حقیقت نوجوانی در زندگی مجازی بروز مییابد/ رسانه نقش اول را در تربیت دانش آموزان ایفا میکند/ خون بازی نتیجه کمبود محبت در خانواده است/ از آموزش و پروش ما فقط یک «واو» باقی مانده است
معمولا بچههایی که در خانواده دچار تنش بودند، خون بازی میکردند. اگر محبت در خانواده بیشتر شود، نوجوان احساس امنیت میکند و اینکه بخواهد به فردی در خارج از خانواده علاقهمند شود، خیلی کمتر میشود. ما در مدرسه دانشآموزی داشتیم که مادرش اصلا بغلش نمیکرد و او به هر کس در مدرسه میرسید، دلش میخواست بغلش کند.
سرویس سبک زندگی فردا؛ محدثه انسینژاد: نوجوانی و مقطع دبیرستان یکی از مهمترین و سرنوشتسازترین بخشهای زندگی هر انسان است. به خصوص برای دختران دانشآموز که نه تنها لازم است به لحاظ فرهنگی، اعتقادی و علمی شخصیت تاثیرگذاری در جامعه باشند، بلکه باید مادران خوبی هم باشند. در همین زمینه با عاطفه ابراهیمی به گفتوگو نشستهایم. ابراهیمی که در مقطع کارشناسی ارشد علوم تربیتی درس خوانده، مشاور و معاون دبیرستان است. این معلم سی ساله بعد از ۹ سال کار به این نتیجه رسیده است که گاهی تلاشهای زیادش به خاطر سیستم آموزشی معیوب آموزش و پروش به نتیجه نمیرسد، اما همچنان دست از تلاش برای تربیت دانش آموزان بر نمیدارد.
ابراهیمی در حال حاضر علاوه بر حضور در مدرسه و رفاقت با دختران دانش آموز، کلاسهای پنجشنبه را هم برای آنها دایر کرده است. کلاسهایی که هم سبک زندگی را به آنها آموزش میدهد و هم کارهای خیرخواهانه در آنها انجام میشود. گروه جهادی ضحی؛ اولین گروه دخترانه جهادی برای همین کارهای خیرخواهانه راهاندازی شده است. ابراهیمی همراه با دانشآموزانش به مناطق محروم میرود و دانشآموزان وظیفه تدریس به همسالان خود را به عهده میگیرند، کلاسهایشان را رنگ میزنند و کتابخانه برایشان میسازند. در ادامه گفتوگوی فردا را با این معلم جوان و دغدغهمند میخوانید.
مشکلات دانش آموزان تخلیه نشدن قوای نوجوانی است
ابراهیمی درباره دغدغههای دانش آموزان نسل جدید برایمان میگوید: «این دغدغهها در دهههای مختلف شکلهای خاصی به خودش میگیرد. از ۹ سال پیش تا الان سیستم دغدغهای بچهها خیلی فرق کرده و فکرشان تقریبا در این ده سال بازتر شده و حجم تفکراتی که در ذهنشان جا میگیرد به مراتب بیشتر شده است. ده سال پیش تقریبا دغدغه بچهها یک چیزی بود و امروز یک چیز دیگر است. چیزی که در این میان خیلی نمود دارد؛ مشکلات با خانواده است. ما عدم درک مقابل در میان اعضای خانواده و تنش بیشتر بین پدر، مادر و بچه را شاهد هستیم. دانش آموزان به فضای خارج از خانه وابسته هستند. ممکن است این فضا نامانوس باشد؛ مثل ارتباط با جنس مخالف ولی مدلهای دیگرش را هم داریم. مثل ارتباط با جنس موافق و خطرات ناشی از آن. یکی دیگر از مشکلات دانش آموزان نداشتن یک برنامه مناسب در زندگی برای تخلیه قوای نوجوانیشان است و اینکه همه وقتشان صرف درس خواندن و یا رفت و آمد بین مدرسه و خانه میشود و برنامهای برای اوقات خالی خودشان ندارند. تمام این موارد برایشان بسیار آزاردهنده است.»
ارتباط با جنس مخالف در نسل جدید علنی شده است
او در ادامه درباره معضلات دانش آموزان میگوید: «این مشکلات قبلا هم بوده، یعنی زمان پیشدانشگاهی خودم در سال ۸۴ هم شاهد آن بودم؛ همان موقع هم مسئله ارتباط با جنس موافق و مخالف در زندگی دخترها وجود داشت، ولی به این اندازه علنی نبود و همه متوجهاش نمیشدند. چون خانوادهها بیشتر سخت گیری میکردند و اگر دخترشان با دوستش رابطه صمیمیتری پیدا میکرد، خانوادهها واکنش خیلی تندی نشان میدادند. در حال حاضر به خاطر دغدغههایی که خانوادهها دارند، مخصوصا مادر خانواده که خیلی برای خانواده زمان نمیگذارد و خیالش راحت است که دخترش در جایی سرش گرم باشد، این معضلات پررنگتر شده است. حالا اگر سرگرمی دانش آموزان در چارچوب قواعد خانواده باشد، خیلی مشکلی با آن ندارند، اگر هم رابطه با جنس مخالف باشد، در صورتی که یک مقدار نسبت به بحثهای فرهنگی و اجتماعی خانواده علقه بیشتری وجود داشته باشد، باز با این مسئله هم مشکلی ندارند و میگویند دخترمان سرش جایی گرم است. اینها قبلا هم بود ولی الان به خاطر عدم هماهنگی بین پدر و مادر تشدید شده است؛ یعنی والدین خیلی بست به زندگی نیستند و مادر خانواده خیلی در خانه حضور ندارد و بیشتر در فضای جامعه پرسه میزند.»
کلید حل مشکلات دانش آموزان مشغول کردن آنها با دغدغههای مفید است
این مشاور امور تربیتی درباره حل معضلات دانش آموزان میگوید: «اگر بخواهیم برای این مسئله راه حل پیدا کنیم، زمان برای بچهها خیلی مهم است و اینکه بچهها را به حال خودشان نگذاریم. ما در مدرسهای که بودیم، کارهایی در این زمینه انجام دادیم، حتی برای پنج شنبه و جمعه بچهها هم برنامه داشتیم. یعنی خارج از فضای خانه یک جای مثبت، دانشآموزان را سرگرم بکنیم و این دغدغه حداقل تا آخر هفته برای آنها بماند؛ مثل انجام کارهای خیریه که من میدانم بچهها خیلی به این موضوع علاقه پیدا میکنند و برایشان کارآمد است. ما این دغدغه را برای دانش آموزان ایجاد کردیم که برای مستمندان لباس جمعآوری کنیم، کاغذ برای تهیه جهیزیه کاغذ باطله جمع کنیم، مدرسه بچههای معلول ذهنی را رنگ کنیم و از این دست کارهایی که میشود در حوزه فرهنگی انجام داد. کارهایی که هم بچهها را با مسائل اجتماعی آشنا میکند و هم اینکه دغدغههایشان ارزشمند میشود.»
خانوادهها باید با مسائل تربیتی و روانشناسی آشنا شوند
او درباره اوضاع دانش آموزان در خانوادههای مذهبی میگوید: «متاسفانه در خانوادههای مذهبی معضلات به شکل بدتری خودش را نشان میدهد. به خاطر سختگیریهای نابهجای پدر و مادر، بچه در منگنهای قرار میگیرد که وقتی از خانه آزاد میشود، حتی در فضای رفت و آمد میان مدرسه این مشکل خودش را نشان میدهد. من منکر این نیستم که دین میتواند در این زمینه بسیار کمککننده باشد اما این در شرایطی است که شناخت درست از آموزههای دینی در کنار مسائل فرهنگی، خاصه مسائل روانشناسی باشد. یعنی خانوادهها باید نسبت به این مسائل آگاهی پیدا کنند.»
پدرها و مادرها وقتی به مشاوره مراجعه میکنند که فرزندشان لب پرتگاه قرار بگیرد این معلم دغدغهمند درباره نوع آموزش پدرها و مادرها برای تربیت درست فرزندان میگوید: «مادرها و پدرها معمولا در مقابل فهمیدن مقاومت میکنند. یعنی تا وضعیت به بحران نرسد و آبرو و حیثیتشان را در خطر نبینند، تن به دانستن نمیدهند؛ مثل استفاده از مشاوره. مشاوره وقتی برای والدین جواب میدهد که به لب پرتگاه رسیده باشند و بچهشان در حال سقوط باشد. تازه آن موقع فکر میکنند که میشود از مشاوره هم کمک گرفت. به نظرم برنامههای تربیتی که مدارس برای والدین میگذارد به شدت روی خانوادهها جواب میدهد. در مدارس از اساتیدی استفاده میشود که راه را رفتهاند و با سیستم تربیتی آشنا هستند. مورد دوم اینکه سطح مطالعه در خانوادههای ما خیلی پایین است. اکثر مادرها و پدرهای ما با اینکه با سواد هستند، از فهم لازم برخوردار نیستند. یعنی صرفا مدرک گرفتهاند؛ من مادری را میشناختم که دکتر بود ولی دخترش فراری خیابانها بود. یعنی اصلا دختر انگیزهای برای خانه ماندن نداشت. این مادر حتی به اندازه مدرکش فهم ندارد و فقط مدرک گرفته است. در این زمینه آموزش مادرها خیلی تاثیر دارد. برای دخترها پدر میتواند خیلی تاثیرگذار باشد. ولی معمولا پدرها برای شرکت در برنامههای آموزش تربیتی زمان نمیگذارند. یقینا وقتی آموزشی هم نبینند، جایی نمیتوانند عملیاتی بکنند. بیشتر هم نگران این هستند که وقتشان گرفته میشود و چیز به درد بخوری دستشان نمیآید. برنامههای صدا و سیما هم به همین شکل. اگر تدابیری اندیشه شود که برنامههای تربیتی درست از صدا و سیما پخش شود، حداقل پدرها در اوقات فراغت میتوانند پای تلویزیون بنشینند و از این آموزشها بهرهمند شوند. این موارد آموزشی است و به صورت ذاتی نمیتواند در وجود پدر مادرها قرار بگیرد.»
حقیقت بچهها در زندگی مجازیشان بروز مییابد
وقتی از او درباره زندگی آنلاین دانش آموزان پرسیدم، برایم گفتند: «نمیتوانم بگویم صد در صد خانوادهها از بچههایشان دورند ولی میتوانم این را با قاطعیت بگویم که بچهها دو زندگی دارند. زندگی مجازی و زندگی حقیقی. زندگی حقیقی که جلوی چشم خانوادههاست، معمولا آن زندگی حقیقی نیست و حقیقت بچهها در زندگی مجازیشان اتفاق میافتد. اکثرا خانوادهها در جریان زندگی آنلاین بچهها نیستند. دانش آموزان گوشیهایی دارند که در مدرسه پنهان میکنند و در ساعت تفریح و در کلاس آنلاین میشوند. البته نمیتوانم بگویم به این علت که خانوادهها به آنها اجازه آنلاین شدن نمیدهند، بلکه بعضی از خانوادهها فرزندشان را در یک فضای ایزوله قرار میدهند و میگویند که فقط در این فضا میتوانی باشی و ما هم ناظر باشیم. یک سری خانوادهها هم میگویند ما به بچه اعتماد داریم و اجازه میدهیم به هر فضایی وارد شود و هر چیزی را بببیند و ما به خاطر اعتمادی که داریم خیلی چک نمیکنیم. بعضی خانوادهها هم هستند که خودشان در این فضا هستند. یعنی خودشان در فضای مجازی صفحاتی دارند و از این طریق میتوانند بچههایشان را کنترل کنند. شرایطی که در آن هم اعتماد وجود دارد و هم کنترل. بعضی خانوادهها هم هستند که اصلا از فضای مجازی سر در نمیآورند. یعنی حتی نمیدانند فضای وب چیست. برای همین نمیتوانند کنترلی روی فرزندشان داشته باشند، چون نه سوادش را دارند، نه آموزشش را میبینند. در مقابل فهم این قضیه هم به شدت مقاومت میکنند.»
بهترین راهکار کنترل دانش آموزان در فضای مجازی حضور والدین در این فضاست
این معلم درباره بهترین راهکار برای نظارت روی فعالیتهای دانش آموزان در فضای مجازی گفت: «به نظر من در خانوادهها باید دو نوع فرهنگ سازی اتفاق بیفتد؛ یک اینکه بچه تا وقتی که به آن شعور عقلی و فکری نرسیده، خانواده به او اجازه حضور در فضای مجازی را ندهد. چون خیلی از بچهها از سر ناآگاهی وارد این فضا میشوند و به شدت هم تاثیرات مخرب روی آنها میگذارد. یک راهکار دیگر هم این است که خانوادهها خودشان وارد این فضا شوند یا حداقل از این فضا سر در بیاورند. بدانند در این فضا چه اتفاقی میافتد و آگاهیهای لازم را به بچهها بدهند. در فضای دوستانهای که بین مادر و دختر اتفاق میافتد، پدر گاها خیلی ادبیات دختر را بلد نیست و ممکن است مسئله را پیچیدهتر کند. ولی مادر میتواند نقش تاثیرگذاری داشته باشد. اینکه درباره خطرات این فضا به فرزندش آگاهی بدهد و از تلف کردن وقت و شایعات فضای مجازی برایش بگوید.»
رسانه نقش اول را در تربیت دانش آموزان ایفا میکند
رسانه، خانواده و مدرسه کدام یک نقش موثری در تربیت فرزندانمان دارند: «بر اساس اولویت رسانه، خانواده، مدرسه در تربیت بچهها نقش موثری دارند. تقریبا میتوانم بگویم نقش مدرسه خیلی کمرنگ است، به خاطر اینکه در خود مدرسه هم دوگانگی تربیت وجود دارد. بچه یک سال در یک مدرسه باشد، یک مدل تربیت میشود و سال دیگر در مدرسهای دیگر به شگل متفاوتی. برای همین تربیت در مدرسه اصلا قابل اعتماد نیست. خانوادهها هم به خاطر اینکه نقش سیطری روی تربیت دانشآموزان دارند، نقش دوم را دارند. هر اتفاقی در خانواده میافتد، ما تاثیرش را در مدرسه شاهد هستیم. بچهای که خانواده پرخاشگری داشته باشد، در مدرسه پرخاشگر خواهد بود. هر چقدر هم که ما سعی کنیم این اتفاق نیفتد. در نهایت رسانه عمدهترین بخش تربیتی بچهها را به عهده دارد. به خاطر اینکه بچهها خیلی درگیر فضای رسانهای هستند، حتی در خانواده و در مدرسه.»
خون بازی نتیجه کمبود محبت در خانواده است
ابراهیمی درباره موضوع خون بازی در مدارس و دلایل آن میگوید: «معمولا بچههایی که در خانواده دچار تنش بودند، خون بازی میکردند. آنها از جایی به یک غریبه وصل میشدند و آن علاقه و رابطه ایجاد میشد. این مسئله به خانواده بر میگردد؛ یعنی اگر محبت در خانواده و بین اعضای خانواده بیشتر شود، نوجوان ما احساس امنیت میکند. در این شرایط احتمال اینکه بخواهد به فردی در خارج از خانواده علاقهمند شود، خیلی کمتر میشود. ما در فضای مدرسه دانش آموزی داشتیم که مادرش اصلا بغلش نمیکرد و او به هر کس در مدرسه میرسید، دلش میخواست بغلش کند. بعضیها میگفتند شاید در خانواده این اتفاق زیاد برایش میافتد که برایش عادی شده، در صورتی که اصلا در خانواده پدر و مادر قائل به این نبودند که فرزندشان را بغل کنند. میگفتند بچه لوس میشود! خانوادهها در معضلاتی مثل خون بازی مدارس را مقصر میدانند. یعنی میگویند شما تربیت درستی انجام ندادید که فرزندمان به کسی علاقه شده و این اتفاق افتاده است. اکثرا این موضوعات بین خانواده و مدرسه پاسکاری میشود؛ هر دو همدیگر را مقصر میدانند. در نهایت باز هم برمیگردیم به این مساله که خانواده باید بیشتر تربیت شود و مادرها باید استفاده از فضای تربیتیای که مدرسه برایشان فراهم میکند، استفاده کنند.»
تغییر در روند تربیتی دانشآموزان به سه یا چهار سال زمان نیاز دارد
او درباره اینکه چگونه میشود خون بازی را از سر دانش آموزان انداخت، میگوید: «اگر چیزی در ذات بچهها رفته باشد، از سر انداختن آن حداقل سه چهار سال زمان میبرد. ما در سیستم آموزش و پرورش ناقصی که داریم، نمیتوانیم یک بچه را اصلا چهار سال نگه داریم. یعنی مدرسه انقدر دانش آموز را دچار بی اعتمادی میکند که خیلی سخت میشود یک مربی چهار سال دانشآموز را نگه دارد تا نتیجه بگیرد. خودم به شخصه این کار را کردم. مثلا دانش آموزی را ۹ سال دنبال خودم کشاندم. دانشآموزم متولد ۷۴ بود. یک سری مشکلات اخلاقی داشت تا همین چند ماه پیش که ازدواج کرد. شرایط خیلی سختی بود و من مجبور شدم او را درگیر زندگی خودم کنم تا بعضی مسائل را به او یاد بدهم. اگر این زمان را خانواده برایش میگذاشت، انقدر از من انرژی نمیگرفت. بعد هم یک نفر در ۷۰۰ دانش آموز اصلا به چشم نمیآید، فایدهای ندارد. برای تربیت یک نفر ۹ سال تلاش میکنی، در آخر شوهرش میدهی و با آن سیستم تربیتی که تو در آن نقش داشتی، زندگیاش را شروع میکند. ولی این واقعا پاسخگو نیست؛ ما چند میلیون دانش آموز داریم و در مقابل معلم دغدغه مندی که بخواهند برای دانش آموز وقت و هزینه بگذارند، خیلی کم داریم. تنها میشود مواردی را در یک فضای مه آلود و کمرنگ به دانشآموز آموزش داد تا نتیجه بدهد.»
تقریبا ۸۰ درصد دانشآموزان ایرانی در فکر مهاجرت هستند
این معلم تربیتی درباره میزان علاقه به مهاجرت در دانش آموزان میگوید: «اگر مصاحبهای از دانش آموزان داشته باشیم، تقریبا در ۸۰ درصد مسئله مهاجرت مطرح است. در بچههای مذهبیمان هم این مسئله را شاهد هستیم که نمیخواهند ایران باشند. به دلیل فضای ناامن اقتصادی، سیاسی و فرهنگی. علاوه بر این به خاطر فضای ناامنی که در مدرسه و خانه ایجاد کردیم و نقش پررنگی که رسانهها در این مسئله ایفا میکنند و ایران را محل مناسبی برای زندگی نمیدانند، همه این عوامل دست به دست هم دادند که دانش آموزان به فکر مهاجرت باشند.»
دانش آموزان زیادی را دیدم که دنیا و زندگی را پوچ میبینند
او درباره میزان امید به زندگی در دانش آموزان میگوید: «زیاد دیدم، دانشآموزانی که دنیا و زندگی را پوچ میبینند. برای این که نوجوان ما درک درستی از دین و شناخت درستی از خدا و خودش ندارد و بدون جهان بینی و نگاه مثبت به زندگی رشد کرده است. البته مدرسه هم در این زمینه تعلیم خاصی به او نداده است. یعنی ما بچه را نسبت به زندگی امیدوار که نه، ناامید میکنیم. ما دنیا را صرف فیزیک، شیمی و ریاضی در یک چارچوب و برنامه خاص میبینیم و دانش آموزان را در وضعیتی قرار میدهیم که همه باید یک شکل بزرگ شوند و فعالیت کنند. وقتی بچه در این شرایط قرار میگیرد و میبیند که با استعداد متفاوت دارد شبیه به یک نفر دیگر میشود؛ به این فکر میکند که بود و نبود من چه فرقی دارد. مدرسه در این ماجرا خیلی مقصر است. همین که ما بچههایی با تواناییهای مختلف را برای انجام یک کار واحد به صف میکنیم، باعث میشود که در نهایت او به پوچی و ناامیدی برسد.»
آموزشهای دینی در مدارس در دهه چهل باقی مانده است
این معلم که سابقه ۹ سال کار با دانش آموزان را دارد، درباره معیوب بودن سیستم آموزش دین در مدارس میگوید: «ما در بحث آموزشهای دینی خیلی کوتاهی کردیم. درباره هیچ کدام از واجبات دینی که نوجوانان باید انجام بدهد، منطقی صحبت نکردهایم. فقط میگوییم باید نماز بخوانی، باید حجاب داشته باشی! وقتی فلسفه چیزی را برای یک بچه باز نکنی، قاعدتا نباید منتظر نتیجه درست باشی. ما در بحث حجاب اصلا حدود را برای یک بچه تعریف نمیکنیم. در یک سری مدارس دخترها اگر چادر سر نکند، تنبیه میشوند با اینکه حدود حجابش را هم رعایت کرده باشد یا در مدارس نمازهای جماعت اجباری برگزار میشود. در حالی که ما اصلا برای دانشآموزمان تعریفی از خدا نداشتهایم. یعنی به همان آموزشهای دهه چهل که هر چیزی خالقی دارد، پس خدا وجود دارد، اکتفا کردهایم. این باعث میشود بچهها در زندگی وقتی با تناقضی روبه رو میشوند، تعلیمات دینی نتواند به آنها هیچ جوابی بدهد. بچه نادانسته رشد میکند و دچار عناد، دشمنی و حتی کفر میشود.»
از دلایل اصلی بدزبانی در نسل جدید آشنا نبودن با حیای زبان است
او درباره دلیل فحاشی و بدزبانی در نسل جدید میگوید: «دانش آموزان در فضای مجازی این فحشها را یاد میگیرند و برای اینکه به همسالانشان ثابت کنند در این فضا درگیر هستند، از این الفاظ استفاده میکنند. از طرف دیگر بچهها با حیای زبان آشنا نیستند، چون آموزشی هم ندیدند. علاوه بر این وجود مادر و پدر بددهن در خانوادهها باعث چنین معضلی میشود. در بعضی خانوادهها اصلا فحاشی را بد نمیدانند و بیشتر نشانه صمیمیت میدانند؛ یعنی استفاده از این الفاظ را در یک فضای دوستانه زشت نمیدانند.»
هر سال بیشتر از سیستم تربیتی آموزش و پرورش ناامید میشوم
خانم معلم درباره ناامیدیهایش از سیستم آموزشی میگوید: «در این چندسالی که من کار تربیتی میکنم، متاسفانه هر سال ناامیدتر از قبل میشوم. هر چقدر هم سعی میکنم خودم را به موضوعی امیدوار کنم، نشده. متاسفانه کار تربیتی در آموزش و پرورش انقدر ضعیف و لاکپشتی جلو میرود که اصلا اثرات مثبتش را نمیبینیم. چون کسانی که در راس مدیران قرار گرفتند، ذهنشان در دهه ۳۰ و دهه ۴۰ است. اصلا با فضای کنونی آموزش و پرورش آشنایی ندارند. شما مدیران کنونی مدارس را ببینید. همه متولدین سال ۴۱ و ۴۲ هستند، یعنی بچههایی که سال ۵۰ یا ۵۲ تربیت شدهاند، همان سیستم تربیتی را در سال نود اجرا میکنند. معلوم است که اصلا جواب نمیدهد. سیطره اینها انقدر در بحث اعتقادی و تربیتی قوی است که هر چقدر معلمهای دهههای شصت و هفتاد بخواهند برای تغییر تلاش کنند، باز هم اتفاقی نمیافتد. چیزی که ۹ سال است، من در حال دست و پنجه نرم کردن با آن هستم.»
تلخترین خاطرهام از پدر معتادی است که دخترش را برای خرید مواد مخدر فروخت
ابراهیمی یک خاطره شیرین و یک تلخ تلخ از ۹ سال کار در مدارس برایم گفت: «سال گذشته من یک دانش آموزی داشتم که خانواده اش از نظر فرهنگی در سطح خانوادههای مذهبی قرار نمیگرفتند. بحث روابط محرم و نامحرم اصلا در این خانواده تعریف نشده بود. ما این دانشآموز پایه نهمی را به گروه خودمان آوردیم و شروع به کار با او کردیم. اردیبهشت ماه بود که او هدیهای به من داد؛ چیزی که برای همه عمرم کافی بود و آن چادر نمازی بود که او در سن ۱۵ سالگی برای اولین بار با آن نماز خوانده بود. این یکی از بهترین و فراموش نشدنیترین خاطرات زندگی من بود. بدترین خاطرهام، برای اولین سال کاری من است که در یکی از مناطق پایین شهر فعالیت میکردم. پدر خانوادهای که اعتیاد داشت، دخترش را که سوم دبیرستان بود، در قبال پول مواد مخدر فروخته بود و این دختر خودکشی کرد.»
زنجیره ارتباطم را با دانشآموزان قدیمی هرگز قطع نمیکنم این معلم فعال درباره ارتباط صمیمانهاش با دانش آموزان میگوید: «با اینکه از مدرسهای که سال گذشته در آن بودم، بیرون آمدم ولی با بچههای ۹ سال پیش؛ یعنی اولین دانشآموزانم، هنوز در ارتباط هستم. کلاسهای پنج شنبه را داریم. با بچهها بیرون میرویم یعنی این زنجیره اگر قطع شود، بچهها را رها شده میبینم. در مدرسه به خاطر فضای آموزشی و نظم و انضباط نمیشود با دانشآموزان رابطه دوستانه داشت و برایشان هزینه زمانی کرد، ولی در فضای خارج از مدرسه چون با خانوادهها هم در ارتباط هستم؛ از مادرهای بچهها اجازه میگیرم و با آنها بیرون میروم. حتی برای اسباب کشی خانهام بچهها اصرار کردند که برای کمک بیایند، من یک گروه زدم و آنها هم برای کمک آمدند.»
گروه جهادی ضحی را برای فعالیتهای خیرخواهانه دانشآموزان راه اندازی کردیم
او درباره فعالیتهای خارج از مدرسه میگوید: «سال گذشته ما در مدرسه کلاسهایی را برای دانش آموزان برگزار کردیم. این کلاسها در روز پنجشنبه و با کمک امام جماعت مدرسه برگزار میشد؛ ما بچهها را جمع میکردیم، برایشان سبک زندگی میگفتیم و یک سری کارهای خیرخواهانه انجام میدادیم. اما این کلاسها با مخالفت مدرسه روبه رو شد و گفتند که باید تعطیل شود. مدیر مدرسه دلایل نامعقولی آورد، مثلا نگران بود که بچهها در فضای مدرسه برایشان اتفاقی بیفتد. البته حضور در روزهای پنجشنبه هم برایشان سخت بود. چون مدرسه در آن روز تعطیل بود. برای همین ما با کمک سرای محله شهید محلاتی این کلاسها را برگزار کردیم و مدرسه را به سرای محله بردیم. در حال حاضر کاری به مدرسه نداریم. حالا که بچهها در آن مدرسه نیستند، باز هم به کلاسهای ما میآیند. البته حالا دیگر همه دانشآموزان میتوانند از کلاسهای ما استفاده کنند. در همین رابطه گروه جهادی ضحی را راه اندازی کردیم؛ ما به مناطق محروم میرویم و دانش آموز به دانش آموز درس میدهد. به این ترتیب هم درس بچهها قوی میشود، هم مناطق محروم را میبینند. علاوه بر این برای مدارس محروم هزینه جمع میکنیم و مدارس را رنگ میکنیم یا برای بچهها کتابخانه میسازیم و کتاب میخریم.»
از آموزش و پرورش ما فقط یک «واو» باقی مانده است
خانم ابراهیمی در پایان درباره آرزوی قلبیاش برای آموزش و پروش میگوید: «همیشه در رویاهای من این بوده که آموزش و پرورشی داشته باشیم که هم تربیت باشد و هم آموزش. از آموزش و پروش ما فقط یک «واو» مانده، یعنی نه آموزشی در آن مانده و نه پرورشی. بچهها همه باید یک دست و یک شکل وارد شوند و یک دست و یک شکل خارج شوند، برای همین کسی تربیت پذیر نمیشود. امیدوارم به جایی برسیم که قبل از فکر کردن به این که چطور میتوانیم این معضلات و مشکلات را درمان کنیم با بسترسازی درست آنها را فرهنگسازی کنیم تا از اتفاقاتی که نوجوانان را تهدید میکند، پیشگیری کنیم. ای کاش قبل از ورود به فضای مجازی یک بسترساز فرهنگی اتفاق میافتاد. ای کاش برای همه درسهایی که در آموزش و پرورش ارائه میشود، یک بسترسازی اتفاق میافتاد و حتی معلمها هم آموزش میدیدند و تربیت میشدند. متاسفانه دانشگاه فرهنگیان و آنجایی که متولی بحث ورود معلمها و آموزشیاران به مدرسه است، به معلمان آموزش درستی ارائه نمیدهد و مدارس ما به شکل پولی اداره میشود و هر کسی دنبال گرفتن پول و حقوق بیشتر است. کم پیش میآید، معلمی از جیب خودش برای تربیت و باقیات صالحات بچهها هزینه کند. اکثرا دنبال این هستند که از کار بزنند، اضافه کار بگیرند و حقوق بیشتری دریافت کنند. نظام آموزش و پروش نیاز به تحول عظیمی دارد که بتوانیم شاهد بروز جوانهای خلاق، فرهیخته و دیندار باشیم. طبق فرمایش رهبر معظم انقلاب ما باید نسلی داشته باشیم که هم تهذیب داشته باشد، هم روح و جسم سالم انشاالله.»