ساعتهایتان را به وقت شام تنظیم کنید/ رسالتی که حاتمیکیا بر دوش میکشد، حتی اگر فحش بخورد!
امروز ابراهیم سینمای ایران به روزهایی که آوینی از او تعریف و تمجید می کرد بازگشته و برای جریان همسو با خود فیلم می سازد، برای جریان حزب اللهی که در میان تفکر روشنفکری سینما مهجور و تنها مانده است.
سرویس فرهنگی فردا؛ حسین نوری: ابراهیم حاتمیکیا که همیشه به دنبال سوژه های جدید برای ساخت فیلم بوده است و از تکراری شدن موضوع بیزار بوده است این بار هم به سراغ به روز ترین موضوع مبتلا به سال های اخیر غرب آسیا رفته است؛ داعش. هر چند حاتمی کیا از تکراری شدن موضوع پرهیز کرده است و در بحبوحه به تصویر کشیدن صحنه های جنگی و بهره وری از انفجارات و جلوه های ویژه میدانی در سینما به سراغ ساخت فیلم از کرخه تا راین می رود، که رنج نامه ای از دردهای رزمندگان و جانبازانی است که جان خود را در دست گرفته و به جبهه رفته اند و حالا به دردهای خود می سوزند و غالبا هم مورد توجه دستگاه های مسئول قرار نمی گیرند، اما در فیلم های او گاهی شخصیتها تکرار می شوند؛ شخصیت حاج کاظم فیلم «آژانس شیشهای» در قالبی امروزی در هیبت حیدر فیلم بادیگارد حلول می کند و همان نوع رفتارها از او دیده می شود و مخاطب در همان ابتدای فیلم به تمامی حرف های حیدر را متوجه می شود چرا که به تمامی او را در آژانس شیشه ای مشاهده کرده و شناخته است.
در «به وقت شام» هم با دو شخصیت علی و یونس روبرو هستیم که بارقه هایی از شخصیت علی را در حبیبه ی فیلم به نام پدر دیده ایم با این تفاوت که علی قصه به وقت شام مانند حبیبه بیرون از گود ننشسته و قضاوت نمی کند بلکه پای در میدان نهاده و سعی دارد تا از این طریق نسل پیش از خود را بفهمد و برای عملکردشان دلیل و برهان بیابد.
حاتمیکیا در سکانس اول فیلم به معرفی فضای رعب و وحشت حاکم بر سوریه میپردازد که هر لحظه امکان حضور داعش در آن احساس ذره ای امنیت را از مردم ربوده است و در همان سکانس اولیه مخاطب خودش را به صندلی سینما میخکوب می کند، تصاویری که از لحاظ بصری چشم نواز است و به لحاظ زیبایی شناسانه لذت می آفریند و به درستی در خدمت اتفاق پیشرو است تا ماموریت فیلم برای ده دقیقه اول تکمیل شود.
شناخت وجوه مختلف داعش کار آسانی نیست، داعشی که خود را حکومت اسلامی عراق و شام معرفی می کند و با قدرت بسیار ظهور و بروز پیدا کرد و از حمایت های بی دریغ برخی دول غربی و آمریکا برخوردار بوده و هست، اما سخت تر از شناخت آن، شناساندن آن به مخاطب آن هم درقالب یک فیلم سینمایی است. رسالتی که حاتمی کیا آن را به دوش می گیرد و می داند که ممکن است در این راه بسیار هم مورد انتقاد و سرزنش قرار گیرد.
وقتی که حاتمی کیا و گروه تولید ساعت های خود را به وقت شام تنظیم کردند و فیلمبرداری کار را آغاز نمودند اولین مخالفت ها با این پروژه به طور علنی آشکار شده و خود را نمایان ساخت. جریان روشنفکری سینما که سال هاست با حرکتی یک سویه تولیدات خود را حول چند محور ثابت سامان داده؛ محورهایی از قبیل طلاق، تجاوز، خیانت، دروغ و زن ستیزی جامعه؛ همیشه از برآشفتن خواب خود نگران بوده و به آن اعتراض نموده است.
در این سال ها ساخت فیلم های آرمان گرایانه ای که توسط برخی سینماگران ساخته و پرداخته شده است موجبات اعتراضات شدید و مخالفت ها و تخریب های این قسم از فیلم ها را به همراه داشته است. به همین خاطر بیشتر کارگردانان نیز ترجیح داده اند که در این زمینه فیلمی نسازند و یا در صورت ساخت آثار خود را به سمت تفکرات شبه روشنفکری سوق دهند.
حاتمی کیا که هیچ وقت سر سازش یا جریان روشنفکری نداشته و همیشه در فیلم هایش با این جریان دست به یقه شده است؛ این بار نیز به سراغ بحث سوریه رفته و دو خلبان ایرانی را مامور به نجات جان آوارگان سوری شهر تدمر می کند، او در این مسیر انسانیت را ملاک و معیار قرار می دهد و حتی اسرای داعشی را نیز سوار بر هواپیما می کند. هر چند که این یک اشتباه تلقی شود و هرچند که باعث تمامی اتفاقات تلخ پس از آن باشد.
حاتمی کیا چند دستگی نیروهای داعش و ملحق شدن افراد گروه های مختلفی که سال ها به دنبال انتقام جویی بوده اند به نیروهای داعش را به رخ می کشد. او به خوبی درونیات نیروههی داعش را دریافته و نیاز آنان به برگزاری شوهای تبلیغاتی را به جای مبارزه واقعی مشخص می کند و در این بین به ماهیت خشن و کثیف این انسان ها اشاره می دارد. هر چند که گفتن دیالوگی مانند بعد از عراق و سوریه نوبت ایران است از زبان یک داعشی کلیشه و تکراری به حساب بیاید اما حاتمی کیا از بیان آن ابایی ندارد و خود را در مذان این اتهام قرار می دهد اما از حقیقتی که موجود است و همه آن را می دانیم چشم نمی پوشد.
امروز ابراهیم سینمای ایران به روزهایی که آوینی از او تعریف و تمجید می کرد بازگشته و برای جریان همسو با خود فیلم می سازد، برای جریان حزب اللهی که در میان تفکر روشنفکری سینما مهجور و تنها مانده است.
آوینی که خود تمام قد در برابر سینمای روشنفکری می ایستد و در وصف این تفکر می گوید: «تا هنگامی که این جماعت سخن میگویند و ما ساکتیم چیزی نیست اما وای از آن هنگام که ما هم بخواهیم چیزی بگوییم! فریاد برمیدارند که: «آی! آزادی نیست به کسی اجازه حرف زدن نمیدهند این دیکتاتورها!»... دیکتاتوری به چیست؟ دیکتاتوری در ابراز نظر مخالف است و یا در عدم تحمل نظر مخالف؟...باور کنید من قصد توهین نداشتم این شما هستید که به شنیدن حرفهای خلاف مشهورات عرف روشنفکری عادت ندارید.»
حال و پس از اکران «به وقت شام»؛ دوباره جریان روشنفکر و شبه روشنفکر کمر به نقد حاتمی کیا و تفکر حامی او بسته اند و ایرادات فنی از فیلم را بهانه کرده و تمامی عقده هایی که از فیلم سازی حاتمیکیا در این سال ها داشته اند را بر سر او خراب می کنند. خصوصا که بحث بر سر وظیفه دفاع از انسانیت آن هم با ابزار نظامی و خارج از مرزهای جمهوری اسلامی است.
اکنون زمان آن است که همه ساعت های خود را به وقت شام کوک کنیم و برای نجات بشریت از غدهای چرکین که گلوی کشورهای همسایه را فشرده است؛ بیدارباش بزنیم.