسد. معمولا خوشنقش و نگارها و استارها و سلبریتیها بهره بیشتری از «پول بادآورده» میبرند. دست گروهی دیگر اما خالی میماند. نهادهای سنتی سرمایهگذار در فیلم مانند فارابی بودجه محدود خود را میان همه «دستهای خالی» تقسیم میکنند. نتیجه این مدل تقسیم پول توسط فارابی هم مشخص است. سینمای کممخاطب و بیبهره از گیشه. سرمایه فارابی بازنمیگردد و سینمای دولتی متکی به پول نفت، لنگان لنگان مسیر شکست خورده پیشین را ادامه میدهد. در آن سو اما ورود آقازادهها چرخه «سینما- مخاطب» را بهتر از نهادهایی مثل فارابی میچرخاند، چرا که سازوکارهای یک فیلم بفروش را با «پولهای بادآورده» فراهم میکند؛ قصههای خوبی که سالها توسط نهادهای سینمایی پس زده شدهاند به علاوه ستارههای سینما و کارگردانانی که اسم درکردهاند. اسمش را گذاشتهاند سینمای مستقل اما مستقل از چه؟ مستقل از پول نفتی که با واسطه در اختیار آقازادهها قرار میگیرد؟
مستقل از تهیهکنندگانی که سهامدار یا عضو هیات مدیره بانکها هستند و احتمالا با سپردههای مردم پز هنری میدهند؟ یا مستقل از متهمان و بازداشتیهای پروندههای کلان اختلاس؟ سابقه این سینما به سالهای دور بازنمیگردد. یکی از فیلمسازان مدعی سینمای مستقل همکاری و کارگردانی برای فیلمی را در کارنامه دارد که بابک زنجانی سرمایهگذار آن بوده است؛ یعنی مستقیم از شیرنفت. «تابو»، «خوب، بد، جلف»، «سیزده»، «نقش نگار» و تعداد زیادی از فیلمهای سینمای ایران و در جشنواره امسال «بمب؛ یک عاشقانه»، «مصادره» و «مغزهای کوچک زنگزده» نمونههایی از این سینما هستند. فیلمهای دیگری هم در سینما هستند که سرمایهگذارانشان به واسطه تهیهکنندگی آن برنده مزایدهها و برخوردار از معافیتهای مالی کلان میشوند. تکلیف این داخلیها مشخص است؛ استقلال برای کارگردانی که فیلمش را با سپردههای مردم یا اسپانسرینگ شرکتهای معلومالحال ساخته، لطیفهای بشدت خندهدار است. برای توجیه پیدا کردن این خنده البته باید از این پس با دقت بیشتری به «تیتراژ»ها نگاه کنید.
یک سویه ماجرای سینمای مستقل هم داعیه سفارشیسازان سفارتی پیرامون استقلال است. یکی از این مدعیان مجید برزگر است که کارگردان اختتامیهها و افتتاحیههای جشنوارههای داخلی است و اخیرا پیرامون سینمای مستقل اظهار نظرهایی داشته است. او در انتقاد از بهرام توکلی که گفته است «سینمای مستقل نداریم»، با آوردن نامهایی از ابراهیم گلستان (که مستندهایش را رسما با پول بیبیسی تولید کرده است) تا محمد رسولاف، مدعی شده اتفاقا سینمای مستقل داریم. برزگر البته و شاید ناشیانه به عناوین و اسمهایی اشاره کرده که ادعای استقلال برای آنها عجیب و غریب است. برزگر خود از جمله چهرههای فعال سینمای ایران در سالهای اخیر است که در زمینه دریافت سرمایههای خارجی و تولید آثار مشترک با سایر کشورها ید طولایی دارد. «پریدن از ارتفاع کم» یکی از این فیلمهاست که با اعلام رسمی با سرمایهگذاری فرانسه ساخته شد. سرمایهگذاری خارجی هم مسبوق به سابقه است؛ «باد ما را خواهد برد»، «ده»، «کپی برابر اصل» و «پنج» از ساختههای عباس کیارستمی با سرمایهگذاری فرانسوی تولید شدهاند. البته فیلمسازان دیگری که به سفارش سفارتها تولیداتی داشتهاند؛ کارگردانانی که خود را مستقل اعلام میکنند و مدام با برچسب به سینمای ملی آن را سینمای ارگانی و سفارشی عنوان میکنند؛ «فصل پنجم» و «زمستان است» از رفیع پیتز، «ایستگاه متروک» و «کافه ترانزیت» که اولی با فیلمنامه کامبوزیا پرتوی و دومی به نویسندگی و کارگردانیاش ساخته شده است، «لاکپشتها پرواز میکنند» و «نیوه مانگ» از بهمن قبادی، «ازدواج موقت» رضاسرکانیان و... از جمله این تولیداتند. «سکوت» و «سیب» از خانواده مخملباف و «گذشته» و «فروشنده»به کارگردانی اصغر فرهادی با سرمایهگذاری شرکت فرانسوی تولید شد و در همان زمان بحثهای زیادی پیرامون سرمایهگذاری خواهر امیر قطر در این پروژه در گرفت.
این نوشته البته «پرونده ناتمام» مدعیان سینمای مستقل است که تلاش میکنند با فرار به جلو و برچسبزنی به فیلمسازانی که با بودجههای مشخص، شفاف و برآمده از نهادهای ملی فیلم میسازند، خود را از میدان سوال و توضیح دور کنند تا کسی درباره سرمایهگذاران فیلمهایشان صحبت نکند و در پوششی که رسانه ملی برایشان ایجاد میکند، مدعی پرطمطراق استقلال در سینما باشند. «هفت»، «رشیدپور» و «تلویزیون» در 10 روز جشنواره هیچ اشارهای به «پولهای بادآورده» در سینما نکردند، از کارگردانان مدعی استقلال سوال نکردند فیلمشان را با کدام پول ساختهاند، هیچ نظرسنجی خاصی پیرامون «شفافیت در سینما» مطرح نکردند اما با نظرسنجیهای جهتدار همه تلاش خود را پیرامون واژهسازی برای سینمای پرمخاطب ملی انجام دادند تا بلکه با تکرار «سینمای ارگانی»، پوششی برای فسادهای سینمایی با «پولهای بادآورده» باشند. رشیدپور جزئی موثر از این بازی کلان و خدمت تلویزیون به سینمای آقازادگی و سفارتی بود، وقتی انگشت اشاره حاتمیکیا به سمتش رفت.»