جریدتی درباره استحاله فکری و تطورات عقیدتی جبهه موسوم به اصلاحات

از ابتدای دهه ۶۰ و پایان حیات سیاسی گروه‌ها و احزاب سیاسی‌ای که در مقابل جمهوری اسلامی تعریف می‌شدند مثل سازمان مجاهدین خلق و نهضت آزادی، جریانات سیاسی کشور در دو قطب راست سنتی و چپ سنتی خلاصه می‌شد.

کد خبر : 753076
سرویس سیاسی فردا: از ابتدای دهه ۶۰ و پایان حیات سیاسی گروه‌ها و احزاب سیاسی‌ای که در مقابل جمهوری اسلامی تعریف می‌شدند مثل سازمان مجاهدین خلق و نهضت آزادی، جریانات سیاسی کشور در دو قطب راست سنتی و چپ سنتی خلاصه می‌شد. بازگشت به دیدگاه‌های جریان چپ سنتی این موضوع را خاطر نشان می‌کند که این جریانِ خط امامی کاملا در راستای گفتمان انقلاب تعریف می‌شد. به عنوان مثال در مسئله ولایت فقیه، این جریان معتقد به «ولایت مطلقه فقیه» بوده و آن را فصل الخطاب در تمامی امور می‌دانست. این جناح هرگونه رابطه با امریکا را رد می‌کرد و «غرب ستیزی» در مواضع شان موج می‌زد و خواهان صدور افکار و آرمان‌های انقلاب به سرتاسر عالم بود و طرفدار حقوق محرومان و عدالت اجتماعی.
اما ارتحال امام خمینی (ره) در سال ۶۸ و فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و برخی دلایل دیگر باعث شد که این جریان تا حدودی به انزوا برود و دستش از رسیدن به مناصب حکومتی خالی بماند. دوری چندین ساله از قدرت خصوصا در دوره سازندگی و در اوایا دهه ۷۰ باعث شد که این جریان به بازیابی تفکرت و عقائد خود بپردازد که در این بین بعضی اشخاص و گروه‌ها تاثیر بسزایی در این امر داشتند. روشنفکران دینی‌ای مثل حسن حاج فرج دباغ (عبدالکریم سروش) از اصلی‌ترین ارکان بازیابی ایدئولوژی در جریان چپ سنتی بودند. آن‌ها به اندیشه‌های لیبرالیسم، به خصوص در حوزه آزادی و کثرت گرایی فرهنگی گرایش شدیدی داشتند. به طور کلی آنان با هر شکل از ایدئولوژی اسلامی مخالفت می‌کردند و آن را مانع اصلی رشد دانش دینی می‌دانستند. اکثر بدل‌های حکومتی آنان بر دموکراسی لیبرال استوار بود. آنان لیبرالیسم و دموکراسی را به عنوان جزئی از بحث کثرت گرایی خود می‌آوردند که با نقد ایدئولوژی تقویت می‌شود.
سروش به همراه افرادی، چون شمس الواعظین، بهروز گرانپایه، رضا تهرانی و مصطفی رخ صفت در کیهان فرهنگی - که تصدی آن بر عهده سید محمد خاتمی بود- فعالیت می‌کردند و آنجا را پاتوقی برای روشنفکران دینی تبدیل کردند به طوری که بعد‌ها محسن آرمین، اکبر گنجی، محمد مجتهد شبستری و ... به آن‌ها اضافه شدند. نظریه «قبض و بسط شریعت» زائیده شده در همان کیهان فرهنگی است. این گروه بعد‌ها فعالیت خود را در مجله کیان ادامه دادند و به «حلقه کیان» مشهور شدند.
حلقه کیان در حقیقت گروهی بود با محوریت فکری عبدالکریم سروش و محوریت عملیاتی افرادی، چون علیرضا علوی تبار، سعید حجاریان و رضا تهرانی که در سال‌های بعد از آن تاثیرات فراوانی در تفکر روشنفکری کشور گذاشتند. ارتباط غیر آشکار حلقه کیان با نهضت آزادی در این مقطع هم بیشتر شد به گونه‌ای که مقالات عناصر شناخته شده آن در ماهنامه کیان چاپ می‌شد. ارتباط این حلقه با دکتر حسین بشیریه که در حقیقت طراح اصلی تئوری توسعه سیاسی بود، از نکات جالب توجه در مورد این حلقه است، اما جالب‌تر آن که پس از دوم خرداد و تشکیل دولت اصلاحات -که به نوعی پیروزی این طیف در انتخابات بود- جلسات اعضای حلقه کیان با دکتر بشیریه به صورت منظم و منسجم‌تر در معاونت سیاسی وزارت کشور و با مسئولیت مصطفی تاجزاده برگزار می‌شد. حلقه کیان پیوسته بعد از دوم خرداد سال ۷۶ اثرات فکری جدی‌ای بر روی احزابی که در ذیل جریان اصلاحات فعالیت می‌کردند داشت. احزابی مثل سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ایران، حزب مشارکت و دفتر تحکیم وحدت و.. به بیان دیگر حلقه کیان گروه‌های زائیده انقلاب را به سمت گرایش‌های سکولار و مخالف حاکمیت دینی سوق داد و محور اصلی استحاله فرهنگی و عقیدتی در این طیف از روشنفکران اسلامی و انقلابی بوده است.
