مجری طنزپرداز: وقتی متولد شدم به ریش دنیا خندیدم!

می‌گوید آنقدر به طنز علاقه داشته و در این رشته تبحر پیدا کرده که طنز را از مطبوعات به تلویزیون آورده و شکل جدیدی از طنز را در رسانه دیداری به تصویر کشیده است.

کد خبر : 766481

جام جم: مجری برنامه قند پهلو که این روزها برنامه منبع موثق را روی آنتن شبکه 4 می‌فرستد، نظرات خاص خود را درباره زندگی در کلانشهرها دارد، البته معتقد است از بد روزگار به تهران پناه آورده است و اگر شرایط مهیا باشد به تربت حیدریه برمی‌گردد و در کنار مادرش زندگی را ادامه می‌‌دهد.

رفیع می‌گوید وقتی متولد شدم به ریش دنیا خندیدم از همان زمان استعداد طنز در من شکوفا شد.

با رضا رفیع هم‌صحبت شدیم تا برایمان از زندگی در دنیای مدرنیته امروزی بگوید.

متولد تربت حیدریه هستید، جغرافیایی خشک و بیابانی؛ به نظرتان اقلیم و طبیعت روی خلق و خو و نوع تفکر آدم‌ها تاثیر دارد؟

قطعا دارد! بچه‌هایی که در شهرهای کویری متولد و بزرگ می‌شوند، طبیعت، چشم‌اندازی وسیع مقابل چشمان آنها می‌گستراند، کوه، دشت، رودخانه و آسمان و ... همه این چشم‌اندازهای بکر در سرشت و نوع تفکر آنها تاثیر مثبت می‌گذارد. این آدم‌ها نگاهشان به زندگی خیلی بهتر است تا نگاه آدم‌هایی که در شهری کثیف و پر از دود و در قبرستان‌های عمودی به نام آپارتمان زندگی می‌کنند. بچه‌هایی که در شهرستان و در دل طبیعت زندگی می‌کنند معمولا صبورتر و نجیب‌تر هستند. انسان‌ها وقتی بزرگ می‌شوند شاید به دلایل مختلف تغییر کنند، اما کودکان و نوجوانان که سرشت آنها متاثر از طبیعت پیرامون است در شهرستان‌ها و روستا‌ها این دوران را بهتر سپری می‌کنند. همین طبیعت کمک می‌کند که استعدادهای بی‌نظیری هم داشته باشند که البته بیشتر اوقات به دلیل نبود امکانات روی این استعدادهای درخشان گرد و غبار می‌نشیند !

با این همه محاسنی که از شهرستان‌‌ها گفتید، ما چرا شهر‌های خود را رها کردیم و به شهری آمدیم که این همه عیب دارد؟

این سوال را باید وزارت کشور و مسئولان جواب بدهند! از همان قدیم این طور بوده که همه امکانات در تهران تلنبار و متراکم شده؛ مهم‌ترین مراکز علمی، رسانه‌ای، فرهنگی، هنری و ... کسی که استعدادی داشته و دوست دارد در رشته مورد علاقه‌اش کار کند،برایش راهی جز مهاجرت به تهران نمانده است ! عده‌ای هم از سربیکاری و نبود شغل از شهرستان خود به تهران پناه می‌آورند که بحث مفصلی است و در این گفت‌وگو نمی‌گنجد.

این که امکانات در کلانشهرها متمرکز شده،مختص ایران نیست و در بیشتر کشورهای دنیا وجود دارد، مهاجرت به شهرهای بزرگ انگار در ذات همه آدم‌ها است و آنها را وسوسه می‌کند.

واقعیت این است در چند سال گذشته به شکل غیر معقولی فناوری‌های پیشرفته‌ای وارد کشور ما شد و خیلی سریع به روستاها رسید و در اختیار مردم قرار گرفت. این رشد نامعقول تبعات منفی به همراه داشت. عزیزی که در روستا زندگی کرده و به همه فناوری‌های روز دسترسی پیدا می‌کند، دیگر تحمل محیط کوچک روستا و شهر خود را ندارد! ‌دیگر دلش پی زمین و دامش نیست.تبلیغات کاذبی که از طریق فضای مجازی به او می‌رسد، شهر‌های بزرگ را برایش به بهشت شدادی تبدیل می‌کند که سرشار از امکانات، پول، آسایش و ... است. او زمانی متوجه این دروغ بزرگ می‌شود که دیگر کار از کار گذشته و هر چه در روستا و شهر کوچک خود داشته را از دست داده و به کلانشهرها مهاجرت کرده است. در کشورهای اروپایی که روستا‌ها و شهرهای کوچک آبادی دارند، فناوری بتدریج به دست مردم رسید و آنها هوشمندانه از این فناوری‌ها برای آباد کردن شهر و روستای خود استفاده کردند.

در این شرایط همه تقصیرها را نباید به گردن مسئولان انداخت، شاید تنبلی خود ما هم باعث هجوم به شهرها شده باشد و این‌که دوست نداریم سخت کار کنیم؟

بله! ما مردم تنبلی هستیم هم شهرنشین‌‌ها و هم روستایی‌ها. این همه خودروی تک‌سرنشین که در شهرها وجود دارد و ترافیک سرسام‌آور می‌سازد به دلیل تنبلی ماست که حوصله استفاده از حمل و نقل عمومی را نداریم.

شاید بهتر باشد به قولی از خودمان شروع کنیم، تنبلی را کنار بگذاریم، زمین را آباد کنیم، به طبیعت و محیط زیست آسیب نزنیم و ...

همه اینها هست! هر اتفاقی از درون خود آدم با تغییر نگرش شروع می‌شود. باید اساس زندگی بر تجربه گذشتگان و استفاده از علم امروز باشد. باید پیشرفت در همه زمینه‌ها اولویت داشته باشد اما نباید افتخار به شهرنشینی باشد، بلکه باید افتخار این باشد که تبدیل به یک نیروی کارآمد و موثر در تولید ملی و سهیم در چرخاندن چرخ اقتصاد و کشاورزی باشی. البته نگرش دولت هم باید تغییر کند و اولویتش از متمرکز کردن همه امکانات در کلانشهرها تغییر کند و شهرهای کوچک و روستاها را هم ببیند.

چطور شد که طنز را برای حوزه کاری و بیان ایده‌های خود انتخاب کردید؟

من طنز را انتخاب نکردم، بلکه طنز مرا انتخاب کرد!‌ خدا این استعداد را به من داد و من پیگیری‌اش کردم و به اینجا رساندمش. روزگار مرا هل داد به تهران و در شرایط کنونی زندگی در تهران هم برای خودم مفید است و هم برای پیشرفت طنز و مسیری که در رسانه شروع کرده‌ام. اگر امکانات کار و فعالیت در تربت حیدریه به اندازه تهران وجود داشته باشد همین امروز چمدانم را برمی‌دارم و بلیت رفت و برنگشت قطار به مقصد تربت حیدریه را می‌گیرم و می‌روم بغل مادرم می‌نشینم و هر روز دستش را می‌بوسم.

لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: