قیصربازی با موسیِ فیلم «لاتاری»
خیلی وقت است صدای سوت و هیجان در سینما شنیده نمیشود، اما شاید فیلم «لاتاری» علیرغم تمام انتقادات به شخصیتپردازیها و پایانبندی فیلم با استقبال مردمی خوبی مواجه شود و این هیجان فروخفته را دوباره بیدار کند.
خبرگزاری تسینم: خیلی وقت بود دلمان برای سوت کشیدن در سالن سینما تنگ شده بود و میخواستیم از دیدن یک فیلم لذت ببریم. از به چالش کشیده شدن در سالن تاریک سینما خسته شدیم. چالشی که باید در نهاد ما به خیزش فکری منجر شود تا در نهایت با وصلهای ناجور به دوخت و دوز پایانِ باز شدهِ فیلمها بپردازیم تا خود درگیری روزمره زندگی خودمان را هم فراموشمان شود.
دنیای امروز، خود به اندازه کافی پیچیدگی و معما برای حل کردن دارد تا نیازی نباشد تا زمانی را که شاید برای تفریح کنار گذاشته شده به حل چالشی جدیدسپری شود و در نهایت نتیجهای هم به دست نیاید. شاید فضای پرتردد شهری در سکانسهای ابتدایی فیلم تعریفی جامع از مخاطبان خودش ارائه دهد و تکلیفش را با فضایی که قرار است در آن داستان را روایت کند توضیح دهد. گویا شخصیتها قرار است از این بستر معمولی زندگی آماده تحولات داستانی و اوج و فرودهایی باشند که مخاطب را به چالش که نه، با فیلم همراه کند. این فضا منتهی میشود به عاشقانههایی که با واسطه قرار دادن گزارهای به نام «امید به برنده شدن در لاتاری» بازتابی از فضای تینیجری متولدان دهه ۷۰ داشته باشد. عاشقانههای امیرعلی با بازی ساعد سهیلی و نوشین با هنرمندی زیبا کرمعلی در بستر داستانی تک خطی و قابل باور آغاز میشود و حتی در بخشهایی سر به کلیشه «موتور-گیتار و سازدهنی» میزند.
روند عاشقانههای فیلم به شکلی ادامه پیدا میکند که گویا قرار نیست مخاطب در این روایت بهدنبال رویدادی خاص بگردد و تنها نقش یک منتظر را در همراهی با فیلم بازی میکند؛ انتظار برای اتفاقی، گرهی، اوجی یا فرودی که او را از این داستان آخرشبی که برای بچههایش میخواند تا آنها را بخواباند نجات دهد. البته این مقدمات هر چه بیشتر طول بکشد گویا فضایی سنگینتر ذهن مخاطب را در بر میگیرد تا منتظر اتفاق خاصِ فیلم باشد. باید این مقدمه برای سیلی محکمِ فیلم فراهم شود تا بتواند برق از چشمان مخاطب بپراند. باورپذیری شخصیتها مستلزم فضاسازی قبل از واقعه است. مواد لازمش یک امیرعلی که عاشق و دلداده است، یک نوشین که میان عقل و دل و گرفتاریهایش گیر است مشکلاتی دارد تا بتواند رفتارش را در ادامه فیلم توجیه کند و موسی ایی که در کنار روایت اصلی داستان ایستاده، بیصدا، عجیب و در عین اصالت و جدیت ارائه دهنده رفتاری صمیمانه با اطرافیان.
البته پرداخت به شخصیتها برای مقدمهسازی و بسترسازی داستان میتواند سریعتر پیش رود و حتی بخشی از موجودیت خود را صرف المانسازی در راستای هیجانبخشی به همین روایتهای عاشقانه کند و طعمی دیگر به انتظار مخاطبان بدهد. این داستان ساده و تک خطی میتواند فضاسازیهای عاشقانه بیشتری داشته باشد. اما روایتهای عاشقانه خوبی برای درگیر کردن احساس مخاطب در نقاط قوت فیلم ارائه نمیکند شاید دلیلش تمرکز بر روایتهای بعدی باشد همین تمرکز باعث بیتوجهی به باورپذیری برخی اتفاقات و استدلالات میشود.
نوشین که تصمیم به سفر به دبی میگیرد، ابهامات و دغدغههای امیرعلی آغاز میشود و مخاطب کم کم از کف صندلیها جدا میشود و جدیتر فیلم را دنبال میکند، باز هم فضای استرس و تعلیق امیرعلی چندان که باید دغدغههایش را منتقل نمیکند شاید آن بازی که از ساعد سهیلی برای ارائه این نقش انتظار میرفت ارائه نشد تم تینیجریک نقش بر تم احساسی او غلبه دارد و شاید اگر روایت در سنین بالاتری تعریف میشد ارتباط با عاشقانهها عمق بیشتری میگرفت. در کنار این عاشقانهها انگار موسی همچنان از دور ایستاده و نگاه میکند. انگار خودش و مخاطبان منتظر ورود او به داستان نشستهاند.
اما سیلی محکم فیلم از خبر فوت نوشین آغاز میشود تعلیقی عمیق فضای روایت را دربر میگیرد. مواجهه شخصیتها در این شرایط با هم، داستان را سر حال میآورد. برادر نوشین با بازی جواد عزتی که بعد از مرگ او از زندان مرخصی میگیرد و بعد از دعوا با امیرعلی پدرش را محکوم میکند که او باعث مهاجرت نوشین به دبی شده است. در چند سکانس همراه امیرعلی و دوستش در پی انتقام خون نوشین بر میآیند و در نهایت با دعوا او را به زندان بازمیگردانند. الان بهترین فرصت برای ورود موسی به جریان اصلی داستان است. وقتی موسی به همراه امیرعلی برای مجاب کردن پدر نوشین در راستای ارائه شکایت همراه میشود در جایی کنترل خود را از دست میدهد و به پدر نوشین حمله میکند نمود غیرت در فیلم شاید در همین سکانس از ابعاد شخصی به ابعاد عمومیتر تسری داده میشود و دیگر یک موضوع خانوادگی نیست.
این انتظار برای ورود موسی به جریان اصلی فیلم شاید انتظاری چندساله به بازگشت قیصر به پرده سینما باشد. قیصر زمان شاه حالا موسی شده و مسعود کیمیایی آن را نمیسازد بلکه زاییده محمدحسین مهدویان است. قهرمانی که دوست دارد برود دبی و انتقام بگیرد این تنها جریان وقایع یک فیلم است و نباید به مثابه عملکرد سیستماتیک در فضایی کلی قلمداد شود. موسی ایی که دوست دارد انتقام بگیرد، دوست دارد شعار بدهد، دوست دارد خودش را جلوی دوربینهای بینالمللی قرار دهد و در نهایت دوست دارد قهرمان باشد.
هزار تئوری با موضوعات مختلف از تئوریهای فیلمنامه نویسی تا تئوریهای ادبی و داستان همیشگی مرگ مولف رولان برات نوع نگاه به یک اثر را تعریف میکنند و سالهاست مورد مداغه هستند، اما در این میان آنچه جالب بود دغدغه برخی منتقدان نسبت به ساخت فیلم مهدویان بود و جالبتر سوالاتی مثل اینکه چرا درباره فلان موضوع فیلم نمیسازی و چرا به قانون احترام نگذاشتی و هزار سوال بیدلیل دیگر که ارتباطشان را با فیلم معلوم نمیکنند. نمیدانم این حساسیت بهدلیل موفقیت آثار قبلی بوده یا دلایل دیگری داشته است. اما درنهایت میتوان گفت: شاید در نگاه منتقدان و ریزبینان سینما فیلم با انتقاداتی مواجه شود، اما با استقبال مردمی همراه خواهد بود.