پهلوی‌ها چگونه بحرین را از دست دادند؟

روز ۱۴ دی ۱۳۴۷ شاه در دهلی‌نو اعلام کرد: اگر اهالی بحرین نمی‌خواهند به ایران ملحق شوند، ایران خواسته آنان را چنانچه مورد قبول سازمان ملل قرار گیرد، می‌پذیرد.

کد خبر : 768008
خبرگزاری فارس: روز ۱۴ دی ۱۳۴۷ شاه در دهلی‌نو اعلام کرد: اگر اهالی بحرین نمی‌خواهند به ایران ملحق شوند، ایران خواسته آنان را چنانچه مورد قبول سازمان ملل قرار گیرد، می‌پذیرد. سابقه تاریخی مالکیّت ایران بر بحرین بحرین در دوران سلسله هخامنشی به تصرف ایران درآمد. در زمان اشکانیان عرب‌ها در حجاز و بادیه و مکه و یمن سکونت داشتند. آن دسته که در حجاز و بادیه بودند به سبب قحطی به بحرین که در حاکمیت ایران بود رفتند. این در حالی است که مؤلف اعلاق النفسیه در شرح خلیج فارس، بحرین را سرزمینی عربی می‌شمارد و چنین می‌نویسد: «در قسمت غربی آن (خلیج فارس) بلاد عرب یعنی بحرین، عُمان و مسقط و سُقُطره قرار گرفته ...». در دوره ساسانیان رقابت بین حاکمان عرب ساحل جنوبی خلیج فارس و فرمانروایان ساسانی بر سر مجمع الجزایر بحرین شدت گرفت، زیرا این مجمع الجزایر در ارتباط دریایی بین خاورمیانه و هند و مصر نقش مهمی داشت. اردشیر پس از آن که شاه موصل را کشت، به عمان و بحرین و یمامه رفت تا سَنَطرُق (پادشاه بحرین) به جنگ او آمد و در جنگی با اردشیر کشته شد و اردشیر بحرین را ویران کرد. وی شهر فوران اردشیر را در بحرین ساخت. با به قدرت رسیدن شاپور دوم بسیاری از عرب‌های ساکن نواحی بحرین و کاظمه به طمع تصرف ایران حمله کردند. شاپور شخصاً با نیروی دریایی در خلیج فارس با مهاجمین جنگ و آنان را مغلوب کرد. با به قدرت رسیدن انوشیروان، وی کشور را به جهار بخش تقسیم کرد و هر قسمت آن را به یکی از افراد مورد اعتماد خود سپرد. یک بخش خراسان و سیستان و کرمان بود، بخش دوم اصفهان و قم و ناحیه جبل و آذربایجان و ارمنستان بود، بخش سوم فارس و اهواز تا بحرین و بخش چهارم عراق تا مرز کشور روم. در این دوره حاکمیّت ایران بر مناطق جنوبی خلیج فارس و به ویژه بحرین توسط مرزبانان اعمال می‌شد که از طرف شاهان ساسانی منصوب می‌شدند. تسلط ایران بر بحرین تا پایان حکومت ساسانیان ادامه داشت و از مراکز مهم بازرگانی خلیج فارس محسوب می‌شد. با ورود اسلام به ایران، عمربن خطاب، عثمان بن ابی العاص را به فرمانداری بحرین انتخاب کرد. پس از آن که مردم کوفه به اطاعت از عبدالله بن‌زبیر در آمدند، وی کارگزارانی به یمن و عمان و بحرین فرستاد و به جز شام و مصر که در اختیار مروان بود بقیه تسلیم زبیر شدند. در دوران دیالمه و آل بویه بحرین تحت حاکمیت این دو سلسله بود و پس از دیلمیان، سلجوقیان بر بحرین دست یافتند. در دوره حکومت اکتای قاآن و با ورود مغول‌ها به ایران جزایر قیس و بحرین و قطیف فتح شده و از مناطق تحت نفوذ آنان شمرده می‌شد. مؤلف کتاب جغرافیایی نزهه القلوب و از معاصرین مغول می‌نویسد: «در این بحر جزایر بسیار است و آنچه مشهور و از حساب ملک ایران شمارند و مردم نشین؛ هرموز و قیس و بحرین و خارک و... است.» به دلیل اهمیت اقتصادی این ناحیه دائماً بین حکام محلی آل اینجو و آل مظفر درگیری و اختلاف وجود داشت. در عهد حکومت سلغور شاه، جزایر خلیج فارس و از جمله بحرین به تصرف پسرش تورانشاه درآمد و بدین ترتیب از تابعیت امرای آق قویونلو خارج شد. از این زمان این مناطق در دست فرزندان سلغور شاه اداره می‌شد تا اینکه پرتقالی‌ها بر جزایر و سواحل خلیج فارس تسلط پیدا کردند. همزمان با ظهور صفویه در ایران، پرتغالی‌ها که به دنبال ثروت بودند، با ورود به خلیج فارس و جزایر آن و تصرف هرمز به عنوان یکی از مهمترین مراکز اقتصادی جنوب کشور، با حاکمان محلی جنوب به مبارزه برخاستند. در هنگام حمله آلبو کرک پرتقالی حکومت هرمز در دست مردی به نام خواجه عطا بود که از غلامان بنگالی توران شاه حاکم هرمز بود که با عنوان نایب السلطنه و همه کاره هرمز سالی دو هزار اشرفی و هدایای دیگر به دربار شاه اسماعیل صفوی می‌فرستاد هرچند آن‌ها توانستند بنادر و جزایر امیر هرمز را فتح کنند، امّا بر بحرین مسلط نشدند و تنها توانستند در برخی نواحی مهم مانند بحرین و قطیف و صحار دست به تاسیس تجارتخانه بزنند. ظاهراَ در سال ۹۴۷ هجری بحرین به تصرف نیرو‌های عثمانی در آمده بود، زیرا در این سال سفیری از ایران برای ملاقات با نایب السلطنه پرتقال در گوآ فرستاده شده بود تا از او برای باز پس گیری بصره و بحرین از دست عمال عثمانی استمداد نماید. از وقایع مهم سال ۱۰۱۰ هجری برابر با ۱۶۰۲ میلادی قیام مردم بحرین در برابر پرتقالی‌ها بود. این حرکت اساس فرمانروایی پرتقالی‌ها را در خلیج فارس متزلزل ساخت. حکمران جدید بحرین رئیس رکن الدین مسعود، که ناتوانی و زورگویی‌های پرتقالی‌ها را در خلیج فارس و سواحل آن می‌دید به فکر افتاد تا بحرین را از سلطه‌ی پرتقالی‌ها برهاند و به همین منظور با یاری مردم و درخواست کمک از یکی از متنفذان فارس به نام خواجه معین الدین فالی به این اقدام دست زد. خواجه معین الدین نیز از الله وردی خان حکمران فارس درخواست کمک نمود. والی فارس به عنوان کمک به رکن الدین، ولی در باطن به قصد تصرف بحرین سربازان خود را در اختیار خواجه معین الدین گذاشت. خواجه معین الدین به همراه سربازان و افراد محلی فال و اسیر و مرودشت به بحرین حمله کرده و آن را متصرف شده و حتی رکن الدین مسعود را کشتند. در سال ۱۰۱۱ هجری برابر با ۱۶۰۳ میلادی نمایندگانی از سوی دربار اسپانیا که در فکر تصرف بحرین و مداخله در جنوب ایران بودند صورت گرفت. اما سرسختی شاه عباس و قاطعیت او تلاش نماینده‌ی اسپانیا را ناکام گذاشت. در سال ۱۰۲۷ هجری نیز مجدداَ دولت پرتقال خواستار بندر گمبرون و بحرین شد تا متقابلاَ کشتی‌های پرتقالی راه تجارت دریایی دولت عثمانی را در دریای سرخ ببندد. اما باز شاه عباس صریحاَ جواب داده که گمبرون در خاک ایران و متعلق به کشور ایران است و بحرین را هم که خراجگذار پادشاه ایران بود گرفته و به هیچ وجه پس نخواهد داد. در اواخر قرن ۱۶. میلادی و در زمان شاه صفی آخرین تلاش‌های پرتغالی‌ها برای گرفتن امتیاز از ایران صورت گرفت. آن‌ها از دولت ایران بندر کنگ در شمال شرقی بندر لنگه را جهت دایر کردن قلعه و دارالتجاره و همچنین نیمی از عایدات صید مروارید در بحرین را در مقابل دست کشیدن از تمامی دعاوی پیشین خود نسبت به جزایر و سواحل خلیج فارس خواستار شدند. این امر همزمان با رقابت شدید هلندی‌ها و انگلیسی‌ها در خلیج فارس همراه شد. شاید بتوان گفت: از همین زمان انگلیسی‌ها تلاش کردند تا با موجًه جلوه دادن فعالیت‌های خود در خلیج فارس و ایران نفوذ کسب کنند. اگر چه ابتدا حاکمان صفوی نظر مساعدی به انگلیسی‌ها نداشتند، اما از دوره‌ی شاه عباس و به کمک رابرت شرلی نمایندگان کمپانی انگلیسی هند شرقی به ایران آمده و برای نخستین بار توانستند سه فرمان از شاه عباس مبنی بر کمک و مساعدت حاکمان جنوب کشور به کشتی‌های تجاری انگلیسی در بنادر جنوبی بگیرند. در جنگ‌های شاه عباس و پرتقالی‌ها کمپانی هند شرقی به کمک قوای شاه عباس آمده چرا که پرتقالی‌ها رقیب جدی تجارت بازرگانان انگلیسی محسوب می‌شدند. به همین منظور بعد از بیرون راندن پرتقالی‌ها، انگلیسی‌ها اجازه یافتند تا در بندر گمبرون تجارتخانه‌ای برپا نموده و فعالیت‌های بازرگانی خود را توسعه دهند. دراواخر حکومت صفویه خلیج فارس صحنه تاخت و تاز دزد‌های دریایی عمان و مسقط شد. در ۱۷۲۰. م/ ۱۰۹۹ اعراب مسقط با استفاده از بروز جنگ‌های داخلی در ایران تعدادی از جزایر ساحلی ایران و از آن جمله قشم را تصرف کردند، دولت انگلیس سعی داشت با ایجاد خصومت بین قدرت‌های منطقه، از وحدت آنان جلوگیری کند و به تثبیت مواضع خود بپردازد. امّا سرانجام قبیله‌ای از اعراب ایران به نام «هوله» حکمرانی بحرین را به دست آوردند. در سال ۱۷۳۵ نادرشاه از نماینده شرکت هند شرقی انگلیس خواست تا چند فروند کشتی در اختیار او قرار دهد