تصاحب ارکان قدرت (قوه مجریه در سال ۷۶، شورای شهر در سال ۷۷ و قوه مققنه در سال ۷۸) باعث شد که سردمداران این جریان سیاسی-فکری که حالا دچار استحاله‌های فکری شده اند به مدد حضور در محافل روشنفکری مثل دانشگاه‌ها و یا مطبوعات بروز و ظهور فوق العاده‌ای در بطن جامعه داشته باشند و افکار خود را عرضه کنند. افکاری که دیگر نه صحبت از صدور انقلاب در آن بود، نه خواهان غرب ستیزی و استکبار ستیزی و مشروعیت ولیه فقیه را هم از قانون می‌دانستند و اختیاراتش را محدود به قانون اساسی تعریف می‌کردند.
دوم خردادی‌ها خود را اصلاح طلب می‌خواندند، اما نتوانستند تعریف جامع و کاملی از اصلاحات ارئه کنند. علاوه بر وجود ابهام در ویژگی‌های اصلاحاتِ مورد نظر دوم خردادی ها، اصلاحات مورد نظر آنان از نوع سکولار آن بود. قانون گرایی از مولفه‌های اصلاح طلبی بود، اما به ضد خود تبدیل شد و معلوم شد منظور از آن نادیده انگاشتن فصل الخطاب‌های قانونی بود. جامعه مدنی نیز که از شعار‌های این جبهه بودند بر پایه اصولی، چون فرد گرایی، نفع انگاری، سکولاریسم، اومانیسم، پلورالیسم و تکثیر گرایی استوار شد و آشکارا مبلغ جدایی دین از سیاست است. اصلاح طلبان افراطی، همچنین با نگاهی نسبی گرایانه از تساهل و تسامح، تفکر گرایی را در جامعه گسترش دادند که می‌توان آن را رنگ و لعابی برای گذر از عقاید و مقدسات و مرز‌های نظام اسلامی دانست.
اگر بخواهیم به صورت اجمالی نقاط ضعف و اشتباهات این جریان سیاسی که منجر به بروز چنین اختلالاتی در دستگاه فکری شان شد را نام ببریم می‌توان فقدان راهبرد، بزرگترین معضل جریان اصلاح طلب بود. همچنین فقر فرهنگ اصلاحی، فقدان مانیفست، ضعف نهادی و تشکیلاتی، فقدان منشور و گفتمان قابل اجماع، جناح زدگی مفرط و... نام برد. شاید نگاهی به بعضی از مواضع چپِ سنتی‌های دهه ۶۰ یا همان اصلاحاتی هایِ سال‌های پایانیِ دهه ۷۰ در حوزه‌های مختلف سیاسی، عقیدتی، دینی بی فایده نباشد:
عطاالله مهاجرانی (وزیر ارشاد دولت اصلاحات- روزنامه آریا- ۷۹.۱.۱۶): «نظریه غیرت دینی ویران کننده اندیشه، فرهنگ و تمدن است.»
ابراهیم اصغر زاده (عضو اصلاح طلب شورای شهر اول تهران- کیهان- ۷۷.۶.۲): «حتی علیه خدا هم می‌توان تظاهرات کرد.»
علیرضا علوی تبار (از فعالین رسانه‌ای جریان اصلاحات- هفته نامه یالثارات- ۷۹.۳.۴): «جامعه ایران فاز سنتی خود را پشت سر گذاشته و می‌خواهد مدرن و صنعتی شود. اما در این جامعه خدا هنوز نمرده است؛ بنابراین ما چگونه می‌توانیم بر این وضعیت چیره شویم.»
عبدالکریم سروش (ماهنامه کیان- آذر ۷۸): «کار اساسی پیامبر آن بود که اعراب را دچار بحران هویت نمود و آن‌ها را هویت نو بخشید. امروز نیز تمدن متجدد غرب ما مسلمانان را دچار بحران هویت نموده و دین توان رویارویی با تمدن غربی را ندارد. تنها منجی عقلانیت مستقل است.»
هاشم آغاجری فروردین (ساختمان مرکزی دفتر تحکیم وحدت- ۸۱.۱.۲۵): «اینکه مارکس می‌گوید دین افیون توده هاست تنها بخشی از حقیقت است. من می‌گویم در حکومت‌های دینی نه تنها افیون توده هاست که افیون حکومت‌ها نیز هست.»
محسن کدیور (نویسنده اصلاح طلب- روزنامه خرداد- ۷۷.۹.۱۸): دین حکومت ندارد و هیچ روشی را برای نحوه حکومت پیشنهاد نداده است. نحوه حکومت را مردم تعیین می‌کنند. چون اصل حکومت یک اصل عقلانی است نه دینی.»
لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: