فیلمساز خلاق و تکرار خسته کننده یک فرم / چرا برای فیلمساز با استعداد سینما، ماندن در برکه «هنر و تجربه» جذابتر از شنا در دریای «جریان اصلی» سینماست
درحالیکه بسیاری از فیلمسازان کشور ما در عین مشخص بودن کپی کاری برخی آثار هالیوودی از اعلام آن صرف نظر میکنند، مکری با شجاعتی ستودنی، اثرپذیری از آثاری همچون فیل (Elephant - ۲۰۰۳) ساخته گاس ون سنت و نقاشیهای موریس اشر، گرافیست هلندی که آثار معروفی در زمینه مفاهیم ریاضی همچون بینهایت به نام خود ثبت کرده است را در ساخت فیلمهای کوتاهش اعلام کرد.
سرویس فرهنگی فردا: سال ۸۷ و زمانی که فیلم «اشکان انگشتر متبرک و چند داستان» برای حدود ۲۰۰ نفر به طور خصوصی اکران شد، با اثر فیلمساز جوانی روبرو شدم که در مقابل جریان سنگین سینمای بدنه - به گفته خودش با ۲۱ میلیون تومان- فیلمی ساخته بود که با وجود اثرگیری از سینمای تارانتینو و به خصوص پالپ فیکشن، برای بسیاری از تماشاچاییان جذاب و بدیع بود. شهرام مکری که آن زمان فقط ۳۰ سال سن داشت بعد از دریافت جوایز متعدد به خاطر ساخت فیلمهای کوتاه «آندوسی»، «طوفان سنجاقک» و «محدوده دایره» که ضدیت با قصه و طرح همراه با فرم منحصر به فرد ویژگی متمایز همه آنها بود، به بلوغی در فیلمسازی رسیده بود که توانست با مبلغ بسیار ناچیز و با استفاده از بازیگران تئاتری که در آن زمان برای مخاطبان سینما ناشناخته محسوب میشدند، فیلمی سرپا و با تکیه بر مفهومی نزدیک به فیلمهای کوتاه قبلی اش بسازد.
سال ۲۰۰۰، مایک فیگیس کارگردان امریکایی فیلم ۸۴ دقیقهای Timecode را بر مبنای تکنیک سکانس پلان ساخت. الکساندر سوخورف فیلمساز مطرح روس نیز در سال ۲۰۰۲ فیلم دشوار «کشتی نوح روسی» را با شیوه سکانس پلان تولید کرد. این فیلم به لحاظ فیملبرداری و طراحی صحنه و میزانسن پیچیدهترین فیلمی محسوب میشود که به این شیوه ساخته شده است.
سال ۲۰۱۵ سباستین شیپر فیلمساز آلمانی فیلم ویکتوریا را با همین روش ساخت. این فیلم ۱۳۸ دقیقهای با استقبال خوبی از طرف منتقدین روبرو شد. فیلمسازان دیگری نیز با استفاده از این روش آثاری را خلق کرده اند و استفاده از این شیوه در سینمای ایران نیز توسط چند فیلمساز جوان به کار گرفته شده است که مهمترین ویژگی آن، هزینه تولید کم در حین فیلمبرداری است. اما تفاوت شهرام مکری با سایر فیلمسازانی که شیوه سکانس پلان را تجربه کرده اند در اصرار این فیلمساز برای تکرار در استفاده از این روش برای فیلمسازی است.
شهرام مکری در فیلم هایش از نگاهی دوار همراه با طراحی ساختاری مهندسی شده بهره میبرد و رگههایی از علاقه به گیم پلی بازیهای کامپیوتری در فیلم هایش دیده میشود. به عنوان کسی که تمام آثار مکری را دیده و دوست دارم، تماشای «هجوم» این ترس را به ذهنم متبادر کرد که شاید مکری با تکرار این شیوه، در آینده چیزی شبیه به پیرمرد انیمیشن معروف والت دیزنی شود که تنها روی نیمکت پارک نشسته است، با خودش شطرنج بازی میکند، بدون حضور هیچ رقیبی با خودش مسابقه میدهد و تنها تغییرش، الصاق یک عینک ساده روی چشمانش هست.
با توجه به وجود رگههایی از فیلمهای اسلشر در «ماهی و گربه» به نظر میرسید مکری با توجه به شناختی که از سینمای هالیوود و علاقهای که به سینمای کلاسیک دارد، قصد دارد تا با چرخش به سمت سینمای ترسناک، ژانری را که سال هاست در کشور ما نادیده گرفته شده، احیا کند. مکری با ساخت «هجوم» نشان داد نه تنها نگاهی رو به جلو در سینما ندارد بلکه با وابستگی و حتی دلبستگی شدید به فیلم سکانس پلان، در حال درجا زدن و حتی خودسوزی در سینماست.
در این مطلب به هیچ عنوان قصد تحلیل «هجوم» را ندارم، زیرا این فیلم مثل اثر قبلی مکری نکات قابل توجه و در عین حال نقاط ضعفی نیز دارد. تاثیرپذیری از فیلم هایی، چون «کله پاک کن» دیوید لینچ و «دونده هزارتو» ساخته وس بال، کارگردان جوان هالیوودی در «هجوم» قابل مشاهده است، اما شاید مهمترین ضعف این فیلم منطق روایی غلط در عین تغییر زاویه دید شخصیت اصلی است. اما آنچه مهم است تحلیل فیلم هجوم -که میتوان گفت: بدترین پوستر چند سال اخیر را هم به نام خودش ثبت کرده- نیست. موضوع اصلی اینجاست که چرا یک فیلمساز در حالی که تمام شرایط برای ورود به جریان اصلی سینمای ایران و حتی جهان را دارد، در آستانه ۴۰ سالگی همچنان درجا میزند و بعد از دو دهه، مزیت سومین فیلم بلدنش نسبت به اولین فیلم کوتاهش، وجود چند گره داستانی کوچک است.