نسبت اصلاح طلبان با اخلاق، عدالت و آزادی!
جریان اصلاح طلبی از مشروطه تا کنون گرفتار فهم غلط از مفهوم «عدالت» و «آزادی» است. این فهم غلط گریبان برخی نخبگان جامعه را رها نمی کند.
کد خبر :
758288
خبرگزاری تسنیم؛ محمد کاظم انبارلویی: اصلاح طلبان چه میکنند، حال و روزشان چیست؟ ادامه ائتلاف آنها با اعتدالیون به کجا ختم میشود؟ نسبت آنها انقلاب و نظام کدام است؟ اینها سوالاتی است که ذهن برخی افراد از جامعه سیاسی کشور را به خود مشغول داشته است. اخیرا نوشتهای خواندم که به بخشی از این سوالات پاسخ میدهد. (۱) سعید حجاریان یکی از تئوریسینهای جریان اصلاحات در باره حال و روز اصلاح طلبان مینویسد: «اصلاحات حال و روز خوبی ندارد... کسانی که به دنبال قیامهای خیابانی هستند ره به جایی نمیبرند... پروژههای انقلاب در انقلاب یا انقلاب مستمر ره به جایی نمیبرد... اصلاح طلبان فکر نمیکردند ممکن است کرسیهای شورای دوم به کلی واگذار شود یا گمان نمیکردند روزی دولت معجزه جایشان را بگیرند. آنها گمان میکردند نبض جامعه را در دست دارند و چشمانداز سبزی در مقابلشان تا افقهای دوردست گشوده است. آنها غافل بودند که ارتش ذخیره بیکاران و نیروهای حاشیهای قدرت گرفتهاند و ممکن است به خاطر یارانه تن به هر کاری بدهند. آنها ندیدند بوش در آمریکا سر کار آمده است و چه نگاهی به ایران دارد، آنها ندیدند منطقه در حال میلیتاریزه
شدن است. آنها ندیدند...» او مینویسد: «جوهر اصلاحات، توسعه سیاسی است، اما در کنار توسعه سیاسی لازم بود به مقوله عدالت هم پرداخته شود. غفلت از عدالت باعث شد عدهای با شعارهای پوپولیستی، خود را مدافع عدالت معرفی کنند.» او راه حل برون رفت اصلاحات از وضعیت کنونی را این میداند که؛ اصلاح طلبان بتوانند در زمینههای اخلاق، عدالت و آزادی خط قرمزهای خود را تعیین کنند و از آن عدول نکنند تا بتوانند در ائتلافها شرکت و به قول او با «قدرت» گفتگو کنند! او اعتراف میکند که اصلاح طلبان در گذشته از این خطوط قرمز عبور کرده اند. اصلاح طلبان دو دسته هستند؛ خوش خیم و بدخیم! خوش خیمها به انقلاب، اسلام و امام (ره) پایبندند و نمیخواهند از خطوط قرمز نظام عبور کنند، اما اصلاح طلبان بدخیم سر در آخور اجنبی دارند و از آنجا فرمان میگیرند و هیچ نسبتی با اسلام، نظام و انقلاب و مردم ندارند. در کارنامه اصلاح طلبان بدخیم دو شورش علیه نظام به تاریخهای ۱۸ تیر ۷۸ و ۸ ماهه اول سال ۸۸ ثبت است. برخی از اصلاح طلبان بدخیم از سیا جیره جنگی میگیرند که انقلاب را از مسیر سیاسی خود منحرف کنند. در این جماعت از منافقین تا بهائیان و مارکسیستهای
آمریکایی و سلطنت طلبها دیده میشوند. برخی دیگر از اصلاح طلبان از بی بی سی جیره فرهنگی میگیرند که به فرهنگ انقلابی و ایرانی بتازند و انقلاب را از مسیر معنویت و فرهنگ اصیل اسلامی جدا کنند. اصلاح طلبان بدخیم هنری و فرهنگی از گوگوش تا سروش را در بر میگیرد. برخی دیگر بده و بستان با جریان سرمایه داری غرب دارند و نمیگذارند انقلاب در حوزه اقتصاد سر و سامان بگیرد. این جماعت با تشکیل یک جریان ثروت و قدرت در کاخهای شمال شهر تهران روزگار عیش و عشرت خود را میگذرانند و به هیچ دین و ایمانی پایبند نیستند. پول را خدای خود، طلا را امام خود و بازی با نان مردم را سرگرمی خود میدانند. حساب اصلاح طلبان خوش خیم از اصلاح طلبان بدخیم جداست، هر چند در ایام انتخابات آنها به هم میرسند و قدرت تبری از این جماعت از آنان سلب میشود. حال ببینیم آیا اصلاح طلبان میتوانند نسبت خود را با اخلاق، عدالت و آزادی تعیین کنند؟ کارنامه فکری آنها نشان میدهد که این توفیق را پیدا نمیکنند. واکاوی این عدم توفیق، مهم است. «آزادی» دال مرکزی گفتمان به اصطلاح اصلاح طلبی است. تعریف آنها از آزادی، «رهایی نفس» است. یعنی درست همان قرائتی که از
آزادی در غرب وجود دارد. این تعریف، آنها را به وادی تفکر الحادی لیبرالیسم میاندازد؛ لذا با انقلاب فاصله میگیرند و بر نظام میتازند و نسبت خود را با اسلام به هم میزنند. به همین دلیل در قرائت «توسعه سیاسی» که اوایل شکل گیری اصلاحات مشغولیت ذهنی آنها بود، گفتند؛ توسعه سیاسی یعنی مدرنیزاسیون، مدرنیزاسیون یعنی دموکراتیزاسیون، و دموکراتیزاسیون یعنی سکولاریزاسیون! وقتی که در اتوبان سکولاریسم قرا ر. گرفتند سر از لائیسم در آوردند و تا سرحد آتش زدن خیمههای عزاداران امام حسین علیه السلام در فتنه ۸۸ پیش رفتند. شعار «انتخابات بهانه است، اصل نظام نشانه است» و حذف «اسلام» از «جمهوری» در شورشهای خیابانی سال ۸۸ از این مهم سرچشمه میگرفت. اگر آنها در تعریف آزادی به این قرائت و مبانی اسلامی روی بیاورند که؛ آزادی یعنی «رهایی از نفس»، میتوانند نسبت خود را با اسلام و انقلاب تعریف کنند. اصلاح طلبان در تعریف «عدالت» همین گیر را دارند. چون از فقد تئوریپردازی و نظریهپردازی در این زمینه رنج میبرند و به دام سوسیالیسم در اوایل انقلاب و پس از آن به دام سرمایهداری و لیبرالیسم افتادند. محصول کار همان شد که گفتند غفلت از
مفهوم عدالت باعث شد قدرت را واگذار کنند. وقتی در فهم و شناخت «آزادی» و «عدالت» به بیراهه میروند قطعاً نسبت خود را به طور طبیعی با «اخلاق» از دست میدهند. کژراههای که در اخلاق تا کنون رفته اند آنها را به وادی «ماکیاولیسم» انداخته است. اصلاح طلبان در مفهوم آزادی به سوی جواز ماهواره و اینترنت پرسرعت بدون فیلتر و هر آنچه نفس انسان اقتضا کند، میروند و خود را در همین مرتبت زندانی میکنند. اصلاح طلبان در درک مفهوم عدالت به کژراهههای صدبار تجربه شده اقتصاد سوسیالیسم و لیبرالیسم و سرمایهداری افسار گسیخته میروند؛ لذا موجد فاصله وحشتناک طبقاتی و عمیق کردن دره فقر و غنا میشوند. آنان به این ترتیب به سمت اخلاقی سوق پیدا میکنند که تفسیر قابل قبولی از این زندگی جهنمی را به دست دهد. راه برون رفت اصلاح طلبان از حال و روز کنونی چیست؟ اولین راه حل آن است که یک بازخوانی دقیق از مفهوم «اصلاحات»، «اصلاح طلبی» و «اصلاح خواهی» بکنند. «و اذا قیل لهم لا تفسدوا فی الارض قالوا انما نحن مصلحون. الا انهم هم المفسدون و لکن لایشعرون» (سوره بقره آیات ۱۱ و ۱۲) (چون به آنها گفته میشود در زمین فساد نکنید، میگویند ما خود اصلاح
طلب هستیم. به هوش باشید که آنها فسادگرانند لکن نمیفهمند.) آنچه اصلاح طلبان به زعم خود در جامعه میخواهند پیاده کنند تا امور «اصلاح» شود، خود نوعی فساد است. چون ریشه در تفکر کفر، الحاد و شرک غرب دارد. آنها دانش اصلاح طلبی خود را از کسانی میگیرند که خودشان منشأ فساد هستند و اساساً انقلاب برای مقابله با آنها به پا شده است. دیدگاههای اصلاحی آنها ریشه در قرآن، وحی و اسلام ندارد؛ لذا گام اول این است که آنها به این فهم برسند که این افکار، اعمال و رفتار، اصلاح نیست، افساد است. گام دوم آن است که راه صلاح را از قرآن و سنت پیامبر صلی الله علیه و آله و فرهنگ اهل بیت علیهم السلام و در عصر ما از اهل آن (علما و دانشمندان اسلامی و مراجع عظام تقلید) جستجو کنند. بند ناف تفکر خود را از اتاقهای فکر در غرب جدا کنند. جریان اصلاح طلبی از مشروطه تا کنون گرفتار فهم غلط از مفهوم «عدالت» و «آزادی» است. این فهم غلط گریبان برخی نخبگان جامعه را رها نمیکند، به طوری که حتی میخواهند دیگ پلوی اعتصاب و تحصن را بار بگذارند، اصرار دارند حتماً در سفارت انگلیس باشد. جریانی که نام خود را اصلاح طلب گذاشتهاند و راه افساد را طی
میکنند تا به مبانی امام و رهبری و قرائت آنان از اسلام و نظام و انقلاب ایمان نیاورند، سالها و قرنها در این بیراهه میروند و به عنوان بزرگترین مانع توسعه و پیشرفت کشور عمل میکنند. چنین اصلاحاتی را نمیشود گفت: زنده باد! حجاریان مینویسد: «این کشور آفت زده است و اصلاحات تنها نیرویی است که میتواند به دفع آفات آن کمک کند»! در اینکه کشور آفت زده است تردیدی نیست، اما آفت آن از همین جریان اصلاح طلب است که سر در آخور فکری غرب دارد و از مشروطه تا کنون گریبان مردم، انقلاب و کشور را رها نمیکند. این جریان حلقه وصل بازگشت استبداد و استعمار به کشور طی یکصد سال اخیر بوده است که خوشبختانه با هوشمندی امام و رهبر انقلاب در ایام انقلاب اسلامی توطئه آنها نقش بر آب شد و سر آنها در غائله منافقین، بنی صدر، منتظری و نیز در شورشهای ۱۸ تیر ۷۸ و غائله غائله فتنه سبز به سنگ خورد. اگر اصلاح طلبان کاری برای انقلاب میخواهند بکنند، از کژراهههای گذشته فاصله بگیرند و با جبهه واحد انقلاب همراه شوند و اجازه دهند مردم مسیر انقلاب را آن طور که اسلام میخواهد، طی کنند. پی نوشت: ۱- مقاله؛ کدام اصلاحات زنده است؟، سعید حجاریان، دو
ماهنامه چشم انداز ایران، شماره ۱۰۶