تا تسلط ایران بر خلیج فارس را تثبیت کند و در سال ۱۷۳۷. م. دستور خرید ناو‌های کوچکی از هلندی‌ها و انگلیسی‌ها را داد و عده‌ای ملاح را به استخدام در آورد و فرماندهی این ناوگان را به یکی از سرداران خود به نام لطیف خان سپرد و ناوگان دریایی او توانست بحرین را به تصرف خود در آورد و این مجمع الجزایر را از وجود اعراب مسقط و عمان پاک کند. لطیف خان پس از تصرف بحرین حکومت آن را به ناصر خان آل مذکور سپرد. اگر چه نادر به وسیله‌ی این ناوگان توانست بر شورشیان عمان و مسقط پیروز شود با این وجود عملیات جنگی وی که همزمان با جنگ‌های ایران و عثمانی بود، بدون حصول نتیجه باقی ماند. اقتدار انگلیسی‌ها در خلیج فارس و بحرین با روی کار آمدن کریم خان و تقویت نیروی دریایی ایران به منظور توسعه‌ی تجارت، که در اثر دزدی‌های دریایی و عدم امنیت به خطر افتاده بود، به موجب فرمانی در سال ۱۷۶۳ م. امتیازاتی در خلیج فارس به انگلیس داده شد. نماینده بازرگانی انگلیس در خلیج فارس نماینده‌ای به نام توماس دارن فرد (۱) را در رأس هیأتی به شیراز فرستاد و این امر موجب تحکیم موقعیت و بسط نفوذ استعماری آنان گردید و به دنبال این فرمان، بوشهر مرکز تجارتی انگلیس شد. این در حالی است که هیات نمایندگی انگلیس قبل از دیدار با کریم خان با عقد قراردادی دوازده ماده‌ای با شیخ سعدون حاکم بوشهر، در صدد بر آمدند تا تجارت بندر را در دست خود بگیرند. فعالیت تجاری کمپانی انگلیسی در ۱۷۶۳ در بوشهر آغاز شد و این شهر بزودی به صورت مرکزی برای فعالیت‌های سیاسی انگلیس در آمد. دولت انگلیس به دنبال تصرف ناکام خارک در مبارزه با میر مهنّا در ۱۸ ژوئیه ۱۷۶۸ میلادی مورد خشم کریم خان قرار گرفت و به دنبال این امر ضمن توقیف یکی از کشتی‌های انگلیسی و زندانی کردن کارکنان آن، دستور اخراج کلیه‌ی اتباع انگلیسی هم صادر شد و تجارتخانه انگلیسی‌ها در بوشهر نیز به فرمان کریم خان بسته شد کمپانی هند شرقی انگلیس نیز به ناچار مقر خود را از بندر گمبرون به بصره انتقال داد شاید بتوان گفت: علاوه بر تعلل و عقب نشینی نیرو‌های انگلیسی در برابر میر مهنا و محاصره جزیره خارک، تلاش ها‌ی دولت فرانسه در بصره برای مذاکره با ایران و تعهد آن‌ها در مقابل کسب امتیاز کمتر از انگلیسی‌ها در قبال انحصار تجارت ابریشم و پشم و از سوی دیگر برای جلو گیری از خروج پول طلا از سوی انگلیسی‌ها، موجب شد تا کریم خان ضمن صدور فرمانی مبنی بر ممنوع بودن هر گونه تجارت با خارجی‌ها بوسیله‌ی پول طلا، لزوم همکاری با انگلیس را نیز تعلیق نماید. پس از مرگ کریم خان، جعفر خان به موجب فرمانی در سال ۱۲۰۲ /۱۷۸۸ م. به نماینده انگلیسی مقیم بصره برای تجارت در سراسر ایران امتیازاتی داد که به مراتب از امتیازات اعطایی کریم خان بیشتر بود. جعفر خان به تمامی سرداران و ماموران جمع آوری حقوق گمرکی چنین حکم کرد که با عمال انگلیسی که برای تجارت به مملکت ما وارد و مشغول تجارت می‌شوند نهایت همکاری و همراهی را نموده و به هیچ وجه از ایشان مطالبه مالیات و حق راهداری ننمایند و همچنین ورود هر نوع و هر مقدار از کالا‌های انگلیسی و فروش آن در هر نقطه ایران آزاد است. استقرار آل خلیفه (۲) در بحرین که ابتدا به دنبال امکانات بیشتر و وضع بهتر به طرف سواحل خلیج فارس حرکت کردند و در آنجا ساکن شدند و سپس خود را تحت حمایت ایران قرار دادند، شروع فصل تازه‌ای در بحرین بود. در سال ۱۷۸۳ به دنبال مرگ کریم خان و اختلاف بر سر جانشینی او در ایران، قبیله عتوب (عتبی) ساکن شبه جزیره‌ی عربستان، بحرین را تصرف کردند و حکمرانی مجمع الجزایر را به یکی از شیوخ خود سپردند. با روی کار آمدن آقا محمد خان قاجار، به هرج و مرج پس از مرگ کریم خان پایان داده شد. در این زمان بحرین به تصرف ایران در آمد و شیخ نصر خان از رؤسای عشایر طرفدار ایران به حکومت بحرین منصوب شد. آقا محمد خان در سال ۱۷۹۷ م. به شیخ نصر خان دستور داد تا به مسقط حمله کند و حاکم آن ناحیه را دستگیر کند، امّا مرگ آقا محمد خان مانع از اجرای این تصمیم شد. در سال ۱۷۹۸. م. انگلیسی‌ها علیه فرانسه قراردادی را با سید سلطان منعقد کردند (۳). از این زمان به بعد امام مسقط با آل خلیفه دشمنی ورزیده و در صدد بر آمد که آل خلیفه را از بحرین بیرون کند. سیاست دولت ایران در این زمان جلوگیری از تسلط هر قدرتی در بحرین بود. انگلیس تلاش داشت با افزایش اختلاف منطقه‌ای به توسعه طلبی خود بپردازد و از این رو امام مسقط را تشویق به لشکر کشی به قشم و هرمز کرد. در ۱۸۰۱ م. نماینده انگلیس سر جان مالکوم علاقه زیادی به تملک یک جزیره در خلیج فارس را نشان داد و تلاش داشت تا فتحعلیشاه را به واگذاری این جزیره به انگلستان تشویق کند، هر چند تلاش او موفقیتی به دنبال نداشت، امّا وی مسأله تصرف جزیره خارک را مد نظر قرار داد و تصور می‌کرد که خارک از موقعیت بهتری برخوردار است. در سال ۱۸۰۱ م. بحرین مورد حمله‌ی امام مسقط قرار گرفت و اشغال شد، امّا در سال ۱۸۰۲ م. بار دیگر شیخ بحرین به این سرزمین مسلط شد و نماینده‌ی امام مسقط را اخراج کرد. از این پس بحرین چندین بار مورد حمله امام مسقط قرار گرفت، امّا، چون شیخ بحرین خود را تابع دولت ایران می‌دانست، دولت ایران کمک ارزنده‌ای برای تصرف بحرین به امام مسقط نمی‌کرد. قدرت روز افزون وهابی‌های (۴) وابسته به انگلیس در بحرین و سواحل خلیج فارس که موجب عدم رضایت دولت ایران و دشمنی امام مسقط بود، سبب حوادث بسیاری در خلیج فارس شد، به طوری که در سال ۱۸۱۷ م. امام مسقط نماینده‌ای به نام شیخ علی را به دربار ایران فرستاد و تلاش کرد این مطلب را در ذهن درباریان ایران القاء کند که انگلستان خیال تصرف بحرین را دارد و از دربار ایران تقاضای کمک کرد تا به فعالیّت وهابی‌ها که غیر مستقیم مورد حمایت انگلیس بودند پایان دهد. در این زمان، چون هنوز انگلستان نظر قطعی نسبت به بحرین اتخاذ نکرده بود، اظهارات امام مسقط زیاد مورد توجّه قرار نگرفت، امّا از آنجا که نفوذ وهابی‌ها برای فتحعلیشاه نگران کننده بود، فرمانی برای سید سعید (امام مسقط) صادر نمود و در آن اظهار علاقه نمود که اهالی بحرین را از تجاوز دشمن دین (وهابی‌ها) رها کند و محمد علی قاجار را نیز به فرماندهی قوایی که قرار بود والی فارس در اختیار امام مسقط قرار دهد انتخاب کرد، امّا این وضعیت در اداره بحرین تغییری ایجاد نکرد. از سال ۱۸۱۸ م. مصری‌ها در الاحساء (بحرین) به مبارزه با وهابی‌ها وابسته به انگلیس پرداخته و، چون معلوم شد که شیخ بحرین به دزدان دریایی - قاسمی‌ها (۵) - کمک می‌کند، به همین سبب در مکاتبات مربوط به تهیّه مقدمات سرکوبی دزدادن دریایی و اعزام قوا و تهیه پایگاه در خلیج فارس نام بحرین نیز به میان آمد و تعیین و تکلیف این جزیره از حیث منابع انگلیس مورد توجه قرار گرفت. این مطلب بهانه بسیار خوبی برای دخالت در خلیج فارس به دست انگلیس داد به ویژه آنکه، فعالیّت آن‌ها خطوط ارتباطی و تجارتی انگلیس در شرق را به خطر می‌انداخت. سیاست انگلیس از این زمان در مورد بحرین در حال شکل گرفتن بود، به طوری که بعضی از مقامات انگلیسی هند از سال ۱۸۱۸ م. به بعد رسماً طرفدار فکر واگذاری بحرین به امام مسقط بودند. امام مسقط در این زمان برای سیادت بر بحرین نقش دو جانبه‌ای در مقابل ایران و انگلیس بازی نمود. در سال ۱۸۱۹. م. کاپیتان پروس، فرمانده ناوگان انگلیسی در خلیج فارس، قراردادی با والی فارس حسنعلی میرزا فرمانفرما امضا کرد و در طی این قرارداد حفظ امنیت خلیج فارس و بحرین به انگلیس واگذار شد. دولت انگلیس در این زمان تصمیم گرفت به منظور سرکوبی دزدان دریایی به خلیج فارس لشکر کشی نماید و عملیات جنگی به وسیله ژنرال کیو (۶) شامل تمام مناطقی که دزدان دریایی در آن فعالیّت داشتند آغاز شد. برخی از پژوهشگران اقدامات انگلیس در این زمینه را مورد تحسین قرار داده اند. بعد از سرکوبی دزدان دریایی قراردادی به نام قرارداد عمومی صلح بین فرمانده انگلیسی و رؤسای دزدان دریایی در ۸ ژانویه ۱۸۲۰/ ۱۱۹۸ ش. منعقد گردید که بعد‌ها غالباً رؤسای اعراب ساحلی و از جمله شیخ بحرین در ۱۵ مارس ۱۸۲۰ به قرار داد مذکور ملحق شدند. در تاریخ بحرین این اوّلین باری بود که انگلیس با این کشور بر سر مسأله دزدان دریایی وارد ارتباط شد این امر مقدمه‌ای بر تحت الحمایگی بحرین به انگلیس بود. موافقتنامه دو جانبه انگلیس با بحرین حاوی سه ماده است که در واقع مفاد قرارداد صلح عمومی را تصریح و تأیید می‌کند. به موجب ماده یک شیوخ بحرین متعهد شده اند که اجازه ندهند در بحرین و جزایر وابسته به آن کالایی که به وسیله دزدان دریایی و یا غارت به دست آورده شده به فروش رسد. در ماده دو تحویل زندانیان هندی به انگلستان مطرح شده. در ماده سه مفاد قرارداد عمومی صلح تأیید شده بود. در همین سال ایران شروع به تدارک برای اعزام نیرو به بحرین نمود و برای عبور از خلیج فارس از مقامات انگلیس و امام مسقط درخواست کرد چند فروند کشتی در اختیارش قرار دهد، امّا انگلستان با اتخاذ روش دوگانه‌ای یک بار برای جلب رضایت شیخ حاکم، در سال ۱۸۲۰ م. ادعای مالکیت ایران بر بحرین را رد می‌کند و دو سال بعد با عقد موافقت نامه‌ای با فرماندار فارس، نماینده انگلستان در بوشهر حق مالکیت ایران بر بحرین مورد تآیید قرار می‌گیرد. از سال‌های ۱۸۳۰ به بعد، انگلیس با تکیه بر نیروی دریایی خود، در صدد بود تا به عنوان مبارزه با برده داری، سیادت دریایی خود را در جهان گسترش دهد. این اقدام انگلیس بیشتر جنبه سیاسی داشت. در حدود سال‌های ۱۸۴۰ م. به دلیل تلاش‌های نماینده انگلیسی مقیم در بوشهر و ناو‌های انگلیسی در خلیج فارس فعالیت دزدان دریایی به شدّت تنزل یافت. در ۲۰ دسامبر ۱۸۴۱ انگلیس با کشور‌های اروپایی، چون فرانسه، روسیه، اتریش و پروس قراردادی را منعقد کرد و در آن از دولت ایران درخواست کرد تا ورود و خروج بردگان را از خلیج فارس و دریای عمان ممنوع کند، امّا از آنجا که محمد شاه این موضوع را وسیله‌ای برای اعمال نفوذ انگلیس در ایران می‌دید، مخالفت علمای دینی را بهانه قرار داده و از پذیرفتن این در خواست امتناع کرد. بعد‌ها در سال ۱۸۴۳/۱۲۲۲ انگلیسی‌ها شیخ نشین‌ها و رهبران قبایل را که در سال ۱۸۲۰/۱۱۹۸ «قرارداد اساسی» را امضاء کرده بودند وادار کردند تا سند دیگری را به نام «موافقت نامه در جهت قطع عملیات نظامی در دریا» را امضاء کنند که منظور از آن متوقف کردن جنبش‌های ضد انگلیسی در خلیج فارس بود. به دنبال آن انگلیسی‌ها جزایر سقوطری، کوریا موریا و مسیرا را تصرف کردند. در سال ۱۸۴۷ م. شیخ بحرین به منظور جلوگیری از تجارت برده معاهده‌ای با انگلیسی‌ها بست و اندکی بعد مأمورین انگلیسی به دولت خود پیشنهاد کردند تا بحرین را تحت الحمایه انگلیس قرار دهد، امّا این پیشنهاد رد شد. مخالفت انگلستان با ادعای ایران بر سر بحرین تا زمان حکومت ناصرالدین شاه ادامه داشت و دولت انگلیس تمامی فعالیت‌های دولت ایران در خلیج فارس را مخالف مصالح انگلیس در بحرین می‌دانست و نیروی دریایی ایران را سبب آشوب در این ناحیه تلقی می‌کرد. در سال ۱۸۵۱ دولت انگلیس که قبلاَ نیز از قبول تقاضای ایران در مورد فروش چند کشتی کوچک جنگی برای محافظت از سواحل جنوبی ایران خودداری کرده بود، این بار نیز صراحتاَ به مخالفت با تاسیس نیروی دریایی ایران در خلیج فارس پرداخت و ناصرالدین شاه قاجار که تصمیم به خرید چند کشتی جدید از آلمان و استخدام ملوانان آلمانی داشت، به دلیل فشار‌های شدید مقامات انگلیسی، ناچار شد تا با لغو سفارش خرید و خاتمه خدمت ملوانان آلمانی، مجوز صدور بازرسی کشتی‌های ایرانی را از سوی ناوگان انگلیسی صادر کند و شرط این کار را حضور و نظارت یک مأمور ایرانی در عرشه ناو انگلیسی قرار دهد. این مسأله نفوذ انگلیس در خلیج فارس را افزایش داد به طوری که انگلیسی‌ها به صورت دائم ناوگانی در بحرین مستقر کردند. تلاش‌های امیر کبیر برای اعمال حاکمیّت ایران بر بحرین با مرگ وی ناتمام ماند. تحت