بمبگذاری «شهید بهائی» در تهران
کوروش داوطلب اعزام به جبهه شد. او بعنوان راننده آمبولانس در خط مستقر شد و توانست با برنامه از قبل تعیینشده با آمبولانس خود به ارتش بعثی بپیوندد. پس از پیوستن به ارتش بعثی بلافاصله از او برای بازجویی و شکنجه اسیران ایرانی استفاده شد.
سرویس سیاسی فردا: حسین قاسمی در کانال خود نوشت: یکی از کارگردانان فیلم حوزه هنری اخیراً در مصاحبهای گفته است: «میشود درباره شهیدان بهائی هم فیلم ساخت.» اصل را بر ناآشنایی این کارگردان با مفهومی بنام «شهیدان بهائی» میگذارم. به این معنا که فرض میکنم ایشان نمیدانند که بهائیان در دوران هشت ساله جنگ تحمیلی به دستور بیت العدل، مرکز بهائیت در حیفا، از شرکت در دفاع مقدس، حتی به معنای ملی و میهنی، آن اجتناب میکردند و اگر به خاطر سربازی اجباراً به جبهه اعزام میشدند با اعلام بهائیت خود به مسئولان مربوطه در جبهه رفتاری میکردند که به کارهایی مانند آشپزی در پشت خط گمارده شوند و خطری تهدیدشان نکند.
این در خوشبینانهترین حالت است. نمونههای دیگری هم داریم که برای آشنایی کسانی که نمیدانند با چه پدیدهای سروکار داریم یک نمونه را نقل میکنم:
در تابستان ۱۳۶۵ منابع اطلاعاتی ما در سنندج متوجه شدند که سازمان اطلاعاتی حکومت صدام قرار است محموله بمبی را به تهران ارسال کند. این محموله شامل چهار حلقه شلنگ به وزن ۴۸ کیلوگرم و دو جفت پوتین برای انفجار در تهران بود. شلنگها کابلهای کلفتی بود که معمولا برای کارهای مخابراتی بعضا سر چهار راهها دیده میشد، لذا وجود این کابلها برای عابرین پیاده طبیعی جلوه میکرد و ان را کابل برق یا مخابرات میپنداشتند. اطلاعات به دست آمده نشان میداد این بمبها را دو نفر به تهران آوردهاند. یکی از آنان علی میکائیلی نام داشت و نام فرد دوم نامشخص بود. میکائیلی قبل از خروج از ایران در شهر ری نفت فروشی میکرد. او در عراق به سازمان تحت امر سردار جاف پیوست و قبلاً در عملیات بمبگذاریهای خیابان خیام و محله تجریش نقش داشت. این دو نفر ردیابی شدند و روشن شد که آخرین محل اقامت آنان هتلی در تهران، در تقاطع خیابان، ولی عصر و طالقانی، است. نفر دوم، که تا آن زمان هویتش برای ما نامشخص بود، در هتل فوق مخفیانه دستگیر و در همان هتل نگهداری شد تا نفر اول، یعنی علی میکائیلی که بمبها نزد او بود، به هتل بازگردد. میکائیلی برای اطمینان از سلامتی قرار از نفر سومی، که از کل جریان بیاطلاع بود، برای رسانیدن پیام به نفر دوم در هتل استفاده میکرد. با برخورد مخفی و مناسبی که صورت گرفت، میکائیلی در فاصله کمی از هتل ردیابی و بلافاصله دستگیر شد. پس از انتقال دو متهم به بازداشتگاه محل نگهداری بمبهای آماده انفجار شناسایی و از جنایت بزرگی جلوگیری شد. با شناسایی نفر دوم مشخص شد نام وی کورش ضرغامی از اهالی شیراز است. کورش نوه یکی از خوانین فارس بود که پدربزرگش در سالهای ۱۳۳۰ نماینده مجلس بود. پدربزرگ کورش، که چند زن داشت، در تهران نیز با زنی ازدواج کرد که از خانواده بهائی سرشناسی از مهاجرین عشقآباد روسیه بود. این سوابق مادری سبب شد که کورش به بهائیت گرایش پیدا کند. کوروش داوطلب اعزام به جبهه شد. او بعنوان راننده آمبولانس در خط مستقر شد و توانست با برنامه از قبل تعیینشده با آمبولانس خود به ارتش بعثی بپیوندد. پس از پیوستن به ارتش بعثی بلافاصله از او برای بازجویی و شکنجه اسیران ایرانی استفاده شد. ضرغامی در مسیر آوردن بمب به داخل کشور نزد منابع اطلاعاتی ما با آب و تاب از جنایاتی که در حق اسیران ایرانی کرده بود گفت که حکایت از کینه شدید او به سربازان ایران اسلامی داشت. او گفته بود که از بدو ورود به عراق به ارتش بعثی خدمت کرده و سرانجام از بازجویی اسرای جنگی خسته شده و داوطلب بمبگذاری شده است. در نتیجه، دستگاه اطلاعاتی صدام او را بهمراه میکائیلی به ایران اعزام میکند.
عملیات بمبگذاری که به این دو نفر سپرده شد عملیاتی ویژه بود. قرار بود پوتینها در نمازجمعه تهران و شلنگها در محل پررفتوآمدی در داخل شهر منفجر شود. نکته قابل توجه اینکه علی میکائیلی، برای تضمین اجرای این عملیات، همسر و فرزندانش را به عراق برده بود و در واقع خانواده او ضمانت اجرای عملیات بودند. درحالی که کوروش ضرغامی، که بلافاصله پس از پیوستن به نیروهای عراقی برای همکاری جذب شده بود، بدون هیچگونه گروگذاری و ضمانتی عازم مأموریت داخل ایران شده بود. نکته مهم دیگر اینکه عوامل همدست کورش ضرغامی در شیراز توانسته بودند برای او سابقه مفقودالاثری در بنیاد شهید ایجاد کنند و نام او را بعنوان «شهید» ثبت کنند. متأسفانه در آن روزها، به دلیل مشغله زیاد نیروهای اطلاعاتی و جنگ، ردیابی دقیق عوامل حامی کورش ضرغامی برای نفوذ به جبهه و اتصال به ارتش بعثی ممکن نبود. شاید این ماجرا تنها یکی از پروندههای کشف شده از عوامل نفوذی باشد که با سابقهسازی در جایی دیگر در حال توطئه علیه نظام اسلامی هستند. این نمونه باید تذکری جدی به ما باشد تا از ترفندهای پیچیده دشمن غافل نباشیم. البته این یک مورد ازچندین مورد بود.