اندر مصائب خرید و فروش مسکن
این بود دولت الکترونیک شما آقایان؟ این طوری می خواهید چرخ معاملات مسکن را راه بیندازید؟ این طوری می خواهید سفرهای غیرضرور را کاهش دهید؟ این طوری... .
کد خبر :
755321
خبرگزاری تسنیم: همه چیز از بنگاه معاملات املاک شروع شد. پای برگهای را، آن جا که نوشته بود محل امضای فروشنده، امضا کردم و شاد و مسرور از معامله بنگاه را ترک کردم. چشمتان روز بد نبیند. یادم رفته بود روی دیوار بوروکراسی تنبل و خپل ایران با تمام پیچیدگیها و درد و مرض هایش یادگاری نوشته ام. آری، الان که الان است بیش از دو ماه میشود که زندگی ام، کار و کاسبی ام تعطیل شده است و هنوز شیر را به دمش نرسانده ام. پرده اول؛ پست و ثبت فردای آن روز که مبایعه نامه را در بنگاه املاک امضا کردم به دفترخانهای که در مبایعه نامه مشخص شده بود رفتم به این خیال خام که همه کارها را یک هفتهای انجام دهم و آلونک محقر و کوچکم را به دست صاحب جدیدش برسانم. اما با کمال تعجب دفتریار گفت: «سند شما از سال ۹۰ به بعد یک بار معامله شده و برای این که دوباره معامله روش انجام بدید اول باید بفرستید تک برگ بشه و اونم دو ماهی طول میکشه». یعنی ۱۵ روز بیشتر از روز محضر ما. اولش باور نکردم. دو ماه؟ اما حالا با تمام وجودم راست بودن گفتارش را حس میکنم. این قید و بند بی مورد یکی از چوبهای لای چرخ معاملات مسکن هست. این در شرایطی
است که دولت محترم خودش را به در و دیوار میزند تا چرخ اقتصاد مسکن را به راه بیندازد و به معاملات رونق ببخشد. اگر چه تک برگ کردن سندها و حذف سندهای دفترچهای و به قولی منگوله دار اقدام مثبتی در جهت افزایش امنیت و بالا بردن سرعت کارهای اداری است، اما این تصمیمی که معلوم نیست سر و ته اش از کجا بوده و با چه معیار و ملاکی گرفته شده است خیلیها را مثل من گرفتار کرده است. چه معاملاتی که سر این موضوع به هم خورده و چه شکایت و شکایت کشیهایی که نشده است. خدارا شکر آدم خوبی به تور ما خورده و قبول کرده روز محضر را چند روزی عقب بیندازیم. چه خوب میشد اگر این قید و محدودیت درد سر ساز را بر میداشتند و میگفتند معاملات با اسناد دفترچهای هیچ قیدی ندارد، اما پس از انجام معامله سند دفترچهای الا و لا غیر برای تک برگ شدن باید به سازمان ثبت مربوطه ارسال شود. اشتباه دفترخانه هم قوز بالا قوز شد. سند من را به اداره ثبت نامربوط فرستادند یعنی باید میفرستادند ثبت مثلا خاوران فرستاده بودند ثبت پیروزی و اینجوری دو هفتهای هم کارم عقب افتاد. لابد اگر میگفتم چرا اشتباه کردید با توپ و تشر کلی بد و بیراه بارم میکردند؛ تجربه ۳۰
سال سگ دو زدن توی داویر کوچک و بزرگ دولتی و فرا دولتی اینو به من ثابت کرده بود. به همین خاطر چیزی نگفتم. خلاصه وسطای کار مجبور شدم از بند پ. استفاده کنم و تازه، روز محضر سند به دستم رسید. «حلال تو دل اونایی که این بندو ندارن و به همچین مشکلاتی میخورن». اینم بگم این آشی که دو ماهه (تازه اونم با کمک بند پ) آماده شد یک آشپز دیگر هم داشت و اونم اداره پست بود. مدارک من برای تک برگ شدن را در تاریخ ۳ آبان پست کردند. ۱۴ آبان یعنی ۱۱ روز بعد به مقصد یعنی به اداره ثبت رسید. جالبه. یک بسته را از این طرف تهران با پست فرستادند به آن طرف تهران ۱۱ روز طول کشید. با لاک پشت میفرستادم زودتر نمیرسید؟ تازه بابت همین بسته ۲۴ هزار تومان هزینه پستی گرفتند. «بالاخره سیستم فشل پست هم کارمند داره. باید نونی بخوره و پولی بگیره. ما که بخیل نیستم، اما مسلمون! پول میگیری درست کارتو انجام بده. خوشبختانه اخیرا شنیدم یکی دو تا پست خصوصی هم قراره بیان و به این انحصار ظالمانه پایان بدن. باور میکنید تاحالا هیچ بستهای رو پست در خونه ما نیاورده. همه رو خودم رفتم از اداره پست گرفتم. میگن برگشت خورده نبودید. ما که بودیم شما سه نقطه تشریف
داشتید نیاوردید». پرده دوم؛ شهرداری گفتم که سند را در روز محضر گرفتم و خریدار را قانع کردم چند روزی صبر کند و برای من عدم حضور نزند. اگر این کار را میکرد میلیونها تومان ضرر میکردم. بلافاصله رفتم دفترخانه و نامههای شهرداری و مالیات را گرفتم. گفته بودند شهرداری یک ساعته مفاصاحساب نوسازی میدهد. اما شهرداری قالیباف نه این تازه آمده ها. آخه کار گرفتن مفاصاحساب را به دفاتر خدمات الکترونیک واگذار کرده اند تا کمکی بشود به دولت برای سر کار گذاشتن جوانان. سابقا مفاصاحساب را در شهرداری منطقه میدادند و یک ساعت هم طول نمیکشید، اما الان برای گرفتن یک برگه ناقابل باید دو بار مراجعه کنی. یک بار مدارک و پول میدهی و یک بار هم یعنی چند روز بعدش گواهی مفاصاحساب را تحویلت میدهند. همه جای دنیا پیشرفت میکنند ما پس رفت. این بود دولت الکترونیک شما آقایان. این طوری میخواهید سفرهای غیرضرور را کاهش دهید. به هر جهت کلی پول دادم و قول گرفتم که تا سه روز دیگر بهم پیامک بزنند که «آقا پاشو بیا برگه مفاصاحسابت را تحویل بگیر». پرده سوم؛ سازمان مالیاتی از سازمان مالیاتی نگویید که دلم خون است.
دیروز و پریروز شاید ۵۰۰ کیلومتر با ماشینم این طرف و آن طرف رفته باشم. من که برای سر کار رفتن از وسایل نقلیه عمومی استفاده میکنم و هفتهای شاید ۲۰ کیلومتر هم ماشینم را نمیدوانم ۵۰۰ کیلومتر در دو روز این طرف و آن طرف رانده ام و دود و دم به خورد خلق اله داده ام. چرا؟ برای نوشتن مثنوی هفتاد منی که سازمان مالیاتی از من طلب کرده تا برگه ناقابلی را تحویلم دهد. برگهای که روی آن نوشته شده این بابا مالیات نقل و انتقال ملکش را داده است. حالا این مالیات چقدر میشود ۲۰۰ یا شاید ۳۰۰ هزار تومان. برای ۲۰۰ هزار تومان ۲۰۰ برگه از من طلب کرده اند؛ نامه دفترخانه و کپی سند و بنچاق و گواهی پایان کار و شناسنامه خریدار و شناسنامه فروشنده و کارت ملی خریدار و کارت ملی فروشنده و صورت مجلس تفکیکی والخ. «مگه میخاهی خونه رو بخری که اینهمه سند و مدرک میخاهی.» به مامور مالیات گفتم بنچاق ندارم. وقتی سند را تک برگ کردند بنچاق نزد سازمان ثبت مانده است. لابه و التماس فایده نداشت. لاجرم رفتم از دفترخانه گرفتم و آوردم. صورت مجلس تفکیکی هم در لیست درخواستیها بود که گریزی از تهیه اش نبود. آخه بوروکراتهای ما از ماشین آهنی هم بهتر کارشونو
انجام میدهند. درست و دقیق. نه رحم و نه ترحمی و نه گذشتی. نه کمکی و نه راهنمایی و ارشادی. بیچارهها خسته میشوند از بس در طول روز با این و آن سر و کله میزنند. حق دارند. ارباب رجوع بیخود میکند گِله کند چه برسد به این که صدایش را بلند کند. آن وقت مشمول قانون توهین به کارمند دولت میشود و همین دولت محترمی که با رأیش سر کار آمده چوبش را بر میدارد و فلکش میکند. سابقا همین خانه را معامله کرده بودم و این همه کاغذ و سند نداده بودم. سالهای دولت قبل را میگویم. زمانی که تقوی نژاد نیامده بود. نمیگویم او آمده کاغذ بازی راه انداخته است. شاید همه اینها لازم باشد. تازه دستش درد نکند. از وقتی آمده تنور مالیات دولت گرمتر شده است. «تازه وقتی همه مدارکت جور شد دوبار دیگه باید تشریف بیاری سازمان مالیاتی. دفعه اول که اومدی مدارکو تحویل میدهی. نمیگم حالا چند بار باید بری و بیایی تا راند دفعه اولت تکمیل بشه. دفعه دوم برات چرکه انداختن میگن اینقدر بده و به سلامت. دفعه سومی هم هست که نامه رو بهت تحویل میدهن و با سلام و صلوات راهی دفتر خونه میشی.» پرده آخر؛ والسلام سرتان را درد نیاورم. شاهنامه ما تقریبا
به آخرش رسیده و همه چیز به خوبی و خوشی در حال پایان است. البته جزئیات را بیان نمیکنم. چون غرض بیان داستان یک معامله و نقل و انتقال ملک نبود. بلکه میخواستم مشکلات و نارساییهایی را که به چشم دیدم و هر روز هزاران نفر دیگر مثل من با آن درگیرند بازگو کنم تا شاید گوش شنوایی باشد.