الحمایگی رسمی بحرین به دنبال ادعا‌های سیاسی ایران و عثمانی بر بحرین صورت تحقق به خود گرفت. در ۳۱ مه ۱۸۶۱ قراردادی بین شیخ محمد بن خلیفه (شیخ بحرین) و فیلیکس جونز نماینده سیاسی انگلستان بسته شد که به موجب آن مجمع الجزایر بحرین رسماً تحت الحمایه انگلیس شد. به موجب این قرار داد شیخ بحرین اولاً صحت و اعتبار تمامی معاهدات سابق را پذیرفت و ثانیاً وعده داد به شرط حمایت انگلیس در مسائل خارجی بحرین، از جنگ و دزدی در دریا و تجارت برده خودداری کند و در مرافعات سیاسی خود با هر قدرتی حکمیّت انگلیس را بپذیرد و به انگلیسی‌ها اجازه فعالیت تجاری آزاد در بحرین را بدهد. به دنبال همین قراداد بود که به محض این که عثمانی در ۱۸۷۱ به فکر تصرف بحرین افتاد، از حمایت انگلیس برخوردار شد. دولت انگلیس در برابر اعتراض ایران به مفاد این قراداد حضور دزدان دریایی و برقراری امنیت در خلیج فارس را بهانه کرد و بر تسلط خود بر منطقه ادامه داد و پنج کنسولگری در مسقط، کویت، بحرین، بوشهر و بندر عباس ایجاد کرد که در برابر ایران از خواسته‌ها و مطامع انگلیس حمایت کند. در سال ۱۸۸۰ م. شیخ عیسی حاکم بحرین ضمن عقد معاهده‌ای با انگلیس متعهد شد که بدون نظر انگلیس هیچ قراردادی با دولتی دیگر منعقد نکند و تنها به دولت انگلیس اجازه دایر کردن کنسولگری و مخزن ذغال سنگ دهد. در همین سال‌ها بود که تجارت اسلحه برای قبایل سرکش ایران و عشایر افغانستان، جایگزین مسأله برده شد و این موضوع سبب شد تا منافع مشترک ایران و انگلیس به خطر افتد. بخشی از این سلاح‌ها بین عشایر داخلی عمان توزیع می‌شد و قسمت اعظم آن به بحرین و قطر و کویت فرستاده می‌شد و بخشی هم وارد خاک ایران و عثمانی می‌شد؛ لذا در سال ۱۹۰۰. م. نماینده سیاسی انگلیس به منظور مبارزه با قاچاق اسلحه در بوشهر مقیم شد و بدون هیچ اعتراضی به فعالیت خود ادامه داد. در سال ۱۹۰۶. م. انگلیس ضمن عقد پیمانی با حاکم بحرین، این کشور را به قیمومیت خود در آورد. ایران پس از عضویت در جامعه ملل در سال ۱۹۲۷. م. / ۱۳۰۶. ش. ادعای مالکیت خود بر بحرین را مجدداً مطرح کرد. برخی از پژوهشگران «انعقاد قرارداد جده» بین انگلیس و امیر حجاز را دلیل این ادعای ایران دانسته اند (۷)، چرا که طبق این قرارداد ابن سعود پذیرفت که بحرین تحت الحمایه انگلیس باشد و اقدام ایران در واقع اعتراضی به این موضوع بود. در حقیقت ایران قرارداد مذکور را مغایر با حق حاکمیت خود بر بحرین و تمامیّت ارضی خود، می‌دانست. در اعتراض به این قرارداد و در همین سال دولت ایران یادداشت شدید الحنی را توسط وزیر امور خارجه برای رابرت کلایو (وزیر مختار انگلیس) در تهران ارسال کرد و بر حاکمیّت مطلق ایران بر بحرین تأکید کرد و ضمن آن رونوشتی از این اعتراض برای جامعه ملل فرستاده شد. امّا وزیر امور خارجه انگلیس یکسال بعد در طی یادداشتی به جامعه ملل اعتراض ایران را بی اساس دانست و عنوان کرد بحرین کشور مستقلی است که مشترکات جغرافیایی و نژادی با ایران ندارد. در زمان حکومت رضا شاه زمانی که در سال‌های ۱۹۳۰ و ۱۹۳۴. م. شیخ بحرین، اعطای امتیاز استخراج نفت را به شرکت‌های انگلیسی و امریکایی واگذار کرد، ایران مجدداَ به این اقدام اعتراض شدیدی کرد که البته این اعتراض نیز بیشتر در حد یک اعتراض دیپلماتیک بود و از آن فراتر نرفت. گزارش‌های محرمانه و همچنین شکایات چندی از اتباع ایرانی ساکن در بحرین از ورود غیر قانونی انگلیس به جزایر جنوبی ایران گرفته تا دخالت در امور بحرین و جمع آوری شیوخ منطقه و مذاکره با آن‌ها در جهت ایجاد امارت‌های مستقل و قدغن نمودن تدریس زبان فارسی در مدارس بحرین، در سال‌های ۱۳۰۸ تا ۱۳۱۲ شمسی موجود می‌باشد که موید این نکته است که تلاشی جدی جهت حفظ این بخش از کشور صورت نگرفت. در زمان حکومت محمد رضا شاه، نخست وزیر احمد قوام در سال ۱۹۴۷. م. /۱۳۲۶. ش. از سوی مجلس برای پی گیری مجدد مسأله حاکمیّت ایران بر بحرین تحت فشار قرار گرفت. مجلس ایران از نخست وزیر و روزنامه‌ها می‌خواست تا در باره حق حاکمّیت ایران بر بحرین اقدام عاجلتری نمایند. یکسال بعد وزیر امور خارجه ایران، اظهار کرد که ایران تمام قرارداد‌های بحرین با دولت‌های دیگر را رد می‌کند، چرا که حق حاکمیّت ایران در این قرارداد‌ها نادیده گرفته شده است. به دنبال این مطلب ایران به سازمان ملل شکایت کرد و جایزه کلانی برای کسی در نظر گرفتند که بتواند حاکمیّت ایران بر بحرین را ثابت کند. در سال ۱۹۶۷. م. / ۱۳۴۶. ش. که انگلیس در نظر داشت به دولت‌های خلیج فارس استقلال بدهد، مسأله بحرین، مجدداَ در صدر مسائل سیاسی قرار گرفت. اگر چه ادعای ایران نسبت به مالکیت بحرین تا سال ۱۹۷۱. م. / ۱۳۴۹. ش. همچنان ادامه داشت، اما در این سال ایران پذیرفت تا در باره سرنوشت بحرین همه پرسی به عمل آید و به بهانه همه پرسی این قسمت از خاک ایران از کشور مادر جدا شد. شاید به زعم برخی از اندیشمندان، محمد رضا پهلوی به خوبی از بهای گزاف دعاوی و جنگ‌های طولانی مدت بر سر بحرین واقف بود. در این مدت بین ایران و سفیر انگلیس بر سر بحرین ملاقات‌هایی نیز صورت گرفت. عَلَم در بخشی از خاطرات خود به موضوع رفراندم بحرین و برخورد اوتانت، دبیر کل سازمان ملل با این موضوع اشاره می‌کند. تلاش‌های ایران کمافی السابق در همین حد ملاقات‌ها و مذاکرات بی نتیجه باقی ماند و در نتیجه پس از اجرای همه پرسی بحرین مستقل اعلام شد و محمد رضا شاه قبول این مسأله را نشانی از سیاست صلح جویانه و مسالمت آمیز خود تلقی نمود. اگرچه از اینکه آیندگان به خاطر مسأله بحرین او را خائن بخوانند همواره بیم داشت! نتیجه یکی از مسائل تنش زا بین ایران و انگلیس در قرن نوزدهم میلادی اختلاف بر سر حاکمیّت بحرین بود. آنچه از لابلای منابع تاریخی استنباط می‌شود، حاکمیّت ایران بر بحرین در اغلب موارد با اعمال زور و امور نظامی همراه بود. به نظر می‌رسد دور بودن بحرین از تسلّط حکومت مرکزی ایران علی رغم این که همواره مالیات و خراج خود را به حکام جنوب ایران پرداخت می‌کردند و از همه مهم‌تر ترکیب نژادی این منطقه از مواردی است که ادعای ایران در این خصوص را با دشواری همراه می‌کرد. ورود استعمار انگلیس به مناطق جنوبی ایران و خلیج فارس به دوره صفویه و رقابت این کشور با همتایان استعمارگر اروپایی، چون پرتقال، اسپانیا، هلند، فرانسه بر می‌گردد. اما دخالت استعمار انگلیس در بحرین به بهانه از بین بردن دزدان دریایی و مبارزه با تجارت برده شروع شد و با قاچاق اسلحه به عشایر ایران و افغانستان و نیرو‌های واقع در عمان و همچنین حفاظت از منافع انگلیس در خلیج فارس و هندوستان ادامه یافت. پس از عقد معاهده سیاسی حاکم عرب بحرین با انگلیس، فصل تازه‌ای در روابط انگلیس و بحرین آغاز شد که تحت الحمایگی بحرین را در پی داشت. با کشف ذخائر نفتی در بحرین و کسب منافع حاصل از آن، حضور و نفوذ انگلیس در بحرین شدت بیشتری به خود گرفت و با دخالت‌های گاه و بیگاه خود زمینه‌های جدایی این بخش از کشور را فراهم نمود. ایران نیز به دلیل ضعف نظامی، اقتصادی و فقدان دیپلماسی سیاسی قدرتمند، نتوانست حاکمیّت خود بر بحرین را حفظ کند. در نهایت نماینده ایران چاره‌ای جز این ندید تا با ژستی دیپلماتیک و وطن دوستی در جلسه شورای امنیت با اظهار این نکته که دولت متبوعش آرزومند سعادت مردم بحرین است و همچنین بایستی حقوق انسانی و اساسی مردم ایرانی الاصل بحرین محترم شمرده شود، استقلال بحرین را به رسمیت بشناسد. بدین ترتیب اعضای شورای امنیت سازمان ملل نیز در مورخ ۱۱ مه ۱۹۷۰ میلادی / دوشنبه ۲۱/۲/۱۳۴۹ شمسی باتفاق آرا قطعنامه‌ای را که منجر به استقلال بحرین می‌گردید، تصویب نمودند و بحرین برای همیشه از ایران جدا شد. منابع و مآخذ - آبراهامیان، یروآند، ایران بین دو انقلاب، ترجمه احمد گل محمدی، محمد ابراهیم فتاحی، نشر نی، ۱۳۸۳ - آقایی، سید داود، ایران و سازمان‌های بین المللی، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۱ - آوری، پیتر، تاریخ معاصر ایران (از تأسیس سلسله پهلوی تا کودتای ۲۸ مرداد)، ترجمه محمد رفیعی مهرآبادی، ۲ ج.، انتشارات عطایی، ۱۳۶۹ - اقتداری، احمد، آثار و شهر‌های باستانی سواحل و جزایر خلیج فارس و دریای عمان، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، ۱۳۴۸ - ابن بلخی، فارسنامه ابن بلخی، توضیح و تحشیه منصور رستگار فسایی، بنیاد فارس شناسی، ۱۳۷۴ - ابن رسته، احمد بن عمر، الاعلاق النفسیه، ترجمه حسین قره چانلو، تهران، انتشارات امیر کبیر، ۱۳۸۰ - الهی، همایون، خلیج فارس و مسائل آن، نشر قومس، ۱۳۷۰ - شهاب الدین عبد الله، جغرافیای حافظ ابرو، تصحیح صادق سجادی، مرکز نشر میراث مکتوب، ۱۳۷۸ - دینوری، ابو حنیفه احمد بن داود، اخبارالطوال، ترجمه محمود وهدوی دامغانی، نشر نی، تهران ۱۳۶۸ - رایت، دنیس، انگلیسی‌ها در میان ایرانیان، ترجمه اسکندر دلدم، انتشارات نهال، ۱۳۶۴ - شبانکاره ای، محمد بن علی بن محمد، مجمع الانساب، تصحیح میر هاشم محدث، انتشارات امیرکبیر، ۱۳۶۳ - طاهری، ابوالقاسم، تاریخ روابط سیاسی و بازرگانی ایران و انگلیس، ۲ ج.، انتشارات انجمن آثار ملی - علم، امیراسدالله، یادداشت‌های علم، انتشارات مازیار، ۱۳۸۲ - مارکام، کلمنت، تاریخ ایران در دوره قاجار، ترجمه میرزا رحیم فرزانه، به کوشش ایرج افشار، انتشارات فرهنگ ایران، ۱۳۶۴ - محمود، محمود، تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس در قرن نوزدهم میلادی، انتشارات اقبال، ۱۳۷۸ - مستوفی قزوینی، حمد الله، نزهه القلوب، به سعی و اهتمام گای لسترنج، دنیای کتاب، ۱۳۶۲ - مکی، حسین، تاریخ بیست ساله ایران، نشر ناشر، تهران ۱۳۶۲ - نوایی، عبدالحسین، تاریخ روابط سیاسی و اقتصادی ایران در دوره صفویه، تهران، انتشارات سمت، ۱۳۷۷ - نورائی، منوچهر و سعید شفائی، امنیت خلیج فارس، گذشته، حال و آینده، دانشگاه آزاد اسشلامی واحد اسلامشهر، ۱۳۸۵ - نوگت، جفری، و تئودور توماس، بحرین و خلیج فارس، ترجمه همایون الهی، نشر قومس، ۱۳۶۹ - ویلسن، آرنولد، خلیج فارس، ترجمه محمد سعیدی، انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۶۶ - همایون‌کاتوزیان، محمد علی، اقتصاد سیاسی ایران، ترجمه محمدرضا‌نفیسی‌وکامبیز عزیزی، نشر مرکز، ۱۳۸۳ - هوشنگ مهدوی، عبدالرضا، تاریخ روابط خارجی ایران، انتشارات امیرکبیر، ۱۳۵۶ پی نوشت ______________________ ۱ - Thomas Dorn ford ۲ - این خاندان از نسل عرب‌های سنی بودند که از عربستان و از طریق کویت و قطر قبل از اینکه ادعای تسلط بر بحرین را داشته باشند به آنجا مهاجرت کردند. (جفری نوگت، ۱۳۶۹، ص. ۷) ۳ - پیتر آوری این قرارداد را بین انگلیس و سید سلطان، حاکم بحرین ذکر کرده است. (آوری، ۱۳۶۹، ج. ۲، ص. ۱۵۶) ۴- این فرقه در اواسط قرن هجدهم در عربستان ظهور کرد و بعد‌ها به نام مؤسس آن (محمدبن عبدالوهاب از اهالی عینیه نجد) شناخته شد. آن‌ها مورد حمایت دولت انگلیس بودند. ۵- قاسمی‌ها (جاسمی‌ها) قبیله‌ای بودند که در اواخر قرن هجدهم در مسندام، رأس الخیمه و سواحل امارات متحده عربی کنونی مستقر شده و با کمک نیرو‌های باقی مانده‌ی پرتقالی در منطقه فعال بودند. این قبیله به دزدی و غارت دریایی از خلیج فارس تا سواحل هند دست زده و از این راه شهرتی به دست آورده بودند. دزدان دریایی که اغلب آن‌ها از قبیله قاسمی‌ها بودند در طی سال ها‌ی ۱۸۱۹-۱۷۹۷، حدود ۸۴ کشتی متعلق به ایرانی‌ها، عمانی‌ها، هندی‌ها و انگلیسی‌ها را در خلیج فارس و دریای عمان غارت کردند. (نورائی، ۱۳۸۵، ص. ۴۲ - ویلسون، ۱۳۶۶، ص. ۲۳۳) ۶ -keiv ۷- این قرارداد بین عبدالعزیزبن سعود (پادشاه حجاز) و انگلیس در ۲۰ مه ۱۹۲۷ بسته شد. درماده‌ی دوّم این قرارداد چنین آمده بود: «اعلیحضرت پادشاه حجاز و نجد و توابع آن ملتزم به تأمین روابط دوستانه و صلح آمیز با خاک کویت و بحرین می‌باشد». (آقایی، ۱۳۸۱، ص. ۶۸) فصلنامه مطالعات تاریخی شماره ۳۳ ویژه نامه بحرین
لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: