نقد فراستی به «مادر» علی حاتمی

قرار بوده که «مادر»، ادای دینی همگانی باشد به مادران همه، اما به جای آن، به نفرت و به انتقام گرفتن از «مادر» فیلمساز تبدیل شده. «مادر» حاتمی، نه مهربان است و نه زیبا، کهنه است و عتیقه.

کد خبر : 756028

سرویس فرهنگی فردا: 14 آذر سالروز مرگ یکی از مهمترین فیلمسازان تاریخ سینمای ایران است. علی حاتمی خالق آثاری چون سوته دلان، طوقی، کمال الملک، دلشدگان و مادر و بنیانگزار شهرک سینمایی غزالی است.

یکی از مهم ترین آثار سینمایی که بارها از رسانه ملی نیز پخش شده فیلم مادر ساخته این فیلمساز است که در سال 68 تولید شد و بازیگران شاخصی چون محمدعلی کشاورز، اکبر عبدی، امین تارخ، رقیه چهره آزاد، فریماه فرجامی، حمید جبلی، حمیده خیرآبادی، اکرم محمدی و جمشید هاشم پور در آن نقش آفرینی کردند.

اگرچه این فیلم در میان مردم پرطرفدار است و به دلیل سبک نگارش علی حاتمی و نگاه او به جهان پیرامون، در خاطره جمعی بخش اعظمی از ایرانیان ماندگار شده اما در همان زمان به مذاق برخی از منتقدین خوش نیامد. یکی از این منتقدین مسعود فراستی بود. بخشی از نقد فراستی به این فیلم را در ادامه می خوانیم:

زمانی که فیلمسازی به ته خط می‌رسد ـ از نظر خلاقیت ـ به جای پرداختن به خود و به پالایش و جلا دادن خود در آثارش، از خود تقلید می‌کند و در دام یک فکر ابداعی یا یک اثر با حس و حال اسیر می‌شود ـ سوته دلان ـ دلمشغولی‌اش، پناه بردن به خاطران آن اثر یا لحظات آن می‌شود؛ دلمشغولی‌ای که از یک معروفیت ناگهانی به دست آمده و بعد‌ها چون تکرار شده، فیلمساز را شرطی کرده، به گونه‌ای که قادر نیست از آن خلاصی یابد (مثلا خیلی‌ها گفته‌اند که بله حاتمی، عجب به اشیاء عتیقه یا دقیقتر به سمساری یا به دیالوگهای غیر معمول علاقه دارد و چه خوب آن‌ها را به کار می‌گیرد). امر، بر او مشتبه شده و فکر می‌کند «وجه تمایز» مهم و مشخصی از دیگران دارد و به همین جهت، در آن درجا می‌زند و از این طریق خود را ارضاء می‌کند و می‌فریبد.

اما کار یک هنرمند یا صاحب اثر هنری، پرداختن به خود و جلادادن خود است در کنار اثرش. و این فرق ماهوی دارد با تقلید از خود و ادای خود را درآوردن. اولی، خلاقیت است و ابداع، و دومی، ماندن در یک دایره بسته و پوسیدن.

همین است که بعد از مدتی، آثار «بیخود»‌زاده می‌شود، آثار بیجان؛ آثاری که نه به هنر، که به کاردستی می‌ماند. و «مادر» کاردستی است و نه خلق هنری. هیچ چیزش خلق نشده ـ نه فضا و نه پرسوناژ‌ها ـ کاردستی است که ذوق چندانی هم در آن به کار نرفته و بدجوری وصله پینه‌ای و سرهم بندی شده است.

قرار بوده که «مادر»، ادای دینی همگانی باشد به مادران همه، اما به جای آن، به نفرت و به انتقام گرفتن از «مادر» فیلمساز تبدیل شده. «مادر» حاتمی، نه مهربان است و نه زیبا، کهنه است و عتیقه.

فیلمساز، مادر را به زور از خانه سالمندان به بیرون ـ به «خانه مادری» ـ می‌آورد، یک هفته‌ای زندگیش می‌دهد که سریعا بازپس بگیرد. فرزندانش را (که یکی خُل است، دیگری افسرده و در عشق شکست خورده، آن یکی ظالم و لُمپن و دلال و آن دیگری عارف قلابی احساساتی اما اخته، فقط دختر کوچکۀ حامله ظاهرا و بیخودی مهربان است) نشانش می‌دهد که چه کار کند؟ که شرمنده‌اش کند و شکنجه‌اش بدهد؟ معلوم نیست چگونه‌ای موجودات کج و کوله قادرند این مادر را ـ که آن‌ها را تربیت کرده ـ دوست داشته باشند. و مادر، عامل وحدت و مهربانیشان شود؟ اگر این فرزندان بی‌ریشه و بی‌تبار مادر را دوست داشتند، چرا او را به خانه سالمندان تبعید کرده‌اند؟ حتی دختر کوچک ظاهرا مهربان و عاشق، چگونه به این قضیه رضا داده و چرا او را در خانه خود نگه نداشته؟ اگر این فرزندان به بن بست عاطفی رسیده، «حسرت» مادری دارند و به دنبال بوی مادرند، چرا آن را در خانه قدیمی جستجو می‌کنند؟

